بسم الله الرحمن الرحيمضرغامی

کوررنگی و پیرچشمی

 

 

 

 

 

فاصله ها حکایت كوررنگي و پيرچشمي مديران ملوّن صدا و سیماست. مديراني كه محل زندگي بيشترشان درهمان محدوده لوكيشن سريالهاست. بديهي است كه براي اين مدير، محله ها و رفتارها و سكنات شخصيتهايي كه بي شباهت به زندگي خودش نيستند، ملموس و باور پذير باشد. فاصله ها ازآن مجموعه هاییست كه شخصيتهايشان را ازطبقه اجتماعي بالاي شهر تهران انتخاب مي كنند. دغدغه هاي مرفهين، ادبيات مرفهين، فضاهاي مرفهين و... و اين رويه آنقدر تكرار شده كه متوسط نماييِ شخصيتي مثل محسن نيز، درميان آپارتمانهاي شيك و ماشينهاي مدل بالا و رستوران و تاكسي دربست و لباسهاي فشن گم شده است. اصلاً دراين نگاه، شما بعنوان مردم اين جامعه وقتي مورد توجه دوربين مجموعه ساز تلويزيون قرار مي گيريد، كه پايتان به طرف ديگر خط قرمز مرفهين شمال تهران نشين رسيده باشد! حتي محسن هم بايد درميانه سريال ماشيني مدل بخرد، تا مورد توجه سعيد كلاس بالا قرار گيرد. نمی دانم، درميان اين دغدغه ها رزمنده بودن محسن و فرهاد ديگر چه صيغه ايست و قرار است با كدام چسب به قصه متصل شود، نمي دانم!

اشاره صرف به رزمنده بودن محسن و فرهاد و هرچند قسمت اشاره اي و خرده داستاني كلامي و بازهم فرورفتن در همان روابط عاشقانه کوچه بازاری ونه هيچ پيشينه اي ازجنگ، تاريخ، ‌جغرافيا، عقيده، آرمان، دين، ارزشها و... ديده مي شود. به اين سبب فيلم بيش ازآنكه مروج ارزشهاي دفاع مقدس باشد، ازجنگ طلبكار است و محسن رزمنده کاریکاتوری، بدهکار خانواده و مخاطب و جامعه و منفورترین درمیان آنها. درشخصيت پردازي هم اين دونفر نماينده بارز رزمندگانِ بريده اند و بااينكه دراواخر مجموعه معلوم مي شود محسن به خاطر جنگ دختر مورد علاقه اش رارها كرده، اما بازگشت او به زندگي با خريدن ماشين جديد و ارتباط دوباره بادختر قدیم، اينگونه القا مي كند كه حالا ديگر موقع زندگي و عشق و حال است و بايد با ارزشها و پلاكها و آخرين استخوانها وداع كرد.

فرهاد اما شخصيت پيچيده تري دارد. ما سالهاست كه منتظر طرح انتقادي فضاي سالهاي پس ازجنگ و انحراف و انفعال نسلي ازبچه هاي جنگيم. اما اين موضوع درشخصيت فرهاد فقط درحد اشاره است. به دليل عدم ورود به حوزه دلايل انحراف و جريان شناسي و جامعه شناسي دوره پس ازجنگ، فرهاد صرفاً رزمنده اي گناهكار است كه به دليل افراطهاي زمان جنگ،‌ دچار تفريطِ دنياگرايي مطلق شده است. اينكه فضاي فكري دولت و مسؤولان و صدا و سيما و... درزمان اين انحراف و رفتن به سمت برجسازي، چه نقشي درانحراف فرهاد داشته بازهم مثل همه سالهای پس ازجنگ مسكوت مي ماند. درمجموع دو شخصيت رزمندة محوري فيلم بيشتر دكوري براي تأييد ساخت مجموعه به نظر مي رسند تا شخصيتهايي كاربردي. اين مسأله درجزء جزء رفتارها و زندگي آنها نمايان است.  ما ديده و شنيده ايم كه رزمنده ها ولايت مدار، ظلم ستيز، التقاط ستيز، تحجر ستيز، خانواده دار و .. بودند.  اما همه اينها دروجوه رفتاري اين شخصيتها هيچ نمودي ندارد. محسن نسبت به كارهاي فرهاد بي تفاوت است و بيشتر درگير مناسبات دنيايي و مراودات عاشقانه.

به قول يكي ازاساتيد اينها چطور حزب اللهي هايي هستند كه پيوندهايشان به تحولات و تغييرات جامعه اينهمه گسسته است. چرا اينها اخبار گوش نمي كنند؟ چرا روزنامه و كتاب نمي خوانند؟ چه ارتباطي بين اينها و مسجد وجود دارد؟ نماز جمعه درمنظومه شخصيت پردازي حزب اللهي هاي قلابي فاصله ها چه جايگاهي دارد؟ آيا به اين دليل كه محل نماز جمعه تهران پايين ترازخط اشرافيت است؟ رزمنده ها نبايد هيچ يادي ازهمرزمانشان بكنند يا لزوما بايد استخوانهاي شهدا اين يادآوري را بوجود آورد؟ نسبت رزمنده ها با بسيج چيست؟ همه آنها ارتشي بوده اند يا سپاهي؟ آيا لزوماً همه رزمنده ها ازطبقات مرفه جامعه اند؟ يا اينكه همه بعد ازجنگ به رفاه و اشرافيت و امكانات مادي رسيده اند؟ آيا همه رزمنده ها حتماً بايد عاشق خانمهاي سوپر دو لوكس قرتي بالا شهري تهران شوند و گزينه هاي متفاوتي براي عاشق شدن رزمنده ها وجود ندارد؟ آيا همه دختر هايِ سوسولِ معشوقة رزمنده هاي بالاشهري، با جنگيدن طرف عشقيشان مخالف بوده اند؟ پس جايگاه زنان متشخص و فرهيخته اي مثل همسر حسين نوري كه همه چيز رارها مي كن و خود را وقف اين جانباز قهرمان مي كند كجاست؟ و اینکه آیا واقعاً همه رزمنده ها بریده اند؟ چند درصدشان وارد برج سازی و بورس بازی و مناسبات کثیف بوجود آمده دو دوران سازندگی و اصلاحات شده اند؟ و ...

تلويزيون پيله هایي خود خواسته و لجن آلود دور خود تنيده كه اجازه درست ديدن، واقعي ديدن و درك صحيح ازمردم و وقايع اجتماعي را سلب کرده است. مسأله فقط رزمنده ها نيستند. ديگر شخصيتهاي مجموعه فاصله ها چقدر به حقيقت جامعه نزديكند؟  سعيد نماينده جوانان اين سرزمين است؟ اگر همه اعضاي اين نسل به اندازه سعيد ابله، به اندازه بيتا فاسد، به اندازه دختر ليلا رواني و به اندازه برادر سعيد، سرخوشند، پس ابتكارات و اختراعات و متون و هنرهای جامعه امروز بدست چه كساني انجام مي شود؟ پس كدام جوان دبيرستاني است كه ربات مي سازد و درجشنواره هاي جهاني مي درخشد؟ جايگاه جوانهاي جز چند كيلومتر شمال تهران درقصه هاي مديران تلويزيون كجاست؟ يعني درجاي جاي اين سرزمين قصه هاي بدرد بخوري براي مجموعه سازي وجود ندارد؟ يعني بجز اين چند نفر نورچشمي، كسي توان سريال سازي براي تلويزيون را ندارد؟ جالب است که  آقايان بااين كج فهمي هاو بد ديدنها، توقع معجزه دارند و ادعاي پشت سرگذاردن شبكه هاي ماهواره اي!