بررسي كليشه هاي رايج درسينماي ايران
بسم الله الرحمن الرحيم
وقتي جاي طلبكار و بدهكار عوض مي شود
بررسي كليشه هاي رايج درسينماي ايران
درلغتنامه دهخدا ذيل معناي كليشه مي خوانيم:
«کلیشه[ ک ِ ش ِ] (فرانسوی ) در اصطلاح چاپ ، تصویر یا نوشته ای که بر فلز یا چوب حک کنند و آن را بهنگام چاپ کردن کتاب ، مجله و غیره بکار برند. / وقتی بخواهند خطی را عیناً چاپ کنند، اول عکس آن را روی فیلم یا شیشه ٔ حساس می گیرند، سپس یک قطعه زینک را حساس کرده همان شیشه یا فیلم را به روی آن کپیه می کنند، بعد زینک را ظاهر کرده به روی آن مرکب می مالند و از روی مرکب پودر مخصوصی می ریزند و در ظرفی مقداری اسیدنیتریک (تیزاب ) رقیق ریخته ، زینک را در توی آن قرارمی دهند تا اسید محل خالی از نوشته ٔ زینک را در خود حل کرده و نوشته در روی زینک به طور برجسته ظاهر می گردد سپس آن را در روی تخته ای به بلندی حروف میخ کوبی کرده برای چاپ آماده می سازند. (فرهنگ فارسی معین)»
برمبناي اين توضيح، مي توانيم كليشه را به معناي كپي كاري، يا تكراركردن چيزي درست مانند نمونه قبلي درنظربگيريم. توليدات صنعت چاپ، سري دوزيهاي لباس يا توليدات مشابه صنايع ازاين دسته اند. جالب اينكه درلغت نامه دهخدا و درمعناي كلمه تكراري به مثالي برمي خوريم كه دراين مطلب بسيار بكارمان مي آيد.
«تکراری [ت َ / ت ِ ] (ص نسبی ) مکررشده . چند بار بیان یا عمل و یا عرضه شده . مانند داستان یا نمایش تکراری» ويا فيلم سينمايي تكراري!!»
اما كليشه كاري درسينما به مفهوم عيني سازي يا ساخت يك اثر مشابه اثرديگر نيست و استفاده ازكلمه كليشه يا كليشه اي، بيشتردربردارنده تكرار مفاهيم، فضاها و حتي مكانها و اشخاصي مشابه درآثار سينمايي است. حقير 5 سال منظم و بدون وقفه درجشنواره فجر حضور داشته و بيش از90 درصد آثار به نمايش درآمده درجشنواره را ديده و با دقتي كه درتوانم بوده يادداشت برداشته ام. عدم تنوع درموضوعات، تيپها، شخصيتها، مكانها و... يكي ازمشكلات بزرگ و البته قابل حل سينماي ايران است. ازقضا ما دركشوري زندگي مي كنيم كه بيشترين تحولات اجتماعي، سياسي، اقتصادي و مهمتر ازهمه فرهنگي را دراين 30 سال تجربه كرده ايم. تحولاتي كه شايد بيشتر از بيشتر قاره هاي جهان دريك قرن باشد. وقوع انقلاب اسلامي و به تبع آن مسأله گروهكها، ترورها، انقلاب فرهنگي، دفاع مقدس، رحلت امام خميني، ولايت مقام معظم رهبري، تجديد نظر فرهنگي – اقتصادي دردوره سازندگي و اصلاحات، انحراف مديران و بخشي ازبدنه مسؤوليتي كشورازگفتمان اصيل انقلاب اسلامي، بازگشت به تفكر انقلاب اسلامي دردولت جديد و اتفاقات ريز و درشت ديگر سياسي كه تبعات مختلفي براي مردم داشته است. سؤال كليدي براي شروع بحث اين است كه اين همه تحولات كه فقط مربوط به 30 سال گذشته بوده و تاريخچه و فرهنگ غني ايران درطول هزاران سال گذشته، چقدر درآثار سينمايي پس ازانقلاب رسوخ كرده است. روي ديگر بحث نزديك شدن واقعي فيلمسازان به تاريخچه و فرهنگ ودين و اجتماعيات مردم است. خصوصاً مردم سال 1388 جمهوري اسلامي ايران، 30 سال پس ازبزرگترين انقلاب اسلامي پس ازپيامبر. فيلمهاي فعلي سينماي ايران، چه نسبتي با همه مردم بيش از70 ميليوني ايران دارند. تأكيد برهمه مردم و نه 5 درصد قله ايراني و چند درصد بيشتر قله تهراني. براي درك بهتر فضاي كليشه هاي رايج درسينماي سالهاي اخير ايران، جشنواره فجر امسال يعني 1388 را كه 5 سال ازروي كارآمدن دولت جديد مي گذرد،مورد بررسي قرار مي دهيم.
