بسم الله الرحمن الرحيم

 اين مقاله درمجله هابيل به چاپ رسيد. درپرونده آن شماره، شايد اين تنها مطلبي بود كه جز نگاه يكطرفه، علاوه برديدن نقاط ضعف، برنكات مثبت اخراجيها نيز تأكيد كرده بود. البته دوستان با طراحي معناداري كه عنصر اصليش پوست تخمه بود!! اين مطلب را نيز به سلك ديگر مطالب درآورده بودند. بگذريم... ديدم اين روزها بازار نسخه هاي بدلي اخراجيها كه قصد استفاده ازنام و نانش را دارند داغ است. تصميم گرفتم اين يادداشت قديمي را بازخواني كنم. ازطولاني بودن مطلب نيز عذرخواهي مي كنم.(اشارات زمان دارفيلم مربوط به زمان نگارش مقاله است)


آشتي با خاكستريها

وقتي درسينماي روز دنيا فيلمي به فروش بالا دست پيدا مي كند، مي توان بطور يقيني گفت كه اين فيلم با استقبال و اقبال مخاطب نيز مواجه شده است. شرايط نمايش فيلم دردنيا متكي به چرخه اي عرضه - تقاضايي است. يعني فيلمهاي مطرح دنيا، بطور نسبي،‌ امكان رقابت با يكديگر را پيدا كرده و هركدام مي توانند از مزيتهاي مختلف اكران مثل فصول مختلف، تبليغات، پخش كننده ها، سينماها و ... استفاده كنند. – فارغ از روابط پشت پرده زر و زور مداران كه اجازه ظهورفيلمهاي مستقل استكبار ستيز را نمي دهند -  اما بازتعريف هركدام ازاينها درسينماي ايران يا كشور هاي ديگر مشابه ايران – اگر وجود داشته باشد – متفاوت است.  درسينماي ايران، استقبال و فروش يك فيلم، دومقوله جداگانه اند. اينجا فروش يك فيلم جز قوت دربرقراري ارتباط بامخاطب، بستگي به شرايط متعدد و متفاوتي ديگري مثل فصل اكران، تعداد سالنهاي نمايش، قدرت تهيه و توزيع كننده،‌ تبليغات، توانايي توليد نسخه هاي كافي فيلم،  – درسينماي مدرن امروز دنيا، چيزي بنام نسخه هاي كپي شده وجود ندارد. هرسينما باداشتن كدي ماهواره اي، فيلم مورد نظرش را براي روزهاي مشخص نمايش مي دهد. دراين روش امكان ورود نسخه تقلبي يك فيلم دربازار به حداقل مي رسد -  و حتي توانايي توزيع كننده درجلوگيري از نشت فيلم به بازار سي دي هاي قاچاق دارد. چنانكه مثلاً اگر اخراجيها دراسفند ماه يا درگروه ديگر سينمايي، يا با توزيع كننده ديگري به نمايش درمي آمد، يا اگر مثل شماره 1 اش، نسخه هاي قاچاقش زودتر به بازار مي آمد،  شايد به نصف فروش فعلي هم نمي رسيد. به خاطر مي آورم كه حاتمي كيا جايي درجواب عدم فروش روبان قرمز مي گفت : «روبان  را نيمه دوم اسفند ماه درسينماهاي لاله زار اكران كردند!! يعني باهمين شرايط عجيب و غريب، براي دو هفته!!» همه اينها بعني اينكه، درايران عدم استقبال ازيك فيلم، هميشه به معناي عدم فروش يك فيلم نيست. شايد اين مثال نزديكترين حالت به ذهن باشد كه عدم استقبال ازيك فيلم درايران، مثلاً به اين معنا باشد كه درصورت نمايش فيلم از تلويزيون، تعداد زيادي  با كنترل ازراه دور كانال راعوض كنند و جومونگ ببينند.

