امروز چشممان به جمال يک شرکت ايراني توليد کننده نوشيدني که کمي دست ودل بازي به خرج مي دهد روشن شد. سن ايچ هم کنار در ورودي نوشيدني رايگان به حضار مي دهد. از روز اول شرکت نستله با نسکافه هايش و شرکت انگليسي ليپتون با چاي يکه تازي مي کردند. اما اين همه شرکتهاي تبليغاتي حاضر درجشنواره نيستند. يک شرکت توليد کننده ساندويچهاي سرد آماده که سه لقمه ساندويچ را بيش از هزار تومان مي دهد. (با هزار تومان مي شود 40 تا نان ماشيني و 15.3 نان سنگگ خريد ) آنطرفتر کنار در سالن 1 يک شرکت بهداشتي شامپو و صابون و... تبليغ مي کند.

امروزصبح در بخش مسابقه ملي چند فيلم قابل بحث به نمايش درآمد. من انرژي هسته اي نيستم ازآن فيلمهايي است که با داعيه علمي، حرف سياسي مي زند. يک شهروند رامسري که کتابي در باره تشعشعات مضر هسته اي مرکز تحقيقات اتمي رامسر نوشته است، در انتخابات شوراي شهر شرکت کرده و کتابش را توزيع مي کند. او طرفدار احمدي نژاد است و کاپشن احمدي نژادي مي پوشد. بعد از اعلام آرا او نفر آخر مي شود و رقيبش که يک پزشک خوش تيپ است و برخلاف او اعتقاد دارد پرتوهاي اتمي منطقه آنها نه تنها مضر نيست بلکه مفيد است، نفر اول مي شود. نيش وکنايه هاي سياسي مثل چند فيلم ديگر از سرو روي فيلم مي بارد وفيلم راتحت تأثير قرار مي دهد. فيلم بعدي اين نوبت پخش کراک است. فيلم به معتادان به کراک و ماهيت اين ماده مخدر جديد مي پردازد. قسمتهايي از فيلم با دوربين مخفي فيلمبرداري مي شود که صحنه هاي خريد و فروش و استعمال کراک است. محمد رضا زيدي بعنوان کارگردان جسورانه به فضاهاي مخوف معتادان به کراک، بيماريها، و مرگ عده زيادي ازآنها نزديک مي شود که دردناک و بسيار تلخ است. اواسط فيلم چند تا از خانمها که حالشان بد شده از سالن بيرون مي روند. اين فيلم کار مرکز مستند سازي سيماست. در نوبت دوم صبح و به محض اينکه فيلم ايراني توجهم را جلب نمي کند، به سالن 1 مي روم. فيلم آمريکا عليه آريان اثريک نروژي در حال نمايش است. موضوع فيلم پرونده يک الجزائري تبعه آمريکا بنام دکتر الاريان، استاد دانشگاه کاليفرنياي جنوبي است که در دادگاه فدرال محکوم به طرفداري و کمک به جنبش جهاد اسلامي فلسطين و تروريست شده و سه سال است که درزندان است. فيلم جريانات دادگاه الاريان را از زاويه نگاه خانواده نقل مي کند. دوربين دائم با خانواده است و حالات روحي ورواني آنهاخصوصاً همسر الريان را نشان مي دهد. بخش مهم ديگر فيلم مصاحبه با خود الاريان و همچنين بازتابهاي رسانه اي اين پرونده است. وما هيچ نمايي از دادگاه را در فيلم نمي بينيم. در انتها و باوجود تبرئه شدن در دادگاه بدوي الاريان به 7 يا 8 سال حبس و اخراج از آمريکا محکوم مي شود. اين در حاليست که هيچ مدرک روشني براي اين اتهام وجود ندارد. خودالاريان مي گويد : اين يک پرونده جنايي نيست، سياسي است. فيلم با وجودزمان طولاني 100 دقيقه اي به خاطر ضرب آهنگ مناسب و فرازو فرودهاي بوجود آمده در روندش خسته کننده نيست.

اما يکي از بخشهاي جنبي جشنواره امسال مولانا است. امروز يکي از فيلمهاي اين بخش را مي بينم. رومي شاعر اسلام ساخته يک ايراني. فيلم با سخنراني شيرين عبادي بعنوان نماينده اسلام درکنفرانس گفتگوي تمدنها که اسلام را يک دين دور ازخشونت و آرام مي داند شروع مي شود. به بوسني مي رويم. جواني درحال صحبت درباره دوران پس از جنگ مي کندو اينکه ديگر يوگوسلاوي يک پارچه وجود ندارد. اما کوچکترين اشاره به نسل کشي مسلمانان بوسنيايي و جهاد و شهادت طلبي جواناني مثل خودش نمي کند. تنهانمادي که از آن نسل کشي مي بينيم، تصويري از قبرستاني بزرگ باسنگ قبرهاي فراوان و برجسته است. جوان در ادامه تصميم مي گيرد براي شناخت بهتر اسلام و رومي شاعر مسلمان به قونيه سفر کند. ما با او همراه مي شويم. بجز اين جمله که مولانا شاعر ملي ترکيه است!! و اسمي هم از ايران به ميان نمي آيد، فيلم درپي ارائه الگويي بي خطر از اسلام است. اسلامي که فقط در رقص و سما و عشق و صلح دوستي و در واقع باردهي به استعمارگران باشد. يکي از مولوي شناسان غربي مي گفت : غربي ها از مولوي فقط مثنوي معنوي را مي شناسند و ترويج مي کنندو کاري به ديوان شمس که اشعار جديتر مولاناست ندارند.

