نمي خواستيم فقط پامنبري باشيم
بسم الله الرحمن الرحيم
اشاره وبلاگی : این مطلب حاصل مصاحبه با یکی ازبچه های پرکار، باانگیزه و انقلابی مشهد است و بازتابهای مثبتی هم داشت. مطلب درشماره 6+30 مجله راه به چاپ رسید و تماسها زیادی ازنقاط مختلف کشور را درپی داشت که می خواستند این مجموعه را بشناسند و درراه توزیع دفاتر، یاریشان کنند. ازطولانی بودن مطلب عذرخواهی می کنم.
نمي خواستيم فقط پامنبري باشيم
اشاره:
یکی از دغدغه های ما درمجله راه، اتصال مجموعه اجزايي است، كه قرار است فرهنگ اصیل انقلاب اسلامی را بسازند. خرده کارهایی که ممکن است ظاهرشان کوچک باشد اماآثارشان بسیاربزرگ است. به بزرگي جبهه فرهنگي انقلاب اسلامي. از تشکلتان و از بوجودآمدن فکر این کار بگوئيد.
از سال 1379 باجلسات نهج البلاغه و دین شناسی شروع کردیم و4سال پیش به این نتیجه رسیديم که با این روند تبديل به يك پامنبری می شویم. تصمیم گرفتیم تشکلی تأسیس کنیم بنام «در راه حق». تشکل ما 6 هسته دارد. فرهنگی، هنری، اقتصادی، هماهنگی، تبلیغات واجتماعی که زیرمجموعه اين هسته سه بخش ورزشی، تفریحی وانفاق وجود دارد. ما در خیابان صیادشیرازی مشهد، مسجدحسینیه امام حسین فعال هستیم و الان به صورت موسسه درآمده ایم.
حدود 4سال پیش توی یکی از جلسه ها بحث محصولات باربی مطرح شد. این جرقه باعث شد که بچه ها شروع به تحقیق اینترنتی کنند. نتیجه این تحقیقات در نشریه داخلیمان عطش به چاپ رسید. اینها انگیزه ایی شد که بچه ها برای تاثیرگذاری بیشتر، به سمت توليد دفتر رفتند.
چرا دفتر؟
باربی 200 قلم جنس دارد. کیف، مداد، خودکار، عروسک، حوله، ظرف غذا و... ما دیدیم نمی توانیم در همه اقلام وارد شویم. ديديم دفتر رسانه بسیار وسیعي است ومثل رادیو وتلویزوین ورسانه های اینچنینی به داخل خانه ها نفوذ می کند. ما تحقيق كرديم و فهميديم؛ یک بچه دبستانی حدود 1250 بار در طول سال دفترش را می بیند و درصورت زيبايي دفتر به شدت باآن انس مي گيريد.
پيش از شروع كار تحقيق هم كرديد؟
باچند نفر مشورت کردیم. همه گفتند واردش نشوید. زمین می خوريد و به پولتان هم نمی رسید. هیچ کس هم به ما اطلاعات نمی داد. مجبور شديم از صفر شروع کنیم. یادم می آید، سال اول رفته بودیم مرکز توزیع کالا که کاغذ نیم بهای کاهی بگیریم. تصمیم داشتیم تاحدممکن صرفه جویی کنیم. برای حمل کاغذها از یک کارگر شهرداری گاریش از قرض گرفتیم و کاغذها را با آن حمل كرديم. بعد همانها را توی بازار فروختیم وبجایش کاغذ دفتر خریدیم. همین طور که پیش می رفتیم ویکی یکی رندیهای چاپخانه دارها وصحافیها وفروشنده ها را می فهمیدیم. آن سال جلدها را یکی از بچه های خودمان طراحی کرد. با هم از بین سه هزار عکس، 12 تایش را انتخاب کردیم وطرح جلدها از ترکیب این عکس ها با مفاهیم مذهبی شکل گرفت. برای اسم دفتر هم پیشنهادات متفاوتی بود؛ قاصدک، پروانه و... اما چون ما یک مجموعه مذهبی هستيم، اسم دفاتر را گذاشتیم انتظار. البته ازاين نوع اسمهای مذهبی استفاده های نادرستی هم می شود. توی مشهد یکی از خدام امام رضا، دفتری بنام صالح تولید می کند. که طرحهای روی جلدش انیمیشنهای هالیوودی است.
سرمايه شروع كاررا از کجا آوردید؟
از بچه ها قرض گرفتیم. هركس هر مقداری می توانست گذاشت. مقداري هم از صندوق قرض الحسنه تشكل وام گرفتیم ودرمجموع دومیلیون تومان جمع شد. آنسال تیراژمان 3000 تا بود با دوطرح جلد و دو صحافی.