تهران، تهران: بزرگترين شهر و پايتخت ايران ازقاجاريه به بعد. يك كلانشهر با 8 ميليون جمعيت و مساحت بيش از700 كيلومترمربع (حدود 0.00042 مساحت كل كشور) كه تمركزي شديد ازنظر اداري و اقتصادي درپايتخت بوجود آورده است. اين تمركز شامل سينما نيز مي شود. بيشتر امكانات فني و عوامل سينمايي و سالنهاي پخش آثار سينمايي درتهران متمركزند. اين تهران نشيني كه به سبب ورود و خروج ميلياردي بودجه هاي دولتي به مرفه نشيني عوامل تراز اول سينمايي تبديل شده، نوعي تهرانيزه بودن را درآثار سينمايي بوجود آورده است. تهرانيزه بودن سينماي ايران بسيار شبيه آمريكاييزه بودن سينماي هاليوود است. درفيلم هاي حادثه اي- سياسي سينماي آمريكا مثل روز استقلال و 2012 شاهديم كه مقصد همه تهديدهاي بشري آمريكاست و طبيعتاً منجي بشريت نيز آمريكايي ازكاردرمي آيد. درجشنواره امسال جز فيلمهاي : « به رنگ ارغوان، آتشكار، بيگانگان، سفرمرگ، شب واقعه، وقت بودن» ساير فيلمها درلوكيشن تهران اتفاق مي افتد. البته فيلمهاي معدودي مثل : ملك سليمان، بدرود بغداد، شكارچي شنبه، ناسپاس، عصر روز دهم و آل دركشورهايي بجزايران ساخته شده اند.
بالاي شهر- پايين شهر: بازهم به مثال مورد قبلي رجوع كنيد.
درسينماي ايران همه خير و شرها به بالاي شهر محدود مي شود. غمي مربوط به آنها و
شاديهايشان فرصت حضور جلوي دوربين مي يابند. اين حضور درمناطق بالاي شهر كه با
قرينه مورد قبل معلوم مي شود كه بالاي شهر تهران است، نسياني تدريجي نسبت به طبقه
متوسط و مستضعف جامعه ايران كه درپايين شهرها و روستاها زندگي مي كنند، بوجود
آورده كه باعث ناديده گرفتن آنها درتحولات اجتماعي و اقتصادي شده است. دليل تعجب
طبقه روشنفكر پس ازاعلام نتايج انتخابات را مي توان درهمين چهارچوب ارزيابي كرد.
ازاينكه بگذريم بيشتر آثاري هم كه به مناطق پايين شهر و روستاها مي پردازد، نگاهي
جهل زده وبي فرهنگ به اين قشرجامعه ايراني دارد. آتشكار و هيچ دو فيلم ازتوقيف بيرون
آمده جشنواره، نگاهي اينچنين به پايين شهريها دارند. دربيداري رؤياها طبقه متوسط
جامعه كه درجنگ نقش داشته اند مورد توجه قرارگرفته است. اما حوالي اتوبان مخاطب را يك ساعت
درخيابانهاي بالاي شهر مي گرداند و دق مي دهد تا شخصيت اصلي را به ريشه هاي پايين
شهريش بازگرداند. صحنه پوشيدن زيرشلواري كه او خواهرش را بخاطر آن به تمسخر مي
گرفت، نشاندهنده نگاه مثبت كارگردان به ريشه هاي جنوب شهري است. اما مثبت ترين
نگاهها به طبقه متوسط به پايين جامعه درميان فيلمهاي جشنواره امسال در فيلمهاي طلا
و مس وفيلم تلويزيوني فريدون مهربان است ديده مي شود. فريدون ... قصه بسيار ساده
اي دارد. قصه اي كه شايد روي كاغذ بسيار كليشه اي به نظر برسد. مردي كه چند سال
پيش همسرش را ازدست داده، به زن كارگريكي ازهتلها علاقه مند مي شود. نعمت الله و
همكار فيلمنامه نويسش مقدم دوست ازاين قصه به ظاهر كليشه اي فيلمي دوست داشتني و
بسيارواقعي ساخته اند. درميان مردم بودن و درمقابلشان پزروشنفكري نگرفتن، اين
مزيتها را دارد كه دراثر هنريت مي تواني به آنها نزديك شوي. فريدون راننده ون است.
يكي ازدوستان مي گفت حتماً فيلمنامه نويس اين كار هفته اي چند بارسوار ون مي شود.
