نقد مجموعه چهار خانه
بسم الله الرحمن الرحيم
ميان ماه تلويزيون تا ماه گردون...
ماچهارخبر نگارايراني، توی مزارشريف گير افتاديم و بعداز اينکه به مدد بند ""پ"" برادران فرودگاه که مارا ياد ليست انتظارهای فرودگاههای خودمان می انداخت، بليط گيرنياورديم. تصميم گرفتيم ازراه زمينی به هرات برويم. آنهم از راهی که از هرکسی سؤال می کرديم، يا نرفته و يا توصيه به نرفتن می کرد. با اين حال و افكارِ مشغول، آمديم سر خط ماشينهای ميمنه و بعد از کلی چک و چانه زدن سوار يک تويوتا کورولای نسبتاً تر وتمز شديم و راه افتادم. راننده جوانی حدوداً 20 ساله، خوش قد وقامت، با محاسن متوسط و چهره ای بسيار نجيب بود. توی راه خاکی و پرچاله چوله مسير کم کم با جوان آشنا شديم. محمد عضو يك خانواده متوسط و به زغم همشهريانش خوب افغانستان است. بعدها فهميديم پدرش پنچرگيری دارد و يکی ديگر ازبرادرانش هم راننده است. و اهل ميمنه. از او پرسيديم توی شهرشان جايی برای شب ماندن پيدا مي شوديا نه و او گفت جاهايی هست ولی مناسب نيست. دو ساعت بعد از غروب آفتاب به ميمنه می رسيم. محمد جلوی خانه ای توقف كرد. اينجا کجاست؟با لحجه شيرينش گفت: « توی راه با خانه تماس گرفتم و خبر آمدن شما را دادم. امشب را بد بگذرانيد. بهم نگاه كرديم. توی يک شهر غريب و آدمهاي غريبه !! اما اشتباه مي كرديم. ما غريبه نبوديم. يک پسربچه زيبای افغانی 12 – 13 ساله از خانه بيرون آمدو در بردن ساكها كمكمان كرد.از در چوبی و راه پله ای آجری بالا رفتيم . ياد راه پله های خانه پدر بزرگم در پايين خيابان افتادم. اتاق با يک لامپ 40 که نصف آن هم نورنداشت، روشن شده بود و تازه بعد از عکس گرفتن فهميديم که پرده های تميز و زيبای اتاق بنفش است. آنها با صميمانه ترين رفتار از ما پذيرايی کردند. يک شام لذيذ و رختخوابهاي تميز.صبح هم محمد مارا تا خط ماشينهای هرات رساند ...
شما اينرا با شخصيت پردازی جمعه و چهارشنبه و دوم و هنگامه در مجموعه N قسمتي چهار خانه مقايسه کنيد. همه پشت هم انداز ، دروغگو، ظاهر فريب، دغلباز، پول پرست، مزاحم، تحميل شده و ... هستند. و مجموعاً نگاه به برادران کشور همسايه و همزبان در اين مجموعه يک نگاه منفی و همراه با تحقير و بی مهريست و انگار قرار است ايران با اين مجوعه به افغانها بگويد که ما از شما خسته شده ايم. ای آدمهای دغلباز و تحميل شده به کشورتان و ايضاً به دام آمريكائيها برويد. ولابد قرار است با اينگونه نگاهها از همزبانی با افغانها استفاده بهينه فرهنگي داشته باشيم . کاش شما هم آنجا بوديد و تلاش فرهنگی کشورهای مختلف جهان را که هيچ سنخيت دينی و زبانی با افغانها ندارند، می ديديد. آمرکائيها و آلمانها و ترکها و ... از اين جهت بسيار مؤفقتر از ما هستند و اين به خاطر وجود نگاههای مرتجعانه ای مثل مجمو عه چهار خانه است.
(اين نقد پيش از عقب نشيني عوامل سريال در تبديل نام افغانستان به ولايت در اين مجموعه است و با توجه به ذهنيت شكل يافته مخاطب، همه هنوز شخصيتهاي داستان را افغاني مي دانند)