زندگی به سبک سینما - مقاله جشنواره فجر1390
بسم الله الرحمن الرحیم
زندگی به سبک سینما
نگاهی به مسأله سبک زندگی درسینمای ایران
مقاله جشنواره فجر 1390
اشاره
سبک زندگی اسلامی، قدمتی به اندازه تاریخ اسلام دارد. پیامبر گرامی اسلام به امر خداوند ازهمان بدو رسالت درپی تغییراتی بنیادین درشیوه زندگی فردی و اجتماعی مردم بود. اما این تغییرات، ناگهانی و درزمان کوتاه به انجام نرسید. مثلاً درمورد حرمت شرب خمر اولین آیه ای که نازل شد، اشاره به این داشت که ضرر شراب بیشتر ازنفعش است و پس از گذشت زمانی بیشتر، حکم حرمت شراب نازل شد. این تغییرات که البته همه درحیطه حرام و حلال نبود و گستره مستحبات و مکروهات را نیز دربرمی گرفت، به گونه ای بطئی و مرحله ای تا وفات ایشان ادامه یافت. پس از وفات پیامبر، ائمه اطهار درطول بیش ازدویست سال، سبک زندگی یک مسلمان واقعی را بطور دائم و مستمر، دربطن تعالیم شیعه و با نگاه به قرآن و سنت پیامبر و دریافت های الهی خود اصلاح تبیین کردند. منظور این مطلب، پرداختن دقیق به تاریخچه ومؤلفه های سبک زندگی اسلامی نیست. چه این موضوع احتیاج به همّی بزرگ و تلاشی فراگیر و سالها وقت و هزینه دارد. این مقاله سعی دارد، مروری بر موارد نقض سبک زندگی اسلامی درفیلم های جشنواره فجر1390 داشته باشد.
این مقاله درشماره 56 مجله راه به چاپ رسید. با عرض پوزش ازطولانی بودن مطلب.
الف - اجتماع
برخی با شنیدن سبک زندگی بیاد زندگی فردی و حداکثر درمحیط خانوادگی می افتند. درصورتی که بیش ازآن سبک زندگی یک اجتماع با مؤلفه های مشترک آن تعیین کننده مقتضیات امروز و فردای یک ملت است. بیشتر نشانه روی غربیها به تغییر و تحریف آداب و رسوم و سنتهای کشورهای دیگر،، به همین مقوله بازمی گردد.
پارچه سیاه باخال های رنگی
سیاه نمایی تم آشنائیست که سینمای روشنفکری ایران، همراه با برنامه ای جهانی و با هدف خدشه دار کردن وجهه مردمی انقلاب اسلامی، درهمه سالهای پس ازانقلاب دنبال کرده است. ازاجاره نشین ها که ایران اسلامی را به بنایی درحال فرو ریختن تشبیه می کرد، تا آثار سیاه دهه هفتاد و فیلم های امروزسینمای ایران.
درجشنواره فجر 1390 هم بخش مهمی ازفیلم ها، فضایی سیاه و نا امید کننده داشتند. این درحالی است که رهبر انقلاب یکی ازاستراتژی های نظام را توجه به امید و آینده روشن و درخشان تعیین کرده اند و سخنرانی نوروزی ایشان درحرم امام رضا(ع) سراسر امید و شور و نشاط بود، بخش زیادی ازفیلم هایی که با بودجه بیت المال و نهاد های با ادعای پیروی ازولایت ساخته می شوند، فضایی سیاه، دلگیر و پریشان کننده دارند. آمین خواهیم گفت فیلم بدون قصه سامان سالور، یک کارمند راه آهن را که به دلیل عشقی شکست خورده، به واگن های سوخته بین راهی پناه آورده، بعنوان شخصیت اصلی انتخاب کرده است. درشروع فیلم، گروهی عجیب و غریب جنازه ای را که درخارج ازکشور فوت کرده برای دفن به یک روستای دورافتاده می آورند. خرده داستان های دیگر قصه هم، به گونه ایست که فضایی ازیأس و نا امیدی را با خود می آورد. ازتمهیدات مهم اینگونه فیلم ها برای القای حس نا امیدی، نورپردازی کم فروغ و تاریک است. پله آخر، فیلمی تاریک، سیاه و بی هدف با چند نکته مختصر است که نه تنها توانایی تبدیل شدن به یک فیلم بلند را ندارد که درصورت ساخته شدن به شکل فیلم کوتاه هم خسته کننده بود. فیلم دیگری که دراین دسته می توان به آن اشاره کرد، خود زنی است. کاوری که سال گذشته، فیلم خوب نفوذی با همراه با مهدی فیوضی ساخته بود، دست به تقلیدی ناشیانه از فیلم های سایه روشن نوآرمی زند. ازطرف دیگر فیلم سعی کرده ازنظر سبک به فیلم های کیمیایی نزدیک شود. یک کولاژ ناشیانه ازموضوعات مختلف که قصة نداشتة فیلم توانایی بهم چسباندن این اجزای ازهم گسیخته را ندارد. تنها نکته مثبت فیلم تیتراژ خوب و نورپردازی سکانس اصلی قبرستان است. درنقطه مقابل آثار سیاه نما، فیلمی قرار دارد که ازطرف دیگرِ بامِ سفید نمایی افتاده است. تهران 1500، انیمیشن بلند بهرام عظیمی، ایران را درسال 1500، کشوری فوق پیشرفته با ماشین های پرنده و دانشگاه آزاد درکره ماه تصویر می کند. دراین زمان تهران شهری با ساختمان های بلندتر ازبرج میلاد و دریاچه ای درمیان است. فیلم البته فانتزی خوبی دارد و ازقدیم گفته اند آرزو برجوانان عیب نیست. اما ازنظر محتوی آیا غایت ایران اسلامی درچشم انداز 1500، رسیدن به پیشرفتهایی غرب خواسته و اوج گرفتن در تکنولوژی وارداتی، بدون توجه به اخلاق، انسانیت و سایر تعالیم اسلام است؟