چطور توزیعش کردید؟
خیلی مشکلات داشتیم. دفاترخیلی دیر توی شهریورآماده شد و پیش هر توزیع کننده ای که می رفتیم، می گفت نه. بااینکه ما دفاتر را بدون هیچ سودی می دادیم و قیمتش رقابتی بود. حتی کلی فروشهای مذهبی هم قبول نمي كردند. تعدادی را فرستادیم شهرستانها، یک تعداد قابل توجه را سازمان تبلیغات مازندران برداشت وبقیه را هم به مغازه دارها دادیم. حتی 20 تا را بردم آرایشگاه نزدیک منزل وخواهش کردم بفروشد. مقداری را هم به دانشگاه فردوسی و هیئتهای مذهبی دادیم. خلاصه با هر بدبختی بود بدون هيچ ضرروسودي کار را تمام کردیم.
چندنفرهستيد؟
یک تیم سه نفره طراحی وکارهای اجرایی اولیه را انجام مي دهد. اما وقتی به صحافی می رسد همه کمک می کنند. چون صحافی دفاترما با بقیه فرق دارد .ما درهردفتر 4 صفحه محتوايي می گذاریم که موضوعات مختلفی را دربرمی گیرد. روشهای صحیح مطالعه، مسائل اخلاقي، جوانان وحتی شعرهای مرحوم آغاسی. چینش این 4برگه کار سنگینی می برد.
سال دوم چه اتفاقاتي افتاد؟
هرچه تحقیقمان بیشترمی شد، احساس خطر وانگیزه در بچه ها بیشتر می شد. از طرفی مشکل مالی داشتیم. پولهای سال قبل توی اسفندماه وصول شده بود واین خطر کار را بیشتر می کرد. اماآنسال کمی زودتر شروع کردیم. طرحها را هم عوض کردیم. و اشارات مستقیمش را حذف کردیم. بااین وجود بازهم می گفتند اینها دفتر خاطره است. می گفتیم: داخلش را نگاه کنید. دفتر تحریر است. اینجا هم طرحها دوتا بود ولی تیراژ را به 4000 هزار رساندیم و همه دفاتر هم گالینکور بود. اما اینبار موقع توزیع، کمی وضعمان بهتر بود. البته کلی فروشیها بیشتر شان بازهم قبول نمی کردند. ولی یک آقایی بنام ناصری ، دفاترمان را گرفت و به شاگردش گفت این دفترها را با همین قیمت بدون سود بفروش از طرحها و شايد از انگيزه هاي ما خوشش آمده بود.
و سال سوم؟
ج: چون ما دانشجوهستیم، عملاً تا اواسط تیر هیچ کاری نمی توانیم انجام دهیم. ایندفعه 4طرح زدیم وبراساس تجربه، طرحها را از 4 طراح خواستیم تا سلیقه های مختلف را پوشش دهد. حتی برگه های داخل را هم باتوجه به جلد طراحی کردیم و فضا را به سنتهای بومی خودمان نزدیک کردیم. تیراژ را هم 8000 گرفتیم. با 3 صحافی مختلف. این دقت در طراحی، خودش را در توزیع نشان داد. حالا دیگر تحویل می گرفتند. هم طرحها قوی تر شده بود و هم ماديگر غریبه نبودیم. این بار طبق عرف بازار که دفتر، 4 ماهه است با ما کار مي کردند. قیمت دفاتر هم با جلد کانیگور 930 تومان وبا جلد معمولی 650 تومان بود. اینها قیمتهایی بودند که در نمایشگاه کتاب تهران می فروختیم. در نمایشگاه فروش پاییزه مشهد هم شرکت کردیم. بقیه لوازم التحریر را هم آوردیم که جنسها جور باشد و در کنار دفتر، یک سری دفترچه های مذهبی، بعنوان جایزه می دادیم.
برای امسال چه برنامه های دارید؟
ما توی مجموعه به این نتیجه رسیدیم که تا می توانیم باید نیازهای حتی اقتصادی اعضا را تامین کنیم. برای تحقیق این فکر وبا مشارکت بچه های فارغ التحصیل، شرکتی اقتصادی راه اندازی کردیم که مرام نامه اش اقتصادی است ولی بحثهای فرهنگی درونش جادارد. مثلاً یکی از مصوبه های مجمع عمومی اش این است که سالانه 10 درصد سودشركت برای رضای خدا در اختیار تشکل قرار گيرد. برای دفاتر، امسال که شرکت جدی شد، تصمیم گرفتیم تیراژ را حداقل 50 هزار درنظر بگیریم. بعد از آن بچه های مسئول پیگری طراحی شروع كردند. با 14 طراح ارتباط گرفتیم. موضوعات را هم متنوع قرار دادیم. خداجویی، معاد، عاشورا، مهدویت، حجاب، نماز و.... بعد به طراحها موضوعات را عرضه کردیم و هرکدام باتوجه به سلیقه شان موضوعي را انتخاب کردند. درکنار این از یک روانشناس که در زمینه رنگ صاحب نظربود، درکنار یک کارشناس دینی استفاده کردیم. کار هم به شكلي بود که طرحها را می گرفتیم و به این دو کارشناس می دادیم وبعد نظراتشان را به طراح منتقل می کردیم. و او دوباره اصلاح می کرد. هيچ وقت نگذاشتيم کارشناس با طراح روبرو شود که جا برای توجیه کردن باز شود. هر طرح بین 5-3 بار تغییر کرد. تا اینکه به 11 طرح رسیدیم. که با سه صحافی وتیراژ نهایی 85 هزارنسخه، تولید خواهدشد. تولید را هم در اصفهان انجام می دهيم که قطب دفترسازی ایران است.
