بسم الله الرحمن الرحيم

سمفوني تقدس يك دفاع

اين مطلب در آخرين شماره مجله امتداد ـ شهريور1387 ـ به چاپ رسيد. البته با عنايت بچه هاي امتداد با يك تغيير كوچك در تيتر. البته تغييري كه خود مي تواند يك تيتر جديد باشد: « سمفوني تقدس يك نگاه »

خلاصه فيلم : مينا براي برگرداندن جسد شوهرش مصطفي كه 16 سال پيش به شهادت رسيده همراه با گونا زن كردعراقي به كردستان عراق سفر مي كند.گونا وديگر زنان كرد، درمقابل تفحص اجساد شهداي ايران دستمزد مي گيرند. و حالا گونا از محل دفن مصطفي باخبراست. مينا در طول مسير پي به اين واقعيت مي برد كه شوهرش ازقداست خاصي درميان اهالي كرد منطقه برخوردار است. سالها پيش كردها جسد او را سالم پيدا كرده اند و حالا اجازه بازگشت جسد را نمي دهند. مينا مظلومانه جسد شوهر را نثار مردم مظلومتر منطقه مي كند.

بعضي فيلمها آنقدر كامل و بي نقصند كه مي توان با يك اركستر- سمفوني مقايسه شان كرد. يك سمفوني كه همه اجزايش هماهنگ مي زند و درست در جاي خود قرار دارد. فرزند خاك هم يك سمفوني عميق و چند لايه است كه با يك بارديدن، نمي توان همه ارزشهايش را درك كرد. يك مجموعه لطيف و هنرمندانه و متعلق به گونه دفاع مقدس و متفاوت با همه آثاري كه تا بحال ديده بوديم. اين فيلم حاصل يك سفرطولاني و يك تحقيق بي نظيراست. آهنگر براي رسيدن به اين سوژه شگفت انگيز، سفري طولاني به بيشتر مناطق مرزنشين انجام داده است. حاصل اين تحقيق رسيدن به جزئياتي است كه تا بحال نظيرش را در آثار دفاع مقدس نديده بوديم. آهنگر با اين فيلم ثابت كرد كه هنوز هم فيلم ساختن و خوب ساختن براي جنگ امكان پذير است. البته با اين شرط كه تكاني به خود بدهي و حصارهاي هنر تهرانيزه را پشت سربگذاري و صادقانه به دل وقايع بروي.

سمفوني دفاع

خط اصلي داستان فيلم با صحنه شگفت انگيز بازبيني استخوانهاي شهدا در چادرمرزي جان مي گيرد. سكانسي كه عطر پيكرشهدا را مي توان از آن استشمام كرد. شگفت اينكه چنين صحنه اي از يك ماجراي واقعي اقتباس و با بهترين شكل ممكن بازسازي شده است. حس تكريم شهدا و بازماندگان آنها، در كنار درك و انتقال ارزشهاي معنوي دفاع مقدس همه در اين فصل فيلم رعايت شده، بدون اينكه تلخي حاكم برفضا، بي دليل تعديل شود، يا معنويات جنگ تحت تأثير زشتيهايش قراربگيرد و يا خشونتها جاي مهربانيها رابگيرد.  يعني واقعيترين شكل مواجهه با يكي از واقعيتهاي البته تلخ جنگ. آهنگر با اين سكانس نشان مي دهد كه در ادامه فيلم مي توانيم با اثري متعادل و پرمعنا مواجه باشيم.

