بسم الله الرحمن الرحیم

 آب گوشت و منار

كاش درسينماي ايران هركسي درجاي خود قرارداشت.اكشن ساز اكشن اش را مي ساخت و شبه روشنفكر، تراوشات دروني اش را-البته با پول خودش نه بيت المال- اما وقتي جاي همه چيز عوض مي شود و يك فيلم ساز كاسب كار هوس ساخت فيلم به اصطلاح معناگرا به سرش بزند، نتيجه فاجعه آن «برف روي شيرواني داغ» خواهد شد. كاش آقاي كريمي همان تم «امشب شب مهتابه» را ادامه مي داد. آنجا لااقل عشق يك پدر و فرزند كه درسينماي ايران حكم كيميا را دارد تصوير شده بود.

فيلم بدون قصه است. عده اي از شاگردان استاد چپ سابق و توبه كار امروز بعد از مرگش دور جنازه جمع مي شوند. قصه بيش از اين پيش نمي رود و بقيه فيلم فلاش بك هاي خسته كننده اي است كه قرار بوده به تماشاگر بقبولاند استاد خواب نما و اهل كرامت شده و نشانه هاي اين دين دار شدن، كمي سكوت و تفكر است و بيماري و آش رشته و يك كتاب دعاي محتوم و كمي كار خيريه! سرنوشت سينماي شبه معناگرا كه مي خواست دين كامل را به چند بخش كم خطر تقسيم كند و خود را درسايه آن پنهان كند، بايد هم اين بشود.البته با دقت بيشتر در فيلم مي فهميم اين استاد خواب نما مي تواند نمونه اي درست از هنرمندان شبه روشنفكر اين سرزمين باشد. آنها كه ذات هنر را در قطع رابطه با دين معني مي كردند.

همه اين ها به كنار، هرچه فكر كرديم، فلسفه سوزاندن جسد را نفهميديم. چند نفر از دوستان منتقد چيزهايي مي گفتند كه بماند...

این مطلب در روزنامه کیهان شنبه۲۳ بهمن به چاپ رسید.