اين بروز بودن هم با مراوده با مردم بدست مي آيد. طلا و مس زندگي يك طلبه را دستمايه
يك قصه روان قرار داده است و البته آشنايان مي دانند كه زندگي طلبگي (جزاستثنائاتي
كريه) با سادگي و قناعت عجين است. هردو اين فيلمها نگاهي شريف و انساني به انسانها
و مردم عادي جامعه دارند. صميمي، ساده، نزديك و عيني. روستا
ناشناسي : حدود 35 درصد مردم ايران درروستاها زندگي مي كنند؛ اما وقتي فيلمسازان
ما بيشتر ازايران گردي، فيلمهاي هاليوودي نگاه مي كنند و به جشنواره هاي خارجي مي
روند ووقتي فرهنگ تهراني درسينماي ايران قالب مي شود؛ بطور طبيعي تماس و درك روستاييان
و شهرستانيها بوسيله فيلمسازان پايتخت نشين به مرحله اي مي رسد كه جز تصويري كج و
معوج و غير واقعي ازآنها درسينماي ايران ديده نمي شود. دراين انگاره روستايي و شهرستاني به
دليل درتهران زندگي نكردن، بي فرهنگ، ابله، ساده دل، بي سواد، فقير و حتماً عشق
تهرانند. دراين تفكر اصل تقوا راكه پيامبر 1400 سال پيش براي تشخيص انسانها وضع
كرد، به فراموشي سپرده مي شود. ديگري، وقت بودن و ترانه كوچك من كه دو فيلم اول
واقع نما و ديگري تخيلي است، روستايياني ابله و ساده دل را تصويرمي كنند كه
درمقابل شهريهاي ازما بهتر مغبون، سرافكنده و يا گرفتارخرافات و موهومات اند.
درمورد شهرستانيها هم اين قاعده صادق است. آتشكار كه شهر اصفهان را انتخاب كرده، اصفهانيها
را مردمي گرفتار درمناسبات سخيف دنيايي نشان مي دهد. دختر همدانيِ فيلم فصل
بارانهاي موسمي دانشجويي هرزه است كه حاضر به هركاري براي ادامه تحصيل مي شود. او
به دليل اينكه جايي براي خواب ندارد، دعوت پسري دبيرستاني را براي خوابيدن درخانه
بدون پدر و مادر او قبول مي كند. درنمونه هاي مثبت همبازي با اينكه
فيلمي بالاشهري و لوكس است، اما نوستالوژي روستا دارد و هرچند كليشه اي و با نگاه
مرغ و خروسي و شير و كره اي، اما روستا را فضايي دلپذير نشان مي دهد. اما معبد جان
تنها فيلم تمام روستايي جشنواره است. قصه اي آسيب شناسانه و انتقادي ازتقدس
مزورانه يك درخت و مقابله شخصيتهاي مثبت و منفي كه همراه با طرح خرافه، شخصيتهاي
روشن ضمير و انقلابي نيز تصويرمي شود. البته شخصيتهاي مثبت فيلم پرداخت نشده و سطحي
اند.
تك لهجگي : جزاپيزود دوم فيلم لطفاً مزاحم نشوید كه
يك نيشابوري را با لهجه اي درست و دقيق به تصوير مي كشد، تنها فيلم ديگري كه
استفاده درستي از لهجه مي كند، بدرود بغداد است. قصه درعراق اتفاق مي افتد و با
تلاش سازندگان فيلم، هنرپيشه ها لهجه عربي عراق را قابل قبول صحبت مي كنند. دربقيه
فيلماي جشنواره يا لهجه تهراني غالب است، يا لهجه هاي غير تهراني تحقير و به مثابه
بي فرهنگي و عقب ماندگي بكارمي روند و يا لهجه ها آنقدر خام و كارنشده است كه
مخاطب آرزوي تهراني صحبت كردن مي كند.
بريم شمال : آشنا ترين جمله اي كه
درفيلمهاي تهراني كه قرار است درآن سفري انجام شود، شنيده مي شود. بيشتر فيلمسازان
ايراني وقتي تصميم مي گيرند درفيلمشان تنوعي بوجود آورده و فضا را ازكسالت تهران
دود آلود بيرون بياورند و فرصتي براي تنفس به تماشاگر بدهند، ياد شمال مي افتند.
كنار دريا، جاده زيبا، ويلاي شمال، ماهي، اجاق، ماه عسل و ... هم مفاهيمي هستند كه درپي اين كليشه
رايج سينمايي درفيلمها ديده مي شوند. البته دراين ميان بعضي فيلمها مثل به رنگ
ارغوان و صدسال به اين سالها به ضرورت قصه به شمال مي روند. اما شمالي بودن
و شمال رفتن در زخم شانه حوا، پرسه درمه، برخورد خيلي نزديك، 7 دقیقه تا پاییز و
فاصله بيشتر دكوري و باسمه اي و قابل تغيير به نظرمي رسد. چند سال پيش كه خيلي
دور، خيلي نزديك جلوه هايي ازكوير را به تصوير كشيد، خيليها به فكر افتادند كه ايران
جزتهران و شمال مناطق ديگري نيز دارد.