خائنین
خیانت به اشکال مختلفش، ازخیانت های اخلاقی درچهارچوب خانواده و خارج ازآن، تا خیانت های اقتصادی و ... مهترین دستمایه بخش مهمی از فیلم های امسال است. برف روی کاج ها یکی ازفیلم های برگزیده جشنوارة فیلمی که به مناسبت پیروزی انقلاب اسلامی برگزار می شود، هسته مرکزی قصه اش را براساس خیانت شکل می دهد. علی پزشک میانسال بیش ازیک سال است با نسیم، شاگرد کلاس پیانو همسرش رؤیا رابطه دارد. او حالا با نسیم به انگلستان رفته است. سنگینی این خیانتِ درچهارچوب خانواده، باعث می شود رؤیا هم به فکر رابطه با نریمان، جوان فیروزه تراش!! همسایه روبرویی بیفتد. در یکی می خواد باهات حرف بزنه هم هسته مرکزی و انگیزش اصلی قصه مردی است که براثر خیانت او خانواده ازهم پاشیده است. البته درانتهای قصه متوجه می شویم که کل مسأله خیالبافی های همسر بوده و همه چیز سرکاری بوده است. اینهم ازآن کارهاست که دریک فیلم نود دقیقه ای هرغلطی بکنی و بعد در2 دقیقه آخر و برای بستن دهان اداره نظارت و ارزشیابی با یک گره گشایی اشکی همه چیز را ختم به خیر کنی. مشابه این مضمون را سال پیش درفیلم اینجابدون من دیده بودیم. در من همسرش هستم خیانت زن به شوهرش به این شکل توجیه می شود که او به شوهر سابقش که سالهاست ازهم طلاق گرفته اند، دوباره علاقه مند می شود. تقدم حس و علاقه برشرع مسأله ای پذیرفته شده و جاافتاده درسینمای روشنفکری ایران است. اما درباره مسأله خیانت یک روز دیگر فیلمی متفاوت است. درمیان داستانک های فیلم و چند نفر مهاجری که درفرانسه زندگی می کنند، دو مورد درباره خیانت است و هردو مربوط به شهروندان فرانسوی و درحقیقت اروپایی. این موضوع ازطرفی دقیق دیدن ارتباطات جهانی است و ازطرف دیگر این درس رابه سینمای ما می دهد که درهر محیطی باید پدیده های همان بستر را شناخت و آنرا مورد استفاده قرار داد. درهمین فیلم پدیده تنهایی که جزو مقولات دنیای مدرن است، به خوبی تبیین می شود. یک روز دیگر این سؤال را مقابل سینمای ایران قرار می دهد که آیا خیانت پدیده امروز جامعه ایران اسلامی است؟ و ایران امروز کدام پدیده های نامکشوف را برای سینمای ایران دارد؟
مخملباف درون، مخملباف برون
یک از مفاهیمی که مخملباف را به مدل امروزی اش تبدیل کرد، جنسیت بود. شبهای زاینده رود و نوبت عاشقی سکس پنهان آثار مخملباف بودند و جنسیت و فلسفه و فریاد مورچه ها، سکس آشکار آثار او و اولی بسیار خطرناکتر ازدومی. البته مخملباف بالاخره آنچه دردرون داشت را درفیلم های آخرش بیرون ریخت و هم خودش را راحت کرد و هم مخاطبینش را. سینمای امروز ایران مخملبافک های زیادی دردرون دارد که خود را پشت سکس پنهان آثارشان مخفی کرده اند. زندگی خصوصی، فیلم مورد علاقه مسؤولان سینمایی شاخصه این آثار است. ابراهیم انصار حزب اللهی قدیم که حالا سردبیر یکی ازروزنامه های زنجیره ای دوره اصلاحات است، با دختر خبرنگاری رابطه پیدا می کند و درنهایت، پریسای حامله را می کشد. دراین قصه، 20 درصد انصار حزب الله و روزنامه و اصلاحات و تجدید نظر طلبی و دین و اخلاق و ... است و 80 درصد، روایت با آب و تابِ عشق بازی این ابراهیمِ درگلستان!! دیالوگ های شرم آور، نورپردازی و کرشمه های پریسا، نگاههای شهوانی و صحنه خاموش شدن چراغ خانه پس ازآن، نشان دهنده عقده های فروخفته سالیان است که با پخمگی متولیان فرهنگی به بازار آمده است. از این اتفاق مهم سیاکسی!! – نقل قول برادرفرهیخته مان وحید جلیلی - که بگذریم؛ پنهان مجموعه ای ازحسرت های جنسی بین شخصیت هاست. معمار با یلدا، یلدا با یک پسر دیگر، دکتر همسایه با یلدا، دوست یلدا ریحانه با پسری دیگر. فیلم مجموعه ای ازروابط نا مشخص جنسی است، بدون شخصیت پردازی و قصه پردازی و با نگاه های حسرت بار که تعریفی جز تحریک غرائض حیوانی ندارد. همچنین پنهان می تواند خود را بعنوان فیلمی که عشق را درسینمای ایران به سن دبستان آورد، مطرح کند. دختر دبستانی فیلم عاشق پسر دبستانی همسایه دیگر می شود و موش همسترش!! را به او هدیه می دهد. دوباره باهم با وجود ساختار ضعیف، به دلیل هنجار شکنی بی پروایش قابل تأمل است. فیلم عملاً یک اثر آموزشی برای رابطه برقرار کردن با زنان شوهر دار است. این فیلم هم البته سعی دارد خود را مخالف اینگونه بی اخلاقی ها نشان دهد. اما درعمل بیشتر