بسم الله الرحمن الرحیم

سیاه و سپید

حالا که جشنواره تمام شده است و به دیدن بیشتر فیلم ها مستفیض شده ام، برای سوزاندن بیشتر دل دوستانی که که این سعادت مهیب – ببخشید بزرگ -  نصیبشان نشده است و ممکن است ازندیدن اینهمه اخلاق، آگاهی و امید که فورانش به بلندای برج میلاد بود، افسرده شده باشند، درباره چند فیلم جایزه بگیر جشنواره چندبار روی صفحه کلید می کوبم.

عمّة خر، خاله گاو

برخلاف تصور خیلی ها به نظر من ضد گلوله تقلید اخراجی ها نیست. چه، کاستی های زیادی دراین فیلم هست که دراخراجی ها نیست و بالعکس. اما فیلم ازهمان گونه استثناگراهای دفاع مقدس است. تفاوتش با اخراجی ها 1 هم پایان بندی اش است. اخراجی ها به سعادت می رسیدند و ازنظر توجه به ماهیت دفاع مقدس به مرتبه بالاتری می رسیدند، اما سلیم عمّة خر و خاله گاو است. به شکلی که وارد جنگ می شود، همانطور هم دست نخورده بازمی گردد. یعنی هم گلوله ها بربدنش اثر ندارد و هم معنویات و اخلاقیات جنگ. ازنوار فروشی شروع می کند و به سی دی فروشی ختم. ازنظر فنی فیلم شل و وارفته است و از دستگیره جذاب قصه که ضد گلوله بودن سلیم است، کمترین استفاده را کرده است. فکر کنید این خصوصیت می توانست مولد چه صحنه های کمیک و جذابی باشد اما همه فرصت های فیلمنامه در رفت و برگشت ها و اتفاقات تکراری نیمه میانی فیلم هدر می رود. نکته مثبت فیلم بازی روان ومتناسب هاشمی است که ساخته شده برای نقش هایی اینچنین.

اسم بدو فیلم خوب

نام گذاری فیلم ها هم ازآن معضلات جشنواره امسال است. گیرنده، من و زیبا، شورشیرین، برف روی کاج ها و ... اسمهایی بدون مسمّا و مسخره. فیلم روزهای زندگی هم اسم بدی دارد و تماشاگر انتظار دیدن فیلمی متناسب با این اسم را دارد. 15 دقیقه اول فیلم هم تا حدودی نشان دهنده همین فکر است. اما فیلم ازحدود دقیقه 20 تازه شروع می شود. یعنی هم قصه، هم شخصیت پردازی وهم مفاهیم عمیق انسانی و معنوی متناسب با دفاع مقدس. درست ازلحظه قطعنامه است که فیلم جان می گیرد و ما با یکی ازبهتریم فیلم های دفاع مقدسی این سال ها مواجهیم. مهمترین ویژگی روزهای زندگی اندازه بودن و تعادل اجزای محتوایی آنست. فیلم هم ماجرا داردو هم شخصیت، هم ایثار داردو هم انسانیت، هم نجات  دارد و هم شهادت و درکنار اینها دفاع دارد و قاطعیت. یعنی آن دو موردی که لیلی جلوی امیر علی را می گیرد و ازکشتن عراقی ها بازش می دارد، درکنار کشتن قاطعانه اسیر فراری عراقی قرار می گیرد. یا اینکه همزمان با نجات تعدادی ازمجروحان، تعدادی هم به شهادت می رسند. تمهید استعاری کورشدن امیر علی هم جز تعلیقی که درفیلم ایجاد می کند، بخش معنوی شخصیت او را عیان می کند وچه خوب که فیلم درانتها دریچه نورانی امید را کور نمی کند و راهی به آینده روشن بازمی گذارد. درست برخلاف بیشتر آثار جشنواره های هرسال.