يقه سفيدو ديگر
هيچ :
وقتي جاي بدهكار و طلبكار عوض مي شود؛ بهترين جمله ايست كه مي توان درباره آثار
تكراري سالهاي اخير سينماي ايران درباره سرداران جنگ گفت. موج مرده مشهور ترين
فيلمي بود كه به اين موضوع مي پرداخت. حاتمي كيا اين سوژه را دربه نام پدر
به نقطه اي دل زننده و بسيار شعاري رساند. اين موتيف آشنا پيش فرضي غلط و سانسور
شده دارد. همه سرداران جنگ فاسدند و بريده و به شك افتاده و خانواده هايشان همه
روشنفكر و غير ديني و شرمنده ازدفاع پدر. دراين انگاره فرزندان سرداران نيز متعلق
به نسل سومي هستندكه دربنام پدردرقالب دانشجويان باستان شناسي ودر به رنگ ارغوان
به شكل دانشجويان جنگل باني ديديم. دربه رنگ ارغوان مأموري اطلاعاتي بريده جايش را
به سردارجنگ فاسد داده است. اما نسل سوم آقاي حاتمي كيا هنوز هم تيپ آشناي آثار
پيشين است. آيا نسل سوم مطرح در سينماي ايران هم بايد متعلق به همان 5 درصد
قله باشد؟ 95 درصد ديگر نسل سوم چه صورت بندي، تفكر، آمال، كنش وواكنشهايي دارند؟
آيا 2ميليون نفري كه هرسال به راهيان نور مي روند، جوانان شهرهاي كوچك و روستاها
نسل سومي نيستند؟ درصد سال به اين سالها بارجعتي تاريخي – روشنفكري شخصيت فاسد، يك
يقه سفيد انقلاب كرده است. شخصيتي كه درست پس از تلاش براي
پيروزي انقلاب وارد كاراقتصادي شده است. نگاه متفاوت دريك كليشه را مي توانيم
درمقلد شيطان ببينيم. اينبار انگيزه يقه سفيد فاسد ازتخلفات اقتصادي، فساد اخلاقي
است. البته فضاي هاليوودي فيلم بيشتر به دلبري و دختربازي بخش دوم مي پردازد تا
طرح سوژه اي اجتماعي درباره مفاسد اقتصادي. كلاسيك ترين سرداران فاسد درميان
فيلمهاي امسال را در شكواييه آقاي زم شاهد بوديم. تهيه كننده و بازنويس فيلمنامه
دموكراسي توي روز روشن با اين فيلم همه مخالفان و اين طرفيها و آنطرفيها دوران مسؤوليتش
را به نوعي مورد عنايت قرار داده است. فيلم كه نه، بيانيه اي كوبنده درتقبيح
سرداران جنگ، هنرمندان غيرسكولار. دموكراسي توي روز روشن همچنين دربردارنده مفهوم
رويارويي بسيجي ها با فرماندهان است. فرمانده ترسوي فيلم ازهمان خط مقدم جبهه
بريده است و تكليفش را درمناسبات اجتماعي ازپيش تعيين كرده است.
فرار مغزهاي مرفهين : درميان اين فضاي مرفه روشنفكري، هرپديده اي هرچند انتقادي و به ظاهر دردمندانه متعلق به ازما بهتران است. مثل اينكه سالهاست كه درسينماي ايران، تحصيل درخارج كشور و حتي فرار مغزها مربوط به طبقات مرفه جامعه است. يعني فقط مغز پولدارهاي بالاي شهر تهران نشين است كه به فكر فرار مي افتد. با اينكه واقعيت اينست كه بيشتر نوابغ ايراني حاضر درخارج كشور ازميان طبقه متوسط به پايين جامعه به بالاترين مدارج علمي جهاني دست يافته اند. در شكلات داغ، سيم آخر و چهل سالگي بچه هاي مرفهين هستند كه براي تحصيل يا زندگي به خارج كشور سفركرده اند. درصدسال به اين سالها مسأله فرار مغزها، كاربردي نمادين و پيوند خورده با مسائل سياسي روز دارد.