زمان فیلم سعی سلیمی دربه دام انداختن مریم است. جالب اینکه کارگردان خود به فضای فیلمش آگاه است و لوکیشن را به منطقه آزاد قشم منتقل می کند. این وضعیت بیشتر قصة برف روی کاج ها را ازآنجایی که نریمان وارد قصه می شود، دربرمی گیرد. این نریمانِ فیروزه تراش مارا بیاد جمله معروف یکی ازنمایندگان مجلس می اندازد که گفته بود : «اسم ایران چون مؤنث است، باعث سرشکستگی ما دردنیاست، اگر دست من باشد اسم ایران را می گذارم نریمان که هم نر است و هم با ایمان!!» نریمانِ فیروزه تراشِ عاشق موسیقی، با ماشین قراضه اش دریکی ازمناطق بالای شهر زندگی می کند. بالاخره این خانه بالای شهر است یعنی خانه دکتر یا پایین شهر و خانه نریمان؟ اگر بالای شهر است و نریمان پولدار، پس چرا ماشینش قراضه است! اصلاً کارگران فیروزه تراش پولدارند یا فقیر. خلاصه این حکایت عاشق شدن پسر فقیراست بر دختری ثروتمند و مطرب و زیبا روی که چشمی اشک و چشمی خون دارد. بیا و تماشا کن !!
غیرت محکوم
مبارزه بی امان با غیرت و مردانگی و حراست ازحریم خانواده دربرابر چشم ها و اراده های هرزه سالهاست دردستور کار سینمای روشنفکری غرب زده این کشور قرار گرفته است. به نظر من سؤال اصلی درباره فیلم خرس اینست که چرا عباس برای حراست ازحریم خانواده و همسر مورد علاقه اش محکوم است؟ یعنی اگر تو با همسرطلاق گرفتة یک رزمنده ازدواج کنی، باید هرزمان که او اراده کرد و آمد، همسرت را تقدیم اش کنی و فاتحه زندگی و فرزندانت را بخوانی؟! شخصیت خرس یک رزمنده تازه برگشته است – نمی دانم اگر رزمنده نبود، چه خللی به قصه وارد می شد – اما محتوای فیلم درست عکس یکی ازمفاهیم بنیادین جنگ یعنی دفاع ازناموس است. اینجا برخلاف جنگ، معادله جنگ – ناموس بصورت عکس و درمقابل هم تعریف می شود. طبیعی است که دراین معادله غلط نتیجه یا محکوم شدن غیرت است و یا جنگ! برای درک بهتر این مفهوم، توجه به سکانس انتهایی برف روی کاج ها راهگشاست. رؤیا با جوان فیروزه تراش به کنسرت می رود. دربازگشت علی نادم و پشیمان به خانه بازگشته است. رؤیا کنارش می آید، به او نگاه می کند و یکی ازفلسفی ترین جملات سینمای جهان را برزبان می آورد : « خواستم بهت بگم من با یه آقایی آشنا شدم، کنسرت رفتم، وقتی اومد دنبالم دست و پامو گم کرده بودم و یه حسی داشتم که سالها نداشتم»!!
تحریف
تمسخر دین و اعتقادات مردمی، تحریف احکام و تعالیم دین، مساوی انگاشتن دین با خرافه، جهل و تعصب و ... همه مفاهیمی است که عبدالرضا کاهانی درآثارش ازجمله بی خود و بی جهت طرح می کند. الهه و فرهاد درشروع زندگی مشترکشان که با مشکلات مالی و خانه اجاره ای همراه است، با سختگیری ها و برخورد بد مادر چادری و متعصب الهه مواجه می شوند. ازطرف دیگر خانواده مژگان و محسن، دوست فرهاد که بی قید و ولنگار اما انسان دوست و مهربان هستند، درتقابل با مادر الهه، باعث محکوم شدن دین و اعتقادات دینی می شوند. درنگاه آقای کاهانی دین و ارزش های معنوی، مانند همان وسایل اضافه ایست که هردو خانواده به شرش گیر کرده اند. درچند جای فیلم به الهه می گویند اینهمه وسایل را برای چی می خواهی؟ یعنی دینِ به اندازه، فردی، عرفی و سکولار بدرد می خورد و دین اجتماعی که دنبال امور اجتماعی و سیاسی و مثلاً نوعی ازکار خیریه مثل مادر الهه باشد، باید ازخانه بیرون ریخته شود. در برف روی کاج ها هم درست با زنی مثل مادر الهه مواجهیم. زن صاحب خانه، چادری و مذهبی و معتقد اما متعصب و اهل تهمت و بدبینی است و بدون دلیل درنبود دکتر، به رؤیا گمان بد دارد. نارنجی ها هم مثل همه آثار قبلی مهرجویی، نگاهی همراه با بدبینی به دین دارد. زباله هایی که حامد بعنوان یک عکاس مدرن و با فداکاریِ پوشیدن لباس سوپوری جمع می کند، استعاره ای برای سنتها و باورهای جامعه ایست که هنوز گرفتار سنتهای زائد است. البته به دلیل سفارشی بودن و یا به دلیل تحولات مهم پس ازفتنه درکشور و جهان، آقای مهرجویی نگاهی برخلاف اصغر فرهادی دارد، او ماندن و سعی درجهت پالایش جامعه و دورانداختن ارزش ها را به رفتنی با ابهام و بدون پشتوانه ترجیه می دهد. البته قطعاً صداقت مهرجویی، به تزویر فرهادی ترجیه دارد. فرهادی درجدایی نادراز سیمین دم ازرفتن می زد اما با افتخار اعلام کرد که بازمی گردد تا دوباره از سوبسیدهای این سینمای کثیف حکومتی!!! استفاده کند. یزدی ها مثلی دارند شیرین « نون اینجا، آب اینجا، کجا بعض اینجا؟!»