چرا غیرت محکوم است؟

مبنای قصه فیلم خرس ازابتدا برباد است. نورالدین که سال ها مفقود الاثر بوده باز می گردد و با وقاحت تمام ازهمسر سابقش که طلاق گرفته و همسر یک گاودار شده می خواهد طلاق بگیرد و با او ازدواج کند. قصه فیلم همین است بدون کلمه وقاحت که کارگردان بارندی آنرا از قاموس فیلم حذف کرده است. این یعنی اساسِ منطق فیلم متزلزل است. چرا عباس برای دفاع ازحریم خانواده اش محکوم است؟ دفاع عباس ازهمسر و خانواده اش چه مخالفتی با شرع، اخلاق و قانون دارد؟ فیلم درحق دادن به گلی درباره بداخلاقی عباس، چه اطلاعاتی به مخاطب می دهد؟ آیا قصه پیش رونده فیلم، چنان چیده شده که شخصیت عباس قادر به کشتن سه نفر  و سپس خود کشی است؟ چرا نورالدین رزمنده است؟ اگر او بطور عادی حافظه اش را ازدست می داد و حالا بازمی گشت، جه خللی درقصه ایجاد می شد؟ و دهها سؤال دیگر برای فیلمی عصبی و دست چندم با تم آشنای آثار حاتمی کیا.

قصد و عدم وقوع

شاید سازندگان زندگی خصوصی تصمیم به ساخت یک فیلم سیاسی داشته اند، اما فیلم ازمیان انبوه انحرافاتی که فرزندان انقلاب دراین سالها پیدا کرده اند، سراغ مسائل جنسی رفته است. آنهم با شیوه ای تحریک کننده و مستهجن و با اشاراتی شرم آور و بسیار سطحی. اگر کارگردان قصد ساخت فیلمی واقعاً سیاسی داشت، کمی بخود زحمت می داد و سراغ مسائل سیاسی، فکری، اجتماعی، اعتقادی، فرهنگی، اقتصادی و ... هم می رفت. همه این مسائلِ درحقیقت اصلی، که مقدمه ایجاد انحرافات اخلاقی هستند، دریکی دو سکانس گذرا و سطحی خلاصه می شود و ازقضا به دلیل تک بعدی بودن به شدت شعاری هم به نظر می رسد.

30 دقیقة فوق العاده

خوابم می آد، دو بخش کاملاً متفاوت دارد. این یکی ازمشکلات اساسی بسیاری ازفیلم های جشنواره است. یعنی عدم توانایی فیلمنامه نویسان درادامه و تمام کردن یک سوژه خوب فیلم نامه ای. 30 دقیقه ابتدایی فیلم  بسیار خوب است. یک طنز ناب اجتماعی ازنوع عطارانی، با همان زاویه نگاهی که او نمونه تلویزیونی اش را در مجموعه خانه بدوش به خوبی نشان داده بود. طنزی که خالی ازاشارات اجتماعی، سیاسی و تاریخی مردم ایران نیست. یعنی فیلم عطاران را می توان برشی ازجامعه ایرانی دانست. خصوصاً تمهید شوخی با تخته تفنگ بادی پدر که عکس های رویش دردوره های مختلف تاریخی عوض می شود. ازعکس اشرف و شاه تا صدام و حالا که پدر بدنبال عکس اوباما می گردد. این 30 دقیقه اول همچنین تحت تأثیر بازی بیاد ماندنی اکبر عبدی است. با قابلیت های خاص او که انحصاری هم هست. اما بعد ازآن، طنز ناب فیلم فروکش می کند و وارد قصه ای جنایی و بی هدف می شود که نه سر دارد و نه ته. البته باید درانتظار فیلمهای کامل بعدی عطاران باشیم.

کاریکاتور

اساس کاریکاتور عدم تقارن و بهم زدن نسبت اجزای چهره یا محیط است. درملکه نیز برخلاف روزهای زندگی، که سعی در برقراری تعادل و توازن داشته، شعارهای ضد جنگ و شبه انسانی فیلم آنقدر بردیگر اجزای فیلم سنگینی می کند که همه فضای فیلم را تحت تأثیر قرار می دهد. چطور ممکن است درجنگی نابرابر، بین المللی و  دفاعی، آنهم دریک خط پدافندی نسبتاً آرام درآبادان، کسی چنین تفکرات شورِ روشنفکری ای داشته باشد. این هراس کارگردان اززدن حرف حسابِ متناسب با دفاع مقدس است که فیلمی چنین خوش ساخت و خوش آب ورنگ را به این روز می اندازد. ازابتدا تا انتهای فیلم، حتی یک رکعت نماز  رزمندگان ایران درفیلم دیده نمی شود، آنوقت ما وضو گرفتن افسر بعثی را ازدریچه دوربین خرگوشی دیدگاه می بینیم. یعنی کارگردان تماشاگر را به این برداشت می رساند که بین ما و دشمن مهاجمِ بعثیِ وابسته به بیگانه هیچ تفاوتی وجود ندارد؟ ملکة زنبور عسل هم احتمالاً استعاره ای ازتقدیر خداوند است و این انگاره را تقویت می کند. نوعی جبرگرایی درجنگ که هرکس تا تقدیر محتومش فرا نرسد، کشته نمی شود. نگاهی با فرسنگ ها فاصله ازتفکر ناب انقلاب اسلامی و آموزه های بزرگان انقلاب مثل امام و رهبر انقلاب و شهدا و متفکرانی مثل شهید آوینی. به نظر من ملکه را با همین شرایط بدون نقطه ای کم یا زیاد می توان درهر کشور و با هرتفکری ساخت.