اين كشور را بايد خدا نگه دارد : پس ازسرداران فاسد جنگ، مفهوم ديگري كه درحال تبديل شدن به كليشه اي ثابت درسينماي ايران است، تصويركردن ضعف مأموران امنيتي و نيروي انتظامي است. دراين تصويرسازي نيز با توجه به توقيف 5 ساله به رنگ ارغوان آقاي حاتمي كيا پيشرو است. هوشنگ درمأموريتي مهم گرفتار يك مسأله عشقي مي شود. مواجه هوشنگ با پدر ارغوان رابطه اي شك برانگيز و محكوم شونده است. يعني همه جاو خصوصاً درفلاش بكها و خواب ديدنهاي او حق با عضو سازمان مجاهدين است. ضمن اينكه روند فيلم طوري چيده شده كه حس همذات پنداري تماشاگر بيشتر با شفق همراه مي شود. ناكارآمدي نيروي انتظامي را كه جزو اهداف هميشگي خصوصاً ماههاي اخير كشور بوده و توقعات را به سمت انفعال درنيروي انتظامي برده است، مي توانيم درپشت درخبري نيست و چراغ قرمز ببينيم. درسكانس شروع زمهرير نيروي انتظامي ظالم، مجلس رقص و آواز سرمزار يك شهيد را برهم مي زند. برخورد و چهره مأموران نيروي انتظامي اين فيلم بيشتر شبيه مأموران فيلمهاي ضد ايراني غرب است. البته سينماي ايران درجشنواره امسال خالي ازنگاههاي مثبت نسبت به نيروي انتظامي و مأموران اطلاعاتي كشور نبود. بمپوريِ فيلم وقت بودن علاوه براينكه يك رئيس پاسگاه شريف است، ازنظر شخصيت پردازي سينمايي قابل باور و دور ازنگاههاي سياه و سفيد است. درنفوذي هم مأموران اطلاعاتي كشور بامهارت و خلاق تصويرمي شوند واين سربلندي وقتي بيشتر به چشم مي آيد كه سوژه يك مفسد اقتصادي است.
روشنفكرها خانواده ندارند : با ديدن بيشتر فيلمهاي سينماي ايران اين فكر براي مخاطب تداعي مي شود كه گويي همه خانواده هاي ايراني درست مانند خانواده هاي قله تهراني و بازهم درست مانند خانواده درجامعه و سينماي آمريكا، مملو ازاختلاف، سرخوردگي، شكست خورده ودرمعرض طلاقند. گويي دراين كشور كه بعضي شهرهايش مثل يزد طلاق كمتر از5 درصد است وجود ندارد. درفصل بارانهاي موسمي، كيفر، طبقه سوم، چراغ قرمز، فاصله، شكلات داغ، پشت درخبري نيست، دموکراسی توی روز روشن، 7 دقیقه تا پاییز، حوالی اتوبان، آناهیتا، زمهریر، لطفاً مزاحم نشوید، برخورد خيلي نزديك، بيداري رؤياها، هیچ، کارناوال مرگ، پرسه درمه، آل، آتشکار، مقلد شیطان، دیگری، تسویه حساب، به رنگ ارغوان و... خانواده ها به انحاي مختلف ازهم پاشيده، سرد و بطور كلي مشكل دار هستند. در صدسال به اين سالها منشأمشكلات و ازهم پاشيدگي يك خانواده اتفاقات سياسي معاصر ايران درنظرگرفته مي شود. با انقلاب اسلامي مرد خانواده كشته مي شود. درحالي كه نوشته 1357 با تصوير ماهيهاي ازآب بيرون افتاده نشان داده مي شود. درسال 1367، دفاع مقدس آرش فرزند خانواده راهم مي گيرد. و زمان حال جمهوري اسلامي، علي فرزند خوانده خانواده را تبديل به جواني فرار مغزي مي كند. حكايت غم انگيز خانوادگي فيلمهاي ايراني البته مرهمي تسكين دهنده دارد. طلا و مس الگويي عاشقانه و لطيف ازيك خانواده دين دار ايراني را به تصوير مي كشد. رابطه زيباي سيد و زهرا درفيلم بسيار اندازه و حساب شده است. نه خشك و نه زرد و نه روشنفكري و البته نه معناگرا. تلاش شرافتمندانه براي حفظ خانواده و غيرت و ايثار زهرا براي فراهم آوردن شرايط مناسب درس خواندن سيد، كيميايي كم ياب درسينماي ايران است.
