بسم
الله الرحمن الرحيم
اشاره :
چهار سال پيش و براي شماره 19 مجله سوره كه ويژه نامه انتخابات نهم رياست جمهوري
بود، سراغ عنابستاني رفتم. با اين تصور كه ايشان بخشي از خصوصيات مردمي و اخلاص آقاي
احمدي نژاد را باخود دارد. مدتي پس از چاپ اين مصاحبه، آقاي عنابستاني به
فرمانداري سبزوار رسيدند و تا امروز بيشتر از دسترس خارجند تا همراه مردم. فارغ
ازعملكرد ايشان درانتخابات مجلس گذشته كه خلاف رويه آقاي احمدي نژاد با زد و بند و
لابي هاي فاسد پشت پرده با احزاب و گروهها و اشخاص و تخلفات متعدد اخلاقي همراه
بود، عملكرد ايشان دراين انتخابات هم جاي سؤال دارد. دعوتهاي متعددي ازايشان را سراغ
دارم كه با دلايل كودكانه اي چون خستگي و همراه بودن با خانواده ردشده است.
خداراشكركه مردم مانند دوره پيش سكان انتخابات را بدست گرفتند و انقلاب را سربلند
كردند. با همه اينها اين مصاحبه را با نيت آشنا شدن با فضاي انتخابات قبل و درك تشابه
ها و تفاوتهايش با اين انتخابات بخوانيد.
مصاحبه با عنابستاني، مسؤول ستاد احمدي نژاد دراستان خراسان
" عنابستاني" وكیل دادگستری و
معاون فرهنگی سازمان نظام پرستاری كشور است كه مسئوولیت ستاد انتخاباتی دكتر احمدینژاد را در ستان خراسان به
عهده داشته است.
تشكیل ستاد مردمی
ستاد دكتر احمدینژاد به معنی واقعی مردمی بود. از اسفند ماه
گذشته این فكر به
وجود آمد كه هستههایی ایجاد كنیم اما آرام آرام متوجه شدیم كه هیچ كدام از احزاب و تشكلها
و گروهها پای عین كار نخواهند آمد. ما هم منتظر این گروهها و احزاب نماندیم. در فروردین جلسات اولیهای در
دفتر یكی از دوستان
پزشكمان تشكیل شد و آرام آرام جلسات شكل ستادی به خود گرفت. نه حكمی از تهران بود، نه
ابلاغی و نه كسی مأمور تشكیل ستاد شده بود. عدهای كه دغدغه تفكر احمدینژاد را داشتند دور هم جمع شده بودند بعد از
آن تقسیم وظایف
انجام گرفت و این ستاد به تهران اعلام و از آنجا به رسمیت شناخته شد.
ستاد ما خیلی كم هزینه بود و این ثابت كرد كه سرنوشت انتخابات
با هزینه و پول
رقم نمیخورد. جو ستاد بیشتر شبیه حسینیه بود تا یك ستاد تبلیغاتی. نوع رفت و آمد بچهها،
برخوردهایی كه داشته، زیارت عاشوراها، دعای كمیلها، نمازجماعتها، همینها باعث میشد كه هزینههای زیادی به
ستاد تحمیل نشود. هزینههای
معمول پذیرایی و نهار و شام در حد صفر بود. بچهها
24 ساعته
كار میكردند، نان و سیبزمینی، نان و پنیر و هندوانه و از این قبیل چیزها میخوردند. هزینههای
دیگر هم در حد چاپ پوسترهای سیاه و سفید با كیفیت پایین بود. ما فقط حدود بیست هزار از این مقواهایی كه با
دست نوشته شود
توزیع كردیم. البته مسئله پول نبود، پول را میشد گیر آورد. ما به این چیزها اعتقاد
نداشتیم، به بچهها میگفتیم تبلیغ این است كه خودتان بنویسید. آنوقت میدیدیم ما تعداد كمی نوشتهایم اما
هزاران پوستر روی در
و دیوار است. البته خیلیها میآمدند و پیشنهادهای كلان میدادند. اما دكتر احمدینژاد
چند بار تذكر داده بود هر پولی را كه به دستتان میرسد، به سه دست آنطرفترِ آن هم دقت كنید، كه حتماً حلال باشد،
با پول شبههدار،
دولت اسلامی درست نمیشود. ما اعتقاد داشتیم كه با تبلیغات پرزرق و برق نمیتوان در دل
مردم جا گرفت. ما در دور اول انتخابات تا دو شب آخر سعی كردیم از پوستر زدن پرهیز كنیم. زمان تبلیغات خیلی
طولانی بود. معنی نداشت
ما هر شب پوستر بزنیم و فردا آن را بِكَنند. استراتژی تبلیغات ما تبلیغات كم هزینه بود.