باوجود اين شرايط، مخاطب هميشه و درهر حالتي، جزء لاينفك سينماست و اگر فيلمي را از مخاطبش جدا كنند،‌ مانند اينست كه روح انسان را از جسمش جدا كنند. قطعاً فيلم بدون روح، فيلم نيست و بايد بدنبال واژه مناسبتري برايش گشت. ماهيت سينما را براين اساس گذاشته اند كه مردم از زير لحاف گرم و روي مبل نرمشان جدا شوند، ازبالاي ترافيك پرواز كنند و بليط بخرند و درجايي بنام سالن سينما به ديدن فيلم بيايند. براين اساس اگر فيلمي نتواند نسبتش را مخاطب تعريف كرده و مخاطب را جذب كند، نه اينكه خوب نيست، كه سينما نيست.

**************

 اما جذب مخاطب با كدام بها؟ مشخص است كه هرفيلم دو كالبد دارد، قالب و محتوا. كه هركدام ازاينها براي تعريف رابطه فيلم و مخاطب به يك اندازه مهم است و تفكيك يكي ازديگري يا نگاه كاريكاتوري به يك جنبه، بازهم مانند جدا كردن روح و جسم است. سينماي تأثير گذار و ماندگار دنيا هم از اين قاعده مثتثني نيست و فيلمهاي مؤفق تاريخ سينما، - فارغ ازاينكه محتوايشان با ارزشهاي ماسازگار باشد يانه- تلفيق متناسبي از قالب و محتوي هستند. همينجاست كه مسأله اي بنام جذابيت و مسأله ديگري بنام ارزش يا محتوا مطرح مي شود. جذابيت را اينطور تعريف مي كنيم : استفاده درست از قالب براي نمايش متعالي محتوي. و ارزش و محتوي را به اين صورت كه تعالي بخش، كامل كننده وبه بلوغ رساننده قالب. در اين دو تعريف ديگر جايي براي فيلم فارسي ازيك طرف و سينماي شبه روشنفكري ازطرف ديگر باقي نمي ماند. فيلم فارسي ياهمان سينماي لاله زاري زرد كه پيش ازانقلاب متولد شده و رشعاتش تا امروزهم درسينماي ايران وجود دارد، سينمايي مخاطب زده، عوام زده و ذليل كه با هدف قرار دادن صرف غرائض حيواني و دست انداختن بر سطحي ترين علائق انساني، فقط درپي فروش و تأمين هزينه هاست. اين سينما را البته مي توان درهمه جاي دنيا ديد. قاعده ليبراليسم آنست كه تو بايد همه زائقه ها را به نوعي برآورده كني تا همه راضي باشند و راضي بمانند. درهمان روزهاي پيش ازانقلاب بود كه درواكنش تفريطي به افراط فيلم فارسي، سينماي معلول شبه روشنفكري با پز پرطمطراق سينماي نوين، سينماي موج نو يا سينماي فرهنگي و ... متولد شد. اين سينما دعوي هنر براي هنر و سينما براي سينما داشت. درتعريف بزرگان اين سينما مردم ازنظرفرهنگي مانند طبقات اقتصادي تقسيم بندي مي شوند. فهميده ها و نفهمها، باسوادها و بي سوادها، روشنفكرها و تاريك فكرها و ... اين سينما مي خواست لمپنيزم فيلم فارسي را كه درآن نه محتوي جايگاهي داشت و نه ريخت، با خزيدن به گوشه سوئيتهاي روشنفكري حل كند. غافل ازاينكه اين سينما درحال كنار گذاشتن تنها نقطه قوت درست استفاده نشده فيلم فارسي بنام مخاطب است. به همين دليل بود كه سينماي شبه روشنفكري با عصا متولد شد و اين عصا را هيچ زمان به كناري نگذاشت. اين سينما به تدريج عادت كرد كه متكي به بودجه هاي بنياد هاي پهلوي و بنياد هاي جمهوري اسلامي باشد.

اما سينماي آرماني  درهردين و فرهنگ وزبان و قوميتي، بازتعريف متفاوت و نقاط اشتراك بسيار زيادي دارد. مهم اينست كه هرقوم و ديني به نسخه بومي و آرماني خود برسند. البت دراين آرمان مفاهيم مشترك زيادي نيز بوجود خواهد آمد. سينماي ضد امپرياليستي، سينماي آزاديبخش، سينماي اخلاق گرا و ...