شاغل راضي و خانه دار ناراضي : دربيشتر فيلمهاي سالهاي اخير سينماي
ايران، خانه داري نه تنها شغل نيست كه مصيبتي دست و پا گير براي رشد و تعالي
فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي زن است. در باغ قرمز، نخودي، چهل سالگي، فصل بارانهاي موسمي،
چراغ قرمز، فاصله، آناهیتا، برخورد خيلي نزديك، مقلد شیطان، تسویه حساب و به رنگ
ارغوان يا خانه داري به نحوي تقبيح مي شود و يا خصوصيات مردانه و شغل بيرون ازخانه
به اندازه اي بزرگ مي شود كه چيزي بنام وظيفه زن درحراست و مراقبت ازحريم خانواده
و حفظ آرامش رواني آن باقي نمي ماند. اين شايد به دليل عدم تبيين الگوي
خانه داري حضرت زهرا(س) است. حتي دراين مورد هم بيش ازآنكه خصوصيات زن بودن حضرتش
پررنگ شود، نقطه اضطراري پس ازسقيفه و ضرورت حضور زن درصحنه هاي اجتماع پررنگ مي
شود. طلا و مس نمونه اي مناسب براي طرح با شرافت خانه داري و به تصوير كشيدنش
بعنوان كاري جدي و حياتي است. تا حدي كه فاجعه عدم حضور زن درخانه را به
خوبي ملموس مي كند. همچنين در فريدون مهربان است با اينكه هيچگاه زن را درخانه نمي
بينيم، اما انتخاب شغل هتل داري( يا همان خانه داري) براي شخصيت زن اصلي فيلم
بخوبي تداعي كننده جدي بودن و حياتي بودن شغل خانه داري است.
قهوه خانه مدرن
: درايران قديم
وقتي مردم ازخانه بيرون مي آمدند و مي خواستند جايي دورهم جمع شوند، قهوه خانه ها
را انتخاب مي كردند كه جزء اصليش چاي و قليان بود و مشتريان اين قهوه خانه ها
بيشتر مردان بودند. اين رسم قهوه خانه نشيني امروز درجامعه ايران وجود ندارد
وخصوصاً درسينما، قهوه خانه ها جاي اراذل و اوباش و معتادها هستند. سينماي ايران
براي جايگزيني اين مكان فرهنگي سابق، قهوه خانه هاي مدرن يا كافي شاپها را بعنوان
لوكيشن اصلي بيشتر فيلمهاي تهرانيزه انتخاب كرده است. با اين تفاوت كه اينجا عنصر
اصلي كافي شاپها زنان هستند. بخش مهمي اززمان فيلمهاي تسویه حساب، مقلد شیطان، آل،
پرسه درمه، برخورد خيلي نزديك، آناهیتا، فاصله و فصل بارانهاي موسمي دركافي شاپ مي
گذرد. اين جز تك سكانسهاي فيلمهاي ديگري است كه كافي شاپ را بعنوان يكي ازلوكيشنها
انتخاب كرده اند. اما دربه رنگ ارغوان دانشجويان جنگل باني كافه اي قديمي را با
دختران امروزي و رقص و آواز پيوند مي زنند و كافي شاپي جنگلي بوجود مي آورند.
اينجا با اينكه عنصر اصليِ تهراني بودن وجود ندارد، اما سكانسهاي عاشقانه كافي
شاپي را به وفور مي توان ديد. اين البته براي بيشتر فيلمهاي سينماي ايران يك قاعده
وبراي حاتمي كيا كه پيش ازاين بيشتر لوكيشنهايش دفاع مقدسي يا درشهر بسيار بديع
بودند، يك استثناء وغير شكن است.
نوشيدنيهاي
كافي شاپي : درقهوه
خانه هاي مدرن يكي ديگرازعناصر اصلي قهوه خانه هاي قديمي يعني چاي، جايش را به نوشيدنيهاي
مدرن داده است. كاپوچينو، كافي ميكس، ميلك شيك و... و مايعات تداعي كننده مشروبات
الكلي. درباغ قرمز جزرنگ مايع نوشيدني ليوانها هم به شكلي انتخاب شده كه تداعي كننده
مشروب باشد و درمقلد شيطان يك باررسمي با انواع شيشه هاي مشروب به تصوير كشيده مي
شود.
شمع زير لوستر : جززمهرير كه تا چند روز ديگر نامش را
بعنوان بيشترين شمع بكاررفته درسينما ثبت خواهند كرد، دربيشتر فيلمهاي كافي شاپي و
حتي شام خوردنهاي خانگي سينماي ايران شمع روشن كردن و با شمع غذا را گرم نگه داشتن
ديده مي شود. البته اين جزو لوازم روشنفكري و بافرهنگي بالاي شهر تهراني است. وگرنه
بيشتر ايرانيهاي بي فرهنگ ازشمع درزمان قطع موقت برق استفاده مي كنند.