سکولاریسم اجتماعی
سانسور معنویات، عبادات و ارزش های معنوی و انقلابی که با زندگی مردم تنیده شده و جزیی غیر قابل انفکاک درزندگی روزمره مردم است، به بهانه شعاری بودن ازدیگر پدیده های سینمای روشنفکری ایران است. البته این ترس ازشعاری شدن، بخشی ازما مذهبی ها و انقلابی ها راهم گرفتار کرده است. درملکه ساختاری قابل قبول و مناسب ازجهت تصویر برداری، طراحی صحنه و لباس، بازیگری و حتی فیلمنامه، درخدمت یک فیلم جنگی قرار می گیرد. یک فیلم جنگی و نه دفاع مقدسی. قصه هیچ نشانه یا ویژگی خاصی نسبت به آثار جنگی که همه جای دنیا ساخته می شود ندارد. یعنی ملکه بجز در لوکیشن ارتباطی درونی با دفاع مقدس ندارد. کارگردان آنقدر ازانگ شعاری شدن می ترسد که وضو گرفتن افسر بعثی را نشان می دهد اما نماز رزمندگان ایرانی را نشان نمی دهد. ضمن اینکه همه فیلم پر است ازشعارهای نخ نما شدة ضد جنگ که ازاساس ارتباطی با ما و دفاع مقدس ندارد. ما مورد تهاجم قرار گرفتیم و بر اساس مبانی معرفتی شیعه وبا تفسیر الهی امام ازاین مبانی دفاع کردیم. ضمن اینکه تفکر انسان دوستانه نسبت به دشمن درحین جنگ یا وجود نداشته و یا به این شکل نبوده است. نکته دیگر فیلم ماجرای زنبور و ملکه زنبور هاست، که نشان دهنده نوعی ازاعتقاد به جبرگرایی است. به نظر من این جمله که «ملکه نیش نمی زند» نوعی تفکر روشنفکریِ صلح کلی است که اعتقاد دارد اگرکسی را نیش نزنی او هم نیش نمی زند و دردایره تقدیر نیش خوردن، نشانه نیش زدن است. فیلم ملکه نشان می دهد درهمه سالهای پس ازجنگ، هنوز هم گنجینه معارف آن دست نخورده باقی مانده و سینماگران خودرا درپیله های روشنفکری خفه می کنند. این ترس ازدرست دیدن و واقعی ساختن درفیلمهای اجتماعی هم به وفور دیده می شود. نادیده گرفتن مسأله محرم و نامحرم درروابط خانوادگی، ورود به خانه بدون خبر دادن، تشابه لباس داخل و بیرون منزل، تماس بدنی هنرپیشه ها – که اولین بار درفیلم های حاتمی کیا دیده می شد- که درفیلم های زیادی مثل بی خود و بی جهت، برف روی کاج ها، میگرن، دوباره باهم، پل چوبی و ... دیده می شود.
کاروسرمایه کدام ایرانی
شخصیت های سینمایی چه شغلی دارند؟ این شغل ها چند درصد ازکل مشاغل را دربرمی گیرد؟
بیشتر مشاغل شخصیت های سینمای ایران شغل های باکلاس و دهان پرکن و تر وتمیز است. پزشک، نویسنده، خبرنگار، مدیر یقه سفید، حاجی بازاری، موسیقی دان، معمار، هنرمند و...
در گیرنده که قرار است فیلمی مردمی و اجتماعی باشد بازهم با مشاغل کلیشه ای مواجهیم. یک مطرب، یک خبرنگار و یک دانشجو ویک کارخانه دار زالو صفت. رؤیای سینما شخصیتی دارد که هرچند بطور عام کلیشه نیست اما درتصویر کردن شخصیت یک روحانی کلیشه است. درسینمای ایران روحانی ها یا لمپن و ساده اند؛ یا روشنفکر و اهل تسامح. روحانی فیلم بااینکه دم ازتفکر آوینی می زند، اما زندگی و رفتار و حتی نوع حجاب دخترش خیلی سانتی مانتال و گل و بلبلی است. - منکر وجود روحانیان اینگونه نیستم. اما همه روحانی ها اینطورنیستند وزیّ طلبگی مؤلفه های آشنا و عمومی دیگری دارد. - زندگی خصوصی هم حول مشاغلی تکراری دورمی زند. سردبیر یک روزنامه عاشق خانم نویسنده ای رمانتیک و زیبارو می شود. درکنار این دونفرچند یقه سفید جدید و قدیم هم پرسه می زنند. البته دراین فیلم شغل فنی سردار جنگ مقداری متفاوت است. یک معلم موسیقی و یک دکتر شخصیت های اصلی برف روی کاج ها هستند. شغل جوان فیروزه تراش هم به دلیل ناهمگونی با فضا و خلق الساعه بودنِ یک فکر فانتزی، بدون تحقیق و کاربرد است و بیشتر شبیه به یک مضحکه. مثلاً اگر نریمان مسافرکش یا کارمند یا مغازه دار و ... بود، چه تفاوتی درقصه اتفاق می افتاد؟ نارنجی ها، دوباره باهم و چند فیلم دیگرهم مشاغلی مشابه دارند.
