بسم الله الرحمن الرحيم
شهيد آويني متفكر...
يا...
وقتي فهميدم فكر آويني قشنگتر از صدايش است
منهم مثل خيلي هاي ديگر فقط با صداي گفتار متن روايت فتحي آشنا بودم كه دردوران كودكي حتي نمي دانستم به اين شيوه از تصويربرداري جنگ، مستند مي گويند. بعدهافهميدم كه آويني بجز گوينده، كارگردان، تدوينگرونويسنده آن برنامه هاي مستند بوده است. خانواده ما شبهاي جمعه مشتاقانه منتظرپخش روايت فتح بود. مادرم با شنيدن صداي حزن انگيز و پرحماسه سيد مرتضي، اشك مي ريخت و من آرزو مي كردم كه كاش بزرگتر بودم
●●●●●●●●●●●●
بسيج دانشجويي، دوره هايي گذاشته بود با عنوان آموزش تكميلي – كفايتي، براي دانشجوهاي بسيجي دردانه نظام. يك ماه دروس تئوري و يك ماه اردوي آموزشي تا موقع اعزام به خدمت سربازي از دوره آموزشي معاف باشند. دوره تئوري درمشهد، باهمه فراز و نشيبش گذشت. اعلام كردند اردوازابتداي فروردين درگناباد شروع خواهد شد...
چند كيلومتر دورتر از گناباد، پادگاني بود محصور درصحرايي حاشيه بيابان. با بوته هاي نيمه بلند و نيمه سبز كه بخشي از سرنوشت آينده مرا رقم مي زد. كلاسها و نظام جمعها و خوابهاي سر كلاس عقيدتي و غذاهايي كه بعد معلوم شد گوشتش تاريخ ده سال پيش را دارد. مي گذشت...
●●●●●●●●●●●●
كم كم، با امير، بسيجي كوتاه قامتي كه لباسهاي گشاد سربازي نتوانسته بود آرامش و وقارش را تغيير دهد، رفيق مي شدم. كلاه خود را كه روي سر مي گذاشت، بايد براي ديدن ما سرش را عقب مي داد. باريش انبوه و حزب اللهي و لبخند هميشگي. اينها يعني به شدت نور بالا مي زد. هميشه كتاب دستش بود. يكي از كتابها با جلد كرم - قهوه اي و نقوش درهم و برهمش توجهم را جلب كرده بود. اسمش را به سختي خواندم. «حلزونهاي خانه بدوش» - سيد مرتضي آويني. از امير پرسيدم : «اسم آويني برايم آشناست» توضيح داد اين همان آويني است كه صدايش را توي روايت فتح شنيده اي. «مگر آويني كتاب هم مي نوشته؟» خبر شهادت سيد مرتضي آويني، حضور آقا درتشييع جنازه، سيد شهيدان اهل قلم و... را شنيده بودم، اما به راحتي همه مرگها و زندگيهاي ديگر از كنارش گذشته بودم. اميرتوضيح داد كه بيشتر كتابهاي سيد، حاصل جمع آوري مقالاتش درنشريات مختلف مثل اعتصام و سوره است. ازامير خواستم كه كتاب را درزمان اردوبه من امانت بدهد. عذر خواهي كرد و گفت : «كتاب را لازم دارم، اما مي تواني براي من كاري انجام بدهي» و كتاب «توسعه ومباني تمدن غرب» را به من داد. «بسيج دانشجويي دانشكده رياضي دانشگاه فردوسي مشهد كه من مسؤولش هستم، قرار است به مناسبت ششمين سال شهادت سيد مرتضي آويني نمايشگاهي برگزار كند، ما تصميم گرفته ايم، خلاصه اي از آثار شهيد آويني را انتخاب كنيم. خلاصه كردن توسعه و مباني ... با تو.
●●●●●●●●●●●●
كتاب را كه جلد مشابهي با حلزونها... داشت، گرفتم و با ولع شروع كردم به خواندن و همزمان قطعاتي از كتاب را انتخاب مي كردم. درآن چند روز، بعضي مقالات كتاب را خيلي سريع چند بار خواندم. وكتاب را تحويل دادم. اميرچند روز مانده به انتهاي اردو، به خاطرنمايشگاه ترخيص شد و رفت و من ماندم و كتاب آئينه جادو، جلد2. كتاب عجيبي بود و هنوز پس از ده سال و بيش از ده بار خواندنش عجيب است وخلوص و شجاعت از هركلمه اش بيرون مي زند. با خواندن ايندو كتاب، جواب سؤالهاي زيادي را بدست آوردم. علاوه بر اينكه آئينه جادو، آتش خاكستر شده علاقه به سينما را دوباره درمن زنده كرد...
●●●●●●●●●●●●
برگشتيم مشهد. چندروزبعد با تلفن امير، رفتم نمايشگاه. بزرگ بود و آبرومند. با برزنتي خاكي رنگ كه روي داربست كشيده بودند. جلوي در ميز كوچكي قرارداشت كه تعداد كمي از كتابهاي آويني را كه آنزمان ناياب بود، فقط براي نمايش آورده بودند. چند قسمت از مستندهاي روايت فتح هم به همين شكل نمايشي روي ميز قرار داشت. سرچرخاندم. روي ديوارها تابلوهايي به چشم مي خورد. جلوتر رفتم. همان جملات برگزيد، روي ديوارها به چشم مي خورد. نمي دانم تابلوي چندم بود. جمله اي از كتاب توسعه و مباني... نور بالا مي زد. خيلي خوشحال شدم. فكر كردم كارمهمي انجام داده ام. نمايشگاه نسبتاً شلوع بود. دانشجوهايي را مي ديدم كه لحاظاتي طولاني جلوي تابلوها مي ايستند و متنها را شايد چند بارمي خوانند. انتهاي مسير تابلوها، غرفه اي براي نمايش فيلم قرار داده بودند. منكه رسيدم، فيلم انفجار اطلاعات درحال پخش بود. فيلم را نگاه كردم. فكر مي كردم اين فيلم هم جزو كارهاي شهيد آويني است و بعدها كه مقاله را ديدم، فهميدم كه مقاله را تصوير سازي كرده اند. عكسهاي شهيد هم جاي جاي نمايشگاه قرار داشت. حالا كه به گذشته فكر مي كنم، ويژگي مهم آن نمايشگاه را توجه به محتواي آثار شهيد آويني مي بينم. نمايشگاهي كه دراين سالها، هنوز نظيرش را دردانشگاههاي مشهد نديده ام.
●●●●●●●●●●●●
از آن به بعد ديگر كارم شده بود جستجوي آثار شهيد آويني درجاهاي مختلف. قسمتي را دراردوهاي راهيان نور خريدم. چند تايي راهم با امانت گرفتن خواندم. حتي يك بار كه به تهران آمده بودم، پرسان پرسان فروشگاه نشر ساقي را پيدا كردم و چند كتاب ديگر را خريدم. آنها هم بعضي كتابها را نداشتند. كلي هم انتقاد كردم كه چرا كتابهاي آويني را توزيع سراسري نمي كنيد؟ اما آنهاهم نمي دانستند. مثل اينكه كار ازجاي ديگري خراب بود. وهنوز هم وضعيت چاپ و توزيع آثار شهيد آويني به همان شكل است.
●●●●●●●●●●●●
هنوز هم پس از ده سال، امير روز شهادت آويني را به من تسليت مي گويد.
اين مطلب قرار بود مطبوعاتي باشد اما...