فالِت، فاله : منشأ موهومات و جستجوي راههاي ميانبر براي رسيدن به مؤفقيتهاي زود بازده را بايد درتلويزيون و آگهي هاي بازرگانيش جستجو كرد. فالگيري درانواع مختلفش مثل فال قهوه، فال حافظ، فال ورق و... نيز ازهمان راههاي ميانبر و ازنوع روشنفكري غير دينيش است. فالگيري را درفيلمهاي تسویه حساب، مقلد شیطان، آل، برخورد خيلي نزديك، صدسال به اين سالها مي توان مشاهده كرد.
نمادگرايي ايسمي : نامهاي بكار رفته درچند فيلم جشنواره فجر به اين شرح است :
هوشنگ، ارغوان، زيبا، سيروس، روژان، الناز، سيف، ثريا، پروانه، سينا، الهه، فريبا،
رؤيا و... اين بند را البته بايد درتلويزيون جستجو كرد. فيلمسازان و سريال سازان
ما براي متهم نشدن به تحجر و دگماتيك مذهبي از استفاده نامهاي ديني براي
شخصيتهايشان ابا دارند. تازه اين درحيطه نامهاي ائمه اطهار(ع) است و گرنه نامهايي
مثل ياس، مقداد، سلمان، عمار، روح الله و ... كه با انقلاب اسلامي رايج شد، درحال
حذف ازفرهنگ سينمايي ايران است. درطلا و مس نام زهرا براي همسر سيد بسيار بجا
انتخاب شده و نشاندهنده نوعي كليشه شكني است. اما مهمترين فيلم امسال ازجهت نامها،
صدسال به اين سالهاست. رفيع پاينده، پدر خانواده نماينده
گرايشات سلطنت طلبانه و ايران نماد مام وطن درنظرگرفته شده و اينطور القا مي شود
كه ايران باتفكر انقلاب اسلامي روبه فروپاشي است.
فساد فراگير: درميان همه مشكلات زنان دركشور،
پيشاني طرح مباحث مربوط به زنان درسينماي ايران، زنان خياباني است. تسویه
حساب مسأله زنان خياباني را بعنوان عنصر اصلي فيلمنامه انتخاب كرده است. چهار زن
خلافكار براي تلكه كردن مردان ميانسال ثروتمند خودرا به شكل زنان خياباني درمي
آورند. بي پرده تر و عريان تر ازاين، فيلم مقلد شیطان است. سيفِ شيطان سفت، مردان
هرزه را به خانه اي مخفي مي كشاند و درحين اعمال منافي عفت ازآنها فيلم مي گيرد و
بعد ازآنها اخاذي مي كند. و بازهم بسيار بدتر ازاين، فصل بارانهاي موسمي است كه
پسرجوان فيلم دختري دانشجو را به خانه خالي ازپدر و مادر مي برد و به او دل مي
بندد. حوالی اتوبان، طبقه سوم و باغ قرمز نيز به نوعي زنان خياباني را
دستمايه بخشي ازقصه خود قرارمي دهند. دراين زمينه سالهاست كه نشانه شناسي خاصي
درسالهاي مختلف سينماي ايران حكم فرماست. چند سالي مدل موي هنرپيشه آب و آتش نشانه
يك زن خياباني درسينماي ايران بود و امسال پديده چكمه هاي بلند زنانه نوعي نشانه
براي بيماري جنسي زنان فيلمهاي سينمايي بكار مي رفت.پديده ديگر تصوير سازي فساد درفيلمهاي
ايراني عوض شدن جاي زن و مرد دردلبري و پيشنهاد براي ازدواج است. اين مسأله كه
سالها درقالب خواستگاري رفتن زن براي مرد مطرح مي شد، امسال جايش را به اصرار زنان
براي ازدواج داده بود. حاج مريم پديده شاهكار سينماي ايران
زمهريردرخط مقدم عاشق رزمنده اي ديگر مي شود. ديالوگ تنفرآميز خوشگل ماچ كردني او
زيرباران گلوله عراقيها ازشاه بيتهاي جشنواره امسال فجر است.
خائنان : صحبت ازمسائل جنسي بدون طرح موضوع خيانت امروزه درسينماي دنيا ناممكن است. اين بيماري به تدريج درحال نفوذ فراگير به سينماي ايران است. خيانت به زن، خيانت به شوهر، خيانت به دوست پسر و دوست دختر دربخش نگران كننده اي ازفيلمهاي امسال ديده مي شود. تسویه حساب، مقلد شیطان، آل، هیچ، برخورد خيلي نزديك، صدسال به اين سالها، آناهیتا ، حوالی اتوبان، شكلات داغ، فاصله، چراغ قرمز،كيفر، فصل بارانهاي موسمي و باغ قرمز دربخشهاي كوچك يا بزرگي ازقصه شان مسأله خيانت را مطرح مي كنند. واقعاً چند درصد مردان و زنان ايراني اهل خيانت هستند و درطول زندگي به اين عمل دست مي زنند؟ دراين بين مسأله چهل سالگي نه خيانت كه ترس ازخيانت است. ترسي كه درمرد بوجود آمده و جواب بي غيرتي، مي گيرد. هنگام ديدن اين فيلم بود كه قدر قيصر كيميايي را بيشتر دانستم.