شیر، کره و دیگر هیچ
ازدیگرمواردی که درمورد نگاه اجتماعی سینمای ایران به سبک زندگی قابل بررسی است، نگاه سینما به روستا و روستائی است. این نگاه برگرفته ازچند منشأ است. نشناختن روستا -که دلیل اصلیش ندیدن روستا ست - ، تعمیم دادن اطلاعات قدیمی ازروستائیان به زمان حال، داشتن پیش فرض های غلط درباره روستائیان مثل خرافات، جهل، بی سوادی، تعصب، میل به مهاجرت و...، عدم ساخته شدن آثار مناسب پایین دستی مثل برنامه های تلویزیونی و مستندهای فاخر درباره روستا و ... مضحک ترین فیلم این گروه یه عاشقانه ساده اثر سامان مقدم است. فیلم بین زمان حال و گذشته سرگردان است. من تا لحظاتی ازفیلم نفهمیده بودم که این یک روستای زمان حال است و بعد ازوارد شدن ماشین فهمیدم. فضا و آدم های به اصطلاح روستایی، به شدت انتزاعی و منفک ازقصه هستند. درست این حس به تماشاگر القا می شود که مردم روستا، عده ای هنرپیشه باکلاس هستند که ازتهران با ماشین های گرانقیمت به محل تصویر برداری آمده اند و مشغول انجام چند دیالوگ و حرکاتی دیکته شده هستند. لهجه های تهرانی، قیافه های شهری و اتو کشیده و قصه ای که اگر درشهر ساخته شده بود، هیچ تفاوتی نمی کرد، جز اینکه چون قرار است قصه جهالت و تعصب را نقد کند، لوکیشن حتماً باید روستا باشد!! پرواز بادبادک ها البته ازنظر فضاسازی و ایجاد حس روستا مؤفق است چون دریک روستای واقعی ساخته شده است. اما نگاه کارگردان به زندگی روستائیان سطحی و کلیشه ای است. علی قوی تن به روستائیها به چشم عده ای عقده ای، عقب مانده و خرافاتی نگاه می کند که معلم برای نجات دادن آنها تلاش می کند. درصورتی که امروز روستاها حتی با ده سال گذشته شان تفاوت بسیار دارند. ورود امکانات مختلف مثل تلفن، اینترنت، پست، خانه بهداشت، گسترش مدارس، گسترش مکانیزاسیون کشاورزی، حضور رسانه ها درقالب تلویزیون و ماهواره، گسترش راههای روستایی که به ارتباطات کمک می کند، بهبود معیشت روستائیان و ... مسائلی است که زندگی روستایی را بسیار متفاوت با گذشته کرده است. البته ما منکر وجود تعصبات و خرافات درروستا نیستیم، اما مگراین مسائل درشهرها وجود ندارد؟ حتی مگر این مسائل درطبقات مرفه و روشنفکران و تحصیل کرده ها وجود ندارد؟
جشنواره امسال یک فیلم متفاوت روستایی هم داشت. یک پذیرایی ساده اثر مانی حقیقی فیلمی استعاری برای نقد هدفمندی یارانه هاست. کاوه و لیلی با ماشینی گرانقیمت که پر ازکیسه های پول است، به منطقه ای دورافتاده و مرزی می آیند و شروع به توزیع پول میان روستائیان می کنند و ازاین کار عکس و فیلم می گیرند. انتهای فیلم معلوم می شود این پول متعلق به مادر کاوه است که نیت کرده آنرا بین مردم منطقه خود تقسیم کند. روستائیانی که با این دونفر برخورد می کنند، هریک واکنش های مختلفی دربرابر اینکار انجام می دهند. چند نفر قبول نمی کنند، چند نفر طمع می کنند، یکی پولها را می دزدد، یک نفر دیگر اصلاً ارزش پول را نمی فهمد. همه حرف فیلم اینست که پول سهم ما – ثروتمندان - را بزور به کسانی که قدرش را نمی دانند ندهید.