معني گرايي غير سكولار

آهنگردر جلسه پرسش و پاسخ فيلم درجشنواره فجر گفت : «اين فيلم مثل يك لبه تيغ بود. من مي توانستم قصه را به سمت معنا گرايي ببرم  و مثلاً نماهاي كوهستان را مه آلود بگيريم، ‌اما من همه چيز را واقعي ديدم. بدور از غلو وشعار دادن.» اين نكته كه بيشتر محتوي ساز است تا قالب ساز، مي توانست چشم اسفنديار فيلم باشد. اما همان تحقيق پيگيرانه و طولاني باعث شد كه فيلم وارد موج معناگرايي سكولار اين سالهاي سينما نشود. در همين جشنواره شاهد فيلمايي از گونه هاي مختلف سينمايي و حتي جنگي با همان فضاهاي مه آلود و اصطلاحاً راز آلود بوديم. اما فرزند خاك تا انتها نسبتش را با واقعيت و معنويت خاص دفاع مقدس، با ظاهري ساده و بدون آلايش حفظ مي كندو حتي در حسي ترين فصلها ( صحنه وداع مينا با مصطفي) سادگي را بجاي پيچيدگي انتخاب مي كند. حتي فيلمساز براي رسيدن به اين شكل روايت، به مقبره مصطفي نزديك نمي شود و تماشاگر و مينا را در خوف و رجا نگه مي دارد. شايد به همين دليل است كه صحنه تولد نوزاد گونا كه بارها مشابهش را در فيلمهاي ديگر ديده بوديم، اينجا بدون شعار و بسيار منطقي جلوه مي كند و حس هديه مصطفاي جديد از طرف خداوند بطور كامل به تماشاگر منتقل مي شود.

هم گرايي ديني

فرزند خاك در سال انسجام اسلامي ساخته شود يا نه، يكي از بهترين آثار وحدت گرايانه تمام سالهاي سينماي ايران است. در تمام فيلم شيعه و سني چنان در هم تنيده شده اند كه يك پيكره واحد واقعي را تشكيل مي دهند. مينا شيعه است و دركنارش گونا اهل تسنن است. مصطفي شيعه است اما تبديل به يكي از مقدسات اهل تسنن منطقه شده است و چقدرآن ماموستاي كرد اهل تسنن، ‌شريف و ديندار است. نقطه اوج اين نگاه آنجاست كه كارگردان نقطه افتراق اين پيكره واحد را به خوبي شناسايي و تصوير مي كند. در يكي از صحنه ها، گروهي وهابي قصد تخريب مزارهاي منطقه را دارندكه يكي از اين مزارها، مقبره مصطفي است. واكنشهاي اهالي كرد منطقه نسبت به اين گروه، به بهترين شكل مرزهاي عقيدتي اهل سنت و وهابيت را درمي نوردد. به گمان من اين فيلم با اين نگاه، قابليت نمايش درهمه كشورهاي جهان اسلام را دارد.

هم نوايي منطقه اي

سالها از پايان جنگ ايران و عراق و چند سالي ازاشغال عراق مي گذرد و تحليل رابطه ايران وعراق در سطح دولتها و خصوصاَ ملتها هنوز هم يكي از موضوعات جذاب در ميان آثار هنري است. از آثاري منفعل و تحقير گرايانه مانند اتوبوس شب تا آثاري كه هنوز ملت عراق و دولت عراق را دشمن مي دانند. اما فرزند خاك راهي ميانه انتخاب مي كند. فيلم وارد فضاهاي سياسي و دولتي نمي شود و حتي با ريزبيني خاصي وارد حيطه زبان عربي و فارسي نيز نمي شود. عراقيهاي فيلم همه كرد زبانند و اشتراكشان با كردزبانان ايران بيش از آنست كه مرزي قراردادي، بتواند باعث جدايي آنها شود. اين نزديكي و پيوستگي آنچنان است كه زنان كرد عراقي براي ايرانيها تبديل به سفيراني آسماني مي شوند كه هرلحظه خبري از عزيزي با خود دارند. در انتهاي فيلم مينا مصطفايش را درميان كردهاي عراقي پيدا مي كند و خداوند هديه اش را از ميان عراقيها به او مي دهد.

هرهنرمندي به قول شهيد آويني شب قدري دارد و نقطه اوجي. كه اصولاً نبايد بيش از يكبار اتفاق بيفتد. و اين فيلم براي آقاي آهنگر مي تواند يك نقطه اوج باشد. اوجي كم نقص از نظر قالب و محتوي و يك بلوغ محتوايي و فني.  اميدواريم ايشان بتوانند آثاري اينچنين را دوباره تكرار كنند ولي بسيار سخت است.