سينما پريشي : بطور طبيعي درسينمايي با اين كليشه هاي رايج، كليشه اي كاربردي ومهم نياز است كه مردم را روان پريش، افسرده، رواني، شيزوفرني و دائم درحال مصرف قرصهاي آرامبخش نشان دهد. مصرف قرصهاي آرامبخش را دربيشتر فيلمهاي جشنواره شاهد بوديم. اما کارناوال مرگ، پرسه درمه و آل بيماري رواني، را بعنوان سوژه اصلي انتخاب كرده و حالات و روحيات اورا به تصوير مي كشند.
خشكِ پرباران : ايران سرزميني خشك و دربيشتر مناطق كم باران است. اما
درسينماي ايران و بيشتر فيلمهاي تهراني دائم باران مي بارد. به قول ظريفي چون
باران ساده ترين جلوه ويژه سينمايي درايران است، فيلمسازاني كه ازتصاوير يكنواخت و
ساكن فيلمشان نگران هستند، چند نماي باراني هم درفيلم خلق مي كنند؛ بدون اينكه تعداد
بارانهاي زمان ساخته شدن فيلم را درنظر داشته باشد. مثلاً قصه درسال 1388 اتفاق
مي افتد و ازابتداي پاييز 2 يا سه بار درتهران باريده است اما در فيلمي مثل حوالي
اتوبان دائم باران مي بارد.
زنان مخالف نما : درچهار فيلم زخم
شانه حوا، بيداري رؤياها، صدسال به اين سالها و زمهریر كه به نوعي دفاع مقدس را
دستمايه قرار داده اند، با زنان يا مادراني مواجهيم كه با جبهه رفتن فرزندان
يا همسرانشان مخالفند و همه تلاششان را براي جلوگيري ازآن بكار مي برند. دلمان تنگ
شده براي زناني كه با دست خود و براي خدا فرزندانشان را به جبهه فرستادند. مادر
چند شهيدها، درسينماي دفاع مقدس چه جايگاهي دارند؟
فحش مي دهم پس هستم : درحال
ورود به سالن اصلي برج ميلاد براي ديدن يكي ازفيلمهاي جشنواره بودم. كارگردان
يكي ازفيلمهاي روشنفكري كه روز قبل پخش شده بود، به دوستش مي گفت؛ فلاني، كاش منهم
درديالوگهاي فيلمم چند فحش آبدار مي گنجاندم تا فيلمم مثل چند فيلم توقيفي امسال
معروف مي شد!! آتشكار، هيچ، زمهرير و چراغ قرمز ازآن دست آثاري هستند كه قلمرو ادب
مرسوم را درسينما درمي نوردند و به بهانه نزديك شدن به زندگي عادي مردم و به دليل
روشنفكر بودن و دوربودن واقعي اززندگي آنها، فقط فحشهايش را بياد مي آورند. غافل
ازاينكه درسينماي آمريكا و دردرجه بندي آثار سينمايي، فيلمهايي كه گفتارهاي ناشايست
را ترويج مي كنند، دراكران وتوزيع درجات پايين گرفته و درسطح فيلمهاي مبتذل
جنسي مي گيرند.
كليشه شكني : اين همه از كليشه ها گفتيم. خوب است ازيك كليشه شكني روان پريش
درسينماي امسال جشنواره هم به نيكي يادكني!!. زمهرير ساخته متوهمانه و بيمار گونه
علي روئين تن، دست به يك آشنا زدايي بنيادين درسينماي دفاع مقدس مي زند. سرمزار
شهيد بجاي قرآن، سازمي زنند، خانواده شهيد زندگي رمانتيكي دارند، بجاي برق
ازشمع استفاده مي كنند، ساز مي زنند و آوازمي خوانند. دراين ساختارشكني وهم آلود،
سردارجنگ تبديل به مطربي دوره گرد، مدل لباس قبل از انقلاب تبديل به حاج مريم، يك
دائم الخمر تبديل به رزمنده اي شاعر صفت و غواصي شبهاي عمليات تبديل به لباس تنگ و
آب بازي كنار بركه مي شود. نام زمهرير تا ابد بعنوان يكي ازبدترين آثار سينماي
ايران وجهان درتاريخ ماندگارخواهد شد.
تذكر : اين مطلب در شماره 44 مجله راه
به چاپ رسيد.
مطلب بدليل تخصصي بودن طولاني است. عذر خواهي مي كنم.