تبلیغات سینه به سینه
من آنقدر خودم در جلسات مناظره شركت میكردم كه یكی از
دوستان در ستاد
آقایهاشمی میگفت: من نمیدانم تو كه مسؤول ستاد یك استان هستی چطور وقت میكنی اینقدر در
جلسات مناظره شركت كنی. كار دیگری كه انجام دادیم این بود كه صدها روحانی را برای رفتن به روستاها و شهرهای
دور افتاده بسیج
كردیم. شعار اصلی دكتر احمدینژاد تشكیل دولت اسلامی
بود. اجرای كامل
احكام اسلام، اعتقاد به تمامیت اسلام. جمع شدن مردم حول این تفكر نشان میدهد كه مردم دینباورند.
جمع شدن حول این تفكر احتیاج به توجیه نداشت. اصلاً تفكر احمدینژاد نوعی عشق و شور ایجاد كرده بود.
البته ما هر شب در
محل ستاد جلسه داشتیم و شهر به دوازده منطقه تقسیم شده بود كه جلسات آن مناطق به طور مرتب
تشكیل میشد. دكتر در دور اول انتخابات برای سخنرانی وارد مشهد شد. از
فرودگاه با یك مینیبوس راه افتادیم مسافت كمی كه رفتیم، یكی از تاكسیهای فرودگاه بوق زنان به ما نزدیك شد.
راننده و سه خانم كه
توی اتوبوس بودند و ظاهر مناسبی نداشتند دست تكان می دادند. ما توقف نكردیم. خانمها
همینطور دست تكان دادند تا گریهشان گرفت. دكتر هم گریهاش گرفت. تا رسیدیم به حرم، در ورودی صحن جامع رضوی، مینیبوس
توقف كرد تاكسی
هم كنار مینیبوس نگهداشت، خانمها خودشان را به ما رساندند، فارسی را خوب بلد نبودند. راننده
توضیح داد كه اینها توی مسیر به من گفتهاند كه ما ساكن اتریش هستیم. آنجا حرفهای احمدینژاد را شنیدهایم.
امروز كه آمدیم،
گفتند آقای احمدینژاد توی فرودگاه هستند، خیلی دوست داشتیم ایشان را ببینیم توی اتریش
هم، به هر ایرانی كه میرسیدیم، میگفتیم به شما رأی بدهند. روشهای جدید و ابتكاری تبلیغات بیشتر از سوی
مردم به ما منتقل
میشد، همین اطلاعیههای دستنویس را ما توی خیابانها دیدیم و فهمیدیم چیز قشنگی است، به بقیه
گفتیم شما هم بیائید و بنویسید. مثلاً من رفته بودم به یكی از مناطق پایین شهر. دیدم با زغال روی كارتُنهایی
نوشتهاند احمدینژاد
و به ستونها چسباندهاند. خیلی منقلب شدم حتی آنقدر جا خوردم كه تصمیم داشتم اینها را جمع كنم. اما بعد كه پیاده شدم،
دیدم مردم خیلی
خوششان آمده. میگفتند هر كس این كار را كرده عاشق بوده.
یا یك وقتی دوستان فكر میكردند، پایین یك پوستر، جملهای بنویسند.
یكی از جوانهایی
كه در ستاد رفت و آمد داشت، گفت بنویسید: یك یا حسین دیگر تا دولت رجایی بیشتر نمانده است.
سریع این شعار درست شد و ما بلافاصله آن را به تهران و شهرستانهای دیگر فاكس كردیم.