**************

اخراجيها تا اينجا فيلمي پرفروش و البته پرمخاطب بوده است. جز حدود 10 ميليون نفري كه تا امروز فيلم را ديده اند، احتمالاً دهها ميليون نفر ديگر نيز فيلم را به شكل سي دي ويا از طريق تلويزيون ديده اند. همين مخاطب عظيم و برخي صحنه ها و ديالوگهاي نه چندان دلپذير فيلم، اين شبهه را بوجود آورده كه اخراجيها با شوخيهاي سطحي و مبتذل، تماشاگر را به سالنها مي كشاند.  اما فرض ما براين است كه تماشاگر اخراجيها بين، با اختيار فيلم را انتخاب مي كند. چرا فيلمهاي ديگر سينماي ايران كه بعضيهايشان چند برابر اخراجيها شوخيها و جديهاي مبتذل دارند، مورد انتخاب تماشاگر مختار قرار نگرفته اند؟ ديگر اينكه درصدمهمي از تماشاگران اخراجيها، به انواع شبكه هاي ماهواره اي و شبكه هاي زيرزمين فيلمهاي رنگارنگ دسترسي دارند؟ چرا اخراجيها توانسته اينها را ازخانه كنده و همراه با جمع خانواده به سالنها بكشاند؟ ازاين منظر بايد به دلايل ديگر و بسيار مهمتر اقبال به يك فيلم پرداخت. چند دليل قريب به ذهن را مي شمارم :

1-      اخراجيها يك فيلم متفاوت جنگي و ازنظر محتوايي، دفاع مقدسي است. جنگ به مثابه بازه اي 8 ساله ازتاريخ اين سرزمين و دربردارنده سالهاي بيشتري از فرهنگ مردم. گنجينه اي هنوز بسيار دست نخورده و نامكشوف كه علاقه مندي اين ميزان ازمخاطب را به رويكردي متفاوت از خود برمي انگيزد. اخراجيها درهردو بخش سعي داشته برشي كامل ازاين واقعه را مقابل تماشاگرقراردهد.

2-      البته درخيلي جاها اين سعي به ثمر ننشسته و خصوصاً درفيلم دوم با اندكي از تقدس زدايي نسبت به دفاع مقدس مواجهيم وفيلم بيشترهم خود را در طنزها گذاشته و ازمعنويات غفلت كرده است.

3-      طنز فاخر درسينماي ايران گوهر كميابيست. فيلمهاي طنز نما و لوده زياد، و آنها كه درتعريف واقعي طنز بگنجند،‌ بسيار كمند. اخراجيها ازطنز استفاده اي كاربردي مي كند. شخصيتها را بنا كرده و درموقعيتي خنده دار قرار مي دهدوبعد رفتار اين موجودات عجيب براي فضارا به كار فيلم مي گيرد. اين روش درخيلي سكانسها، طنزي دلپذير و قابل تحمل مي سازد كه مادر بزرگها و متدينها را نيز به سينما مي كشاند.

4-      دربررسي تعداد تماشاگران فيلمهاي سينماي ايران، پيش ازاخراجيها، همچنان به فيلمهاي دهه شصت مثل عقابها و كاني مانگا و ... برمي خوريم كه ازقضا اينها هم فيلماي جنگي اما ازنوعي متفاوت با اخراجيها هستند. ازآن به بعد، معمولاٌ سال به سال تعدادتماشاگران فيلمهاي ايراني كم شده است. اين يعني ميليونها نفري كه دردهه شصت و بامنزه تر شدن سينما، نسبت به قبل از انقلاب، با سينما آشتي كرده بودند، به تدريج و دوباره به سينما بدبين شدند و به غار خانه هاي دي وي دي دار و ماهواره دار خزيدند. اخراجيها با مخاطب ميليونيش، اين خدمت را به سينماي ايران كرد كه اين قشر خاكستريِ حالا با خانواده  و چند برابر شده را، دوباره با سينما آشتي داد. اخراجيها2 حدود 7 ميليون تماشاگر داشت كه حدود سه برابر فيلم عقابها و پيشرفتي متناسب و نه البته شگرف است.