تا حالا چه تلاشهايي برای گسترش فكراين کار انجام داده اید؟
نامه ای به رئیس جمهور نوشتیم ودرباره دفاتر وتیم انیمیشن مجموعه توضیح دادیم وتقاضای کمک کردیم. ما فکرکردیم درقالب انیمیشن، توليداتی داشته باشیم وبعد آن کاراکترهای را بوسیله دفاتر تبليغ کنیم. دفتر رئيس جمهوربه نامه مان جواب داد و گفت به ارشاد مراجعه کنیم. ارشاد هم نامه را به کانونهای فرهنگی داد و بعد دیگركار در بروکراسی اداری گم شد. یک کار دیگری هم انجام دادیم. دفاتر معروف وپرفروش بازارمثل باربی و هری پاتر و...را خریدیم و همراه با طرحهای خودمان به چند مدرسه برديم وسرکلاسها روی تابلو چسباندیم واز بچه ها می خواستیم انتخاب کنند. آن طرح دختر بچه ای که درحال نمازخواندن است، درمیان همه طرحها اول شد. و این خیلی خوشحال کننده بود.
حاضرهستید طرحهایتان را برای استفاده در اختیار دیگران بگذارید؟
مارفتیم وزارت بازرگانی مشهد، طرحها را هم بردیم ، گفتیم ما از شما پول نمی خواهیم ولی اینها طرحهایی است که ما یک میلیون برایش هزینه کرده ایم. لطف کنید اینها را رایگان روی دفاترتان چاپ کنید. گفتند نمی توانیم باید بروید تهران. بعد نامه ای نوشتیم به معاون بازرگانی داخلی تهران وبا یکی از مسئولین عالی رتبه وزارت بازرگانی ملاقات کردیم. اول که شروع کرد شما کی هستید؟ مجوز دارید یانه؟ و... بعد که درمورد طرحهای مستهجن توی بازارگفتيم، اول کتمان کرد. عکسهارا نشان دادیم. بعد دوباره از صفر شروع کرد. کی گفته با دفتر می شود کار فرهنگی کرد؟! بعد هم ایراد گرفت که طرحهای شما کارشناسی شده نیست. گفتیم حتماً طرحهای شما کارشناسی شده است؟! عکس موزوکیوی وانبه وآناناس وعکس آسیاب بادی های هلند ودرخت ومرغابی وچمنزارو... همینطور می گفت وجواب می دادیم. گفت طرحهای شما بازارپسند نیست. گفتیم ما خودمان توی بازاریم ودفترهایمان را می فروشیم، شما کی هستید که نسبت به بازار نظرمی دهید؟ تازه شما اگر جلد دفتر را سفید هم بزنید، چون یک سوم قیمت دفاتر دیگر است مردم می خرند. بعد از طریق همین آقا نامه اي نوشتيم و دوباره چهارپنج مرحله پیگیری کردیم وبازهم سرکار رفتیم؛ تا اینکه یکی از مسئولان وزارت بازرگانی توی تلفن به من گفت: آقا مسئولین می ترسند بهشان انگ بخورد. توی همان سفر از یکی از دفترسازان اصفهانی پرسیدم: شما برچه اساسی طرح جلد دفاتروزارت بازرگاني را انتخاب می کنید؟ گفت: 16 طرح به ما می دهند ومی گویند هرکدامش را خواستید کارکنید. ما هم طرحی را انتخاب می کنیم که سفیدی بیشتری داشته باشد وجوهر کمتری مصرف کند.
دورنمای آینده تان چیست؟
دوست داریم به حدی برسیم که اول این تهاجمات را دفع کنیم تا خیلی از طرحها خود به خود از بازار خارج شود ودرمرحله بعد بتوانیم کاراکترهای اسلامی- ایرانی معرفی کنیم که حتی بتواند از مرزها خارج شود.