سیاه و سپید

بوسیدن روی ماه فرسنگ ها از طلا ومس فاصله دارد. کفاره گناه سعادت آباد که آقای اسعدیان زیر سبیلی تهیه کنندگی اش را انجام داد، باید جایی خودش را نشان می داد. یعنی اینهم ازشگفتی های سینمای ایران است که یک نفر امسال اخلاقی ترین فیلم سینمای ایران را کارگردانی کندو سال بعد تهیه کننده یکی ازکثیفترین و ضد اخلاق ترین فیلم هاباشد. بوسیدن ... ترسیم کننده یک ایثار فردی ازطرف یک نسل سوخته درجامعه ای سیاه و پرگناه و آلوده است. همان تم آشنای آثار دفاع مقدسی سالهای دورو نزدیک که یا جامعة پس ازجنگ را سیاه می بینند و یا دوست دارند سیاه ببینند. البته نباید ازچند سکانس حسی و لطیف فیلم به سادگی عبور کرد. صحنه مواجه شدن فروغ با جسد پسرش، هم جای مناسبی قرار گرفته و هم خوب پرداخت شده است. و نباید ازصحبت دوستانی که اصل قصه فیلم را مقوله ای خلاف شرع و البته خلاف قانون می دانند به سادگی گذر کرد. به نظر من بوسیدن روی ماه یک قصه کوتاه حداکثر 20 دقیقه ایست که به اندازه یک فیلم بلند کش آمده. خصوصاً 20 دقیقه ابتدایی فیلم که کاملاً اضافه است. فیلم می توانست ازجایی شروع شودکه احترام درحال ورود به بنیاد است و خبر پیدا شدن استخوان های پسرش را دریافت می کند و بعد شخصیت پردازی خانواده و ...

قلاده های طلا

کاملترین فیلم جشنواره امسال با قصه ای شسته و رفته ومحتوایی متناسب با قالب انتخاب شده و بهترین فیلم طالبی تا امروز. چند روز قبل ازنمایش فیلم جوانی که درردیف پشت سرمن نشسته بود، درحال صحبت با موبایل به دوست آنطرف خطش می گفت که حتماً قلاده های طلارا بیا که هو کنیم و شلوغ کنیم. همه منتظر چنین واکنش هایی ازجماعت باغ وحش پارسالی فیلم پایان نامه بودند. اما اول تا آخر قلاده ها، جز یک صحنه کسی نفس نکشید. قصه کشش داشت و فیلم حرفش را درست و دقیق و حساب شده می زد و جای هیچ حرفی باقی نمی گذاشت. بازی امین حیایی به چشم می آمد و دوقلوها شخصیت های با نمکی بودندکه به نمایندگی ازنسل جوان قبل ازفتنه انتخاب شده بودند. اما بیشتر ازهمه ازصحنه های حمله به پایگاه بسیج خوشم آمد و بچه هایی که بیشتر ازهمه ظلم دیدند و مظلومیت کشیدند. کاش فیلم دربخش مسابقه به نمایش درمی آمد و جایزه می گرفت که سنت جایزه دادن به سینمای روشنفکری و خنثی کمی خدشه دار شود. البته انشاء الله فیلم جایزه اش را ازمخاطبان واقعی اش خواهد گرفت. به شرط گذشتن ازمافیای توزیع و اختصاص سینماهای مناسب و کافی.