استراتژي يك به ده
ما استراتژی داشتیم به نام یك به ده. یعنی هر كس یا یك
نفر صحبت میكند، او را ملزم كنیم كه با ده نفر دیگر صحبت كند. مثلاً جمعی از جوانها آمدند و گفتند كه ما میخواهیم
نمایشگاه خیابانی
درست كنیم. برویم توی خیابان بایستیم و بدون هیچ صحبتی پلاكاردهایی را بالا بگیریم. پلاكاردها هم بیشتر جنبه
اجتماعی داشت. یعنی
اشاره به شخص خاصی نبود ولی نقد اجتماعی بود، تا بوسیله آن ضعفها را به مردم نشان دهیم و
آنها خودشان تصمیم بگیرند. كار قشنگی بود ما هم استقبال كردیم. كار دیگری كه كردیم این بود كه عدهای را بسیج
كرده بودیم كه یكی
یكی به مغازهها بروند و حرف بزننند مغازهداری نزدیك یكی از ستادها بود، پرچم یكی از
كاندیداها را زده بود. بعد از دو سه روز دیدیم آمده و دنبال من میگردد، مرا كشید كنار، پلاستیكی داد و دستم، گفت
این پرچم ستاد فلانی
است، من روم نمیشه به خودشان بدهم، شما ببرید بدهید، از پرچمهای ستاد خودتان بدهید من
بزنم. در جای دیگری بچهها میخواستند داربست بزنند. مغازهداری شدیداً
مقاومت میكرد كار به بحث و جدل و حتی فرمانداری كشیده بود. كار آنقدر پیچ پیدا كرده بود كه خود من رفتم و صحبت
كردم دست آخر
قرار شد داربست را كج بزنیم كه زیاد جلوی دید مغازه را نگیرد.
یك هفته بعد اتفاقی از آنجا رد میشدم. دیدم تمام شیشههای مغازهاش
را عكس احمدینژاد
زده، طوری كه چیزی از مغازه و كاسبیاش دیده نمیشد گفتم: تو چند روز ما را سَرِ مسئله داربست اذیت كردی! گفت: من آن
موقع نمیفهمیدم
برای كی میخواهید كار كنید.
يكي ازفيلمها
من خودم آن روزهای آخر، هر كس بحثی درباره احمدینژاد داشت،
فقط میگفتم: یكی از فیلمهای ایشان را ببین! هر كدام را كه میخواهی، بعد نیاز نیست رأی بدهی.
ما تصمیم گرفته بودیم داخل چند بازی نشویم، یكی بازی نظرسنجیها بود كه گفتیم چون این
نظرسنجیها جنبه
علمی ندارد، قابل اتكا نیست، دوم بازی شایعه بود و در آخر هم بازی تخریب. من با اطمینان میگویم،
هیچكس نمیتواند از ستاد احمدینژاد چیزی بیرون بیاورد كه در آن شائبه تخریب دیگر كاندیداها باشد.
بچهها را توجیه كرده بودیم كه به هیچ عنوان عكسالعمل نشان ندهند و نسبت
به این موضوعات
دغدغه نداشته باشند. ولی در مقابل همه این شایعات و تخریبها توصیه ما این بود كه شخصیت احمدینژاد
را معرفی كنید ما در شبهای آخر مرتب تراكتهای كوچك چاپ كردیم. CD رایت میكردیم و به مردم میدادیم. شما
در استان
خراسان و خصوصاً در دور اول انتخابات، یك نفر از وابستگان به قدرت و ثروت و وابستگان به
كانالهای حكومتی را پیدا نمیكنید كه به ستاد احمدینژاد آمده باشد. آنقدر مظلوم بودیم كه وقتی میخواستیم ستاد
استان و ستاد مشهد
را از هم تفكیك كنیم، غیر از خودمان كسی را پیدا نمیكردیم كه بیاید و این ستاد را راه بیندازد.
یا احتیاط میكردند یا شرایط را نامساعد میدیدند. البته در دور دوّم كه اقبال عمومی بیشتر شد و صدها نفر
به ستاد رفت و آمد
داشتند. توانستیم این دو ستاد را از هم تفكیك كنیم، و نتیجه این شد كه در خیلی از شهرستانها
كه رأی ما در دور اول در مقام پنجم بود، با اختلاف زیاد به مقام اول رسید.
پيروزي با دست خالي
این انتخابات از جنس دیگری بود. در
انتخاباتهای قبل
ما به تحلیلی
میرسیدیم و برای یك نفر كار میكردیم. ولی در این انتخابات بیشتر از اینكه با
تحلیل بیائیم با عشق وارد شدیم. احساس كردیم این تفكریست كه احتیاج به تبلیغ و ترویج دارد.
همچنین باید بگویم این انتخابات نكات خیلی عجیبی داشت با دست خالی تبلیغ كردن،
تحت فشار همه
جانبه رسانهای شدن، جزو هیچ حزب و گروه و تشكیلاتی نبودن.
الان هم كه فضای انتخابات تمام شده، معتقدم ایشان رئیسجمهور همه
مردم است ما از باب
وظیفه برای احمدینژاد كار كردیم و هیچ حق و برتری برای خودمان قائل نیستیم ما تنها به
عنوان فردی از ملت ایران در این راه به آقای احمدینژاد كمك خواهیم كرد.