مهاجران
یکی ازمهمترین دستمایه های موضوعی سینمای روشنفکری ایران، مهاجرت است. جذب نخبگان شرق حالا بیش ازهرزمان، استراتژی غربِ شکست خورده و ورشکسته برای خیز مجدد تاریخی است – آرزویی که انشاء الله به گور برده خواهدشد - جدایی نادر ازسیمین سمبل فیلم های مروج مهاجرت دراین سال هاست. جالب است که بجز جدایی نادر ازسیمین، تم یک یا دوفیلم دیگر نامزد اسکارامسال نیزهمین بود. این درحالی است که ایران امروز، درابتدای راهی روشن ازنظر علم و فناوری است و نیاز مبرمی به نخبگان و تحصیل کردگان خود دارد. در پل چوبی همه شخصیت های اصلی، عده ای ازتحصیل کردگان دانشگاهی هستند که یا مهاجرند و یا درآرزوی مهاجرت. حتی استاد آنها هم مهاجرت کرده و حالا درامارات! تدریس می کند. درمیگرن مردِ یکی ازسه خانواده فیلم برای مهاجرت به اروپا، راهی ترکیه می شود. درپنهان اینبار زن خانواده است که برای تحصیل به پاریس رفته و مرد و دخترش را تنها گذاشته است. جز این نگاه که مهاجرت به اروپا و آمریکا را ترویج می کند، چند فیلم دیگر هستند که نگاهشان به مهاجرت یا نتیجه قصه شان همراه با پیرنگ بازگشت است. درخوابم میاد، دختر فقیر شکلات فروش، مهاجر سرخورده و فقیری است که بازگشته و تصمیم به ماندن دارد. یک سطر واقعیت نگاهی منفی به مهاجرت دارد. فیلم به نقد سطحی فضای فرهنگی و مطبوعاتی کشور می پردازد، و ماجرای مهاجرت شخصیت هایش را به فضایی پلیسی می کشاند. درست شبیه این تم را درفیلم بغض هم می بینیم. اینبار قصه از ایران شروع نمی شود. شخصیت ها درترکیه تلاش برای مهاجرت دارند که درگیر ماجرایی جنایی می شوند و رها می شوند. نارنجی ها دراین بین فیلم متفاوتی است. قصه فیلم بسیار شبیه جدایی نادر ازسیمین است اما فضا و نتیجه گیری بسیار متفاوت است. درنارنجی ها خبری ازفضای سیاه و سنگین و یأس آور جدایی نیست. فیلم مفرح و شادی آور و تا حدودی فانتزی است. درنهایت هم لیلی حاتمیِ مهاجر برخلاف جدایی نادر ازسیمین تصمیم به ماندن می گیرد. خیلی ها این فیلم را جواب فیلم اصغر فرهادی می دانستند. اما به نظر این فیلم نوعی عقب نشینی تاکتیکی است که رفتن را قبول ندارد و توصیه اش ماندن و زدودن بیشتر، بهتر و باجدیت تر سنت ها و ارزشها یا همان زباله هاست. و درنهایت تنها فیلمی که با دیدنش ازمهاجرت پشیمان می شوی، یک روز دیگر است. فیلم به شکلی واقعی به گوشه ای ازوضعیت مهاجرین ملیت های مختلف درپاریس می پردازد و چون به محیط رفته و قضاوت ازراه دور نکرده است، ملموس و عینی و باور پذیر است. نکته جالبی که درهمه فیلم های با موضوع مهاجرت مشاهده می شود، پرداختن به موضوع مهاجرت به غرب است. این نوع نگاه به مسأله مهاجرت که دراسلام عملی مقدس و نوعی جهاد درراه خداست، ناخودآگاه مهاجرت را پدیده ای مضموم جلوه می دهد. درحالی که درهمه سال های پس ازانقلاب مهاجرت به کشورهای مخلتف و برای اهداف مختلفی صورت می گرفته است. مهاجرت تحصیلی و سختی های آن، مهاجرت تبلیغی و تلخی ها و شیرینی های آن به کشورهای غیر غربی مثل هند، آفریقا ، بوسنی، آمریکای لاتین و حتی مهاجرت های نظامی مثل رفتن لشکر محمد رسول الله به سوریه.
ب - خانواده
بیشتر مناسبات اجتماعی دردل خانواده شکل می گیرند. تغییر سنتها و آداب و رسوم دینی مردم که درطول چند صد سال شکل گرفته، گرچه کاری مشکل است، اما اگر محقق شود، مناسبات اجتماعی را نیز تحت تأثیر قرار می دهد.
پدریا مادر بایک فرزند
واقعیت اینست که بیشتر سینماگران ما خانواده ایرانی را ناقص می بینند. بخش مهمی ازخانواده هایی که درسینمای ایران تصویر می شود، تک والدینی هستند و یا به دلیل اختلافات مطروحه درقصه ها درحال فروپاشی هستند. این موضوع ممکن است تا حدّی جزو مشکلات طبقات مرفه بالانشین تهران باشد، اما تعمیم دادنش به کل کشور ازطریق سینما، ظلمی است که به نظام خانواده درایران می شود. درکنار این، مسأله تک فرزندی که به معنی رشد منفی جمعیت است، درسینمای ایران به وفور دیده می شود.
میگرن برش هایی اززندگی سه خانواده است که دریک مجموعه آپارتمانی زندگی می کنند.
خانواده اول : یک زن تنها که کارش تدریس و ترجمه زبان انگلیسی است، با دخترش توکا. او هفت سال است طلاق گرفته و صاحب خانه جوابش کرده است.
خانواده دوم : مادر و مادر بزرگ با پسرجوانشان حسن. کارآنها سبزی پاک کردن برای همسایه هاست و حسن که سنش بالا رفته و ازدواج نکرده ، زنهای هرجایی را به خانه می آورد.
خانواده سوم : آرش همسرو تنها فرزندش را رها می کند و برای کار به ترکیه می رود.