اما وقتي ابزار نقد از دستان بچه حزب اللهي ها گرفته مي شود و آنها را پي نخود سياه مي فرستيم، نتيجه اين مي شود که يکسري آثار متلک گو به عرصه سينماي مستند قدم مي گذارند. يکی از اين فيلمها باد دبور است. يک خانواده را مي بينيم. دختر مي گويد : من چون هروقت ازخونه بيرون مي رم مأمورا به لباس پوشيدن و کاراي ديگم گيرمي دن، مجبوم خونه بمونم و ماهواره تماشا کنم. پسر مي گويد : چون نمي خوان ما با واقعيتها آشنا بشيم،  ماهواره رو آزاد نمي کنن. به يک کارگاه قابلمه سازي که ديش ماهواره مي سازدمي رويم. بعد با چند نفر نصاب ماهواره در مناطق مختلف ايران و مشاغل مختلف آشنا مي شويم. توي يکي از روستاها وارد يک پايگاه بسيج مي شويم. کارگردان از يکي از بسيجيها که عمداً شوت و بي اطلاع انتخاب شده مي پرسد : توي روستاي شما ماهواره هست؟ نه من که تا حالا نديدم. سراغ روحاني ده مي رود. شما توي روستا ماهواره ديدين؟ نه من که تا حالا برخورد نکردم. اين دو سؤال قطع مي شود به خانه هاي روستا و ديشهاي زياد ماهواره در آنجا. به اين دو نفر برمي گردد و ازهردو مي پرسد اگر ببينيد چکارمي کنيد. بسيجي مي گويد: برخورد مي کنيم. و روحاني مي گويد : تعزير، شلاق، حتي تبعيد مي کنيم. درصحنه اي ديگر يک معلم که نصاب ديشهاي ماهواره ايست، به شکل گفتار متن مي گويد: نصب ديش کار سختي نيست. ديش بايد روبه قبله باشه!! اما فيلمساز چون خيال کرده که اين آخرين کارش خواهد بود، هرموضوعي را که به دستش رسيده توي فيلمش آورده است. کليپي درباره برخورد نيروي انتظامي با ماهواره همراه با صداي شيرخدا، يک خبرنگار روزنامه هاي زنجيره اي اصلاح طلب که حالا کارش به شيربلال فروشي کشيده است، فيلترينگ سايتهاي اينترنتي، قاچاق و توضيع زيرزميني فيلمهاي خارجي، گروههاي موسيقي زيرزميني و ... که هرکدام موضوع يک مستند است. شعارزدگي هم که ربطي به چپ وراست بودن و مذهبي و غير مذهبي بودن انقلابي وسکولار بودن ندارد. فيلم به شدت شعاري است. آنهم شعارهاي تند سياسي.

اما آخرين فيلم جشنواره مدارصفر درجه به کارگرداني محمود رحماني از بچه هاي اهواز است. داستان واقعي پيرمردي که با حمله عراقيها زن ودخترش از ترس اسير شدن کشته است. نکته مهم فيلم جمع شدن مناسب قالب و محتوي است. بازي گرفتن بسيار خوب از پيرمرد و پسرش و نماهاي بازسازي بسيار خوب که بصورت سياه و سفيد و با تشديد رنگ سياه انجام گرفته است. يک قالب شسته رفته بوجود آورده که با سوژه اي بديع و ميخکوب کننده همراه شده است. از صحنه هاي بسيارخوب فيلم، افتادن نخلهاي بي سر است که باحرکت 90 درجه دوربين و ازنگاه نخلها تصوير شده است. انگار که نخلها هنوزجان دارند و مارامي بينند. تصوير سازي پيرمرد و ماهيها ي صيد شده در حال جان دادن هم که متناظر باهم نشان داده مي شوندَ، ازصحنه هاي جذاب فيلم است.

اما دوره اول جشنواره به هرشکل به پايان رسيد. هرچند ضرورت برگزاري چنين جشنواره اي سالها بود که احساس مي شد، اما براي جا افتادن آن چند دوره اي وقت لازم است. البته اين به جهت گيري برگزار کنندگان نيز بستگي دارد. که در اين دوره بيشتربه  سمت نگاهي خاص در سينماي مستند ايران گرايش داشت. يک نگاه روشنفکر زده متلک گو که گرايش مديريتي تنگاتنگي هم با مرکز گسترش دارد. نکته ديگر تعداد فيلمهاي مرکز گسترش در جشنواره بود. و اين سؤال که آيا اين جشنواره توليدات مرکز گسترش است يا جشنواره بين المللي سينماي مستندايران.