تنها خانواده کامل و البته تک فرزند، سومی است که درحال فروپاشیدن است و دو خانواده دیگر ناقص و فروپاشیده اند. دراین بین تنها جوان درمعرض تشکیل خانواده یعنی حسن، آنقدر دمدمی مزاج و ناقص العقل است که توانایی تشکیل خانواده را ندارد. در بی تابی بیتا با دو خانواده مواجهیم. مادر و دختری تنها و همسایه شان که خانواده ای با دختر یکی یک دانه و فراری است. مادر خانوادة اول قصد ازدواج با بقال سرکوچه را دارد که بیتا هم ازخانه فرار می کند و پس ازماجراهایی اجباراً به خانه بازمی گردد. نارنجی ها حکایت خانواده ای تک فرزند و درحال فروپاشی است که البته درنهایت پایان خوشی دارد. درباره تک فرزندی و بچه دار شدن درسنین بالا – پس ازعشق و حال های جوانی و برای بقای نسل - زندگی خصوصی و زندگی خصوصی خانم و آقای میم قابل توجه است. درهردو خانواده هایی را می بینیم با مشکلات زیاد و یک فرزند! این فضا درحالی است که حتی روانشناسان غربی تک فرزندی را ازنظر تربیت و فضای روحی و روانی چه برای فرزند اول و چه برای والدین مضر می دانند. ازنظر جمعیتی و آینده نگری هم، تولد یک نفر ازدو نفر به معنی پیر شدن و رشد منفی جمعیت است. رهبر انقلاب دردیدار مسؤولان نظام 16 مرداد 1390 فرمودند : « من معتقدم كه كشور ما با امكاناتى كه داريم، ميتواند صد و پنجاه ميليون نفر جمعيت داشته باشد. من معتقد به كثرت جمعيتم. هر اقدام و تدبيرى كه ميخواهد براى متوقف كردن رشد جمعيت انجام بگيرد، بعد از صد و پنجاه ميليون انجام بگيرد»
مردو زن
چند سال پس از عبور موج فمینیسم و سعی در احقاق حق ازدست رفقه زنها!! درسینمای ایران، سینمای روشنفکری امروز ایران سعی در تحقیر جایگاه مرد درخانواده و جامعه دارد. میگرن فضایی زنانه دارد و دو مرد فیلم، یکی مجنون وار و عقب مانده و دیگری آواره و فاسد است. درخرس هردو مردِ درگیر برسریک زن محکومند و هرکدام به نوعی ازعقده ها و احساس حقارت ها رنج می برند. نورالدین که ازدنیا و زندگی عقب است و عباس بیماری روانی که درانتها به قاتلی بی رحم تبدیل می شود. دوباره باهم نیز حکایتی مشابه دارد، مردی ثروتمند و هرزه بدنبال زنِ مردی بی عرضه و بی غیرت است. مردان درنگاه سینمای ما یا بی عرضه اند و یا فاسد. در زندگی خصوصی دوزن، قربانی مردی جاه طلب و فاسد می شوند، بدون ترسیم بخش دوم ماجرا که ضعف ها و کوتاهی های زن اول و فرصت طلبی و فساد اخلاقی زن دوم است. فیلم یکی می خواد باهات حرف بزنه قصه مردی هرزه و شکست خورده و زندان کشیده است که زندگی دو زن را به تباهی کشانده است. دربی خود و بی جهت که به ظاهر فضایی شاد وطناز دارد، تحقیر مردها به شکل مفرح اش دیده می شود. زنهای فیلم با وجدان، کاری و دلسوز و مردها فقط دنبال مهیا کردن بساط عشق و حال اند. بی مسؤولیتی، پشت هم اندازی، کند ذهنی، بی تربیتی، دروغگویی و انحرافات اخلاقی ازسروروی این دو مرد می بارد. دراین بین یکی ازرویکردهای مهم، انکار تفاوت های روحی و عاطفی زن و مرد و نوعی همسان پنداری بین آنهاست - منشأ تفاوت های فقهی دراحکام زن و مرد همین است.- برف روی کاج ها اینطور وانمود می کند که رابطه یک مرد با یک زن درست مانند رابطه یک زن با مردی بیگانه است، فارغ ازاینکه همین مرد اگر درچهارچوب شرع با زن دوم ازدواج کنند حلال و ازدواج دوم برای زن حرام است.
مسابقه ثروت
تجمل گرایی مفرط، اسراف، تبذیر، ترویج مصرف گرایی، مسابقه رفاه و ثروت، موضوع آشنایی برای فیلم های سینمای ایران و البته سریال های تلویزیونی است. درحالی که سطح زندگی عموم مردم ایران متوسط و بخش مهمی ازمردم، هنوز هم درشرایط استضعاف بسر می برند، ترویج این سبک اززندگی که خاص طبقات مرفه و سرخوش بالانشین است، باعث سرخوردگی و مسابقه ثروت درجامعه خواهد شد. خانه های اشرافی و ویلایی بالای شهر تهران، آپارتمان های چند صد متری، اتوموبیل های گرانقیمت چند صد میلیونی، لباس های عجیب و غریب، رستورانهای مجلل، هتل های لوکس و محلات شیک و ترو تمیز، درنظر بیشتر مردم ایران رؤیایی بیش نیست و بخشی ازسینمای ایران را به فضای فانتزی بالیوود نزدیک می کند. قصه مادرپاییزی دریک مجموعه ویلایی گرانقیمت شبه آمریکایی اتفاق می افتد. ویلاهای پرچین دار دوبلکس، ماشین های گرانقیمت، پرستار بچه و زندگی اشرافی و رؤیایی. دوباره باهم اوج تجمل گرایی و تفاخر است و شکوه زندگی دریک منطقه آزاد را به رخ تماشاگر می کشد. پنهان، پل چوبی، من همسرش هستم، زندگی خصوصی آقا و خانم میم، برف روی کاج ها، زبان مادری و پله آخر هم فضایی مشابه دارند.
درکنار این موارد، موضوعاتی مثل سیگار کشیدن های افراطی و خصوصاً سیگار کشیدن زنها، ترویج مشروبات الکلی، استفاده ازلباس های غربی مثل کراوات و ... موضوعاتی جزئی اما مهم اند که بعنوان خرده سبک های زندگی درسینمای ایران ترویج می شوند.
نقطه های سفید
هرچند، بخش مهمی ازبدنه سینمای ایران، سبک زندگی غربی و غیر دینی و حتی ضد دینی را ترویج می کنند، اما این، همة موجودیت سینمای ایران نیست. فیلم هایی واقعی تر که با نگاهی منصفانه به زندگی مردم ایران نگاه می کنند وجود دارند. چک فیلم پراشکالی است. بزرگترین اشکال فیلم، نگاه سطحی به مناسبات اجتماعی و تحلیل ناقصی است که به روابط آدم ها دارد. اما ازنظر سبک زندگی، هرچهار نفری که بعنوان نماینده جامعه درفیلم حضور دارند، نسبتی ازواقعیات جامعه را با خود دارند. مناسبات آدمها هم نشان دهنده برشی ازطبقه متوسط واقعی تهران است با خلق و خوها و عادات خوب و بد. حتی رابطه دختر و پسر جوان فیلم، واقعی و بدور ازنشانه های اروتیک است. بهترین سکانس فیلم، طنز موقعیتی است که ازنماز جمعه رفتن کارمند متدین فیلم حاصل می شود. همه به دلیل مراقبت ازچک، مجبور می شوند به نماز جمعه بروند و شاید برای اولین بار درسینمای ایران، نماز جمعه جلوی دوربین سینما می آید. این نوعی نشانه شناسی واقعی ازمناسبات اجتماعی و آداب و رسومی است که مردم آن دارند و دارای اثر انگشت یک جامعه مسلمان، بدون سانسورو نگاه سکولاریستی مرسوم درسینمای ایران. فیلم دیگری که ازکلیشه های مرسوم سینمای ایران فاصله می گیرد و مردمی متفاوت ازپایتخت نشینان را دستمایه قصه ای دفاع مقدسی قرار می دهد، شورشیرین است. ازاسم بی مسمّای فیلم و این شایعه که فیلم زندگی شهید کاوه است که بگذریم، قصه ای شسته و رفته درلوکیشنی زیبا یعنی کردستان با مردمی متفاوت و دوست داشتنی که قطعه ای ازتاریخ معاصر را نیز دربرمی گیرد. ازنظر داشتن فضایی غیر شهری و زیبا ، روییدن درباد فیلم متفاوتی است. به دلیل کوچ، بایرام به پسرش اصلان اجازه شرکت درامتحانات را نمی دهد. خانم معلم به اصلان نامه ای می دهد که او بتواند در امتحانات مدارس عشایری بین راه شرکت کند. اصلان درحین کوچ امتحان می دهد و کارنامه قبولی را درانتهای کوچ دریافت می کند. فیلم جز این قصه، جزییات زندگی عشایری را به خوبی نشان داده و ازنگاههای سطحی برنامه های تلویزیونی به عشایر وکوچ فاصله گرفته است.
اما دو فیلم شاخص این دوره، قلاده های طلا و روزهای زندگی هرکدام نوعی ازسبک زندگی اجتماعی را باتکیه برخرد جمعی مردم انقلابی ایران به نمایش می گذارند. قلاده های طلا روند شکل گیری و مقابله جمعی مردم با فتنه داخلی و خارجی را به شکلی مستند گونه روایت می کند. اجزای این حضور مردمی گستره ای ازرهبر انقلاب تا وزارت اطلاعات ونیروی انتظامی و بچه های پایگاه بسیج و دانشجوها و عموم مردم را دربرمی گیرد. فیلم همچنین اعتقادی به شکاف بین طبقات اجتماعی ندارد و مردمی را که با شبهه افکنی فتنه گران به صحنه آمدند و روند ریزششان را به رسمیت می شناسد. درنظر کارگردان قلاده ها، فقط سیاه های روسیاهی که دشمنیشان محرز است، ازپیکره این اجتماع با هویت و آرمان گرا جدا هستند. روزهای زندگی هم فارغ ازسوژه دفاع مقدسی جذابش، سبک یک زندگی جهادی و خانواده ای جهاد گر را دردل جنگ تصویر می کند. دکتر امیر علی علوی رئیس یک بیمارستان صحرایی که همسرش لیلی اورا تنها نگذاشته است. به نظر من یکی ازبهترین سکانس های فیلم، خلوت کوتاه این خانواده کوچک، پشت بیمارستان است. درشرایطی سخت، تضاد این محیط امن خانوادگی، زیر گلوله ها و آسمان و رابطه ای زیبا، عاشقانه و معنوی، ذیل آرمانی مشترک و مفهوم یک زندگی آرمانی که خیلی ها هنوز بدنبالش هستند، غافل ازاینکه بهترین نمونه های این نوع زندگی، درانقلاب و دفاع مقدس وجود داشت. به نظر من ارزش تبیین درست رابطه یک زن و شوهر درسخت ترین شرایط جنگی با حفظ صمیمیت و علاقه متقابل، مهمترین ویژگی روزهای زندگی و بسیار ارزشمند تر ازبوجود آوردن یک فضای باور پذیر دفاع مقدسی است.