سینما - گوسفندحبيب خداست!!
اماهمه اين احساسات وچند حالت حسي وفيزيکي ديگر مثل تهوع و دل آشوبه و ... موقع ديدن فيل « پيک نيک در ميدان جنگ »، يکجا سراغ من آمد.
امااين مهم نيست که هنرپيشه ها مثل تئاترهاي دوران مدرسه ما بازي مي کنند و مهم نيست که بيشتر فيل ديالوگهاي بي سر وتهي است که خيلي هم بد صدابرداري شده اند. اصلاً هم مهم نيست که هيچ تلاش جهت تصويرسازي هاي خلاقانه در فيلم وجود ندارد و فقط دريکي از نماها دوربين حدود 10 دقيقه در کادري ثابت لوس بازيهاي هنرپيشه ها را کش مي دهد. اينها هم مهم نيست که فيلم در همه رشته هاي سينمايي بايد جايزه بدترين ها را بگيرد ــ بازهم که بي صبري کرديد ــ مهم اينست که فيلم به سوژه اي در ارتباط با دفاع مقدس دستبرد زده است. واينجاست که ما تحريک مي شويم با ذجر فراوان فيلم را تا آخر تحمل کنيم ونهدي نه چندان مؤدبانه بنويسيم. پيشاپيش از سيما فيلم تهيه کننده محترم فيلم هم پوزش مي طلبم.
« يک جوان روستايي که عاشق دختري از روستايشان شده است. با شرط پدردختر مواجه مي شود. او بايد 25 عراقي را اسير کندتا به وصال معشوقش برسد. جوانک با گله گوسفندانش به جبهه مي رود اما وقتي تعداد اسيرها به 25 مي رسد متوجه مي شود که دختر ازدواج کرده است. پس تصميم مي گيرد ازحالا براي خدا درجبهه بماند او در انتهاي فيلم در اوج ايثار وتحول، گوسفندها را سربريده وکباب مي کند وبه رزمندگان در حال عمليات مي دهد بعد ازاين است که خبر مي آيد معشوق ازدواج نکرده است و... »
پيک نيک در ميدان جنگ بيش از اينکه فيلمي درباره آدمهاي جنگ باشد، مرثيه اي درباره گوسفندهاست و آدمهايش هم عده اي کاريکاتور متحرک اند که به بهانه ساخت فيلمي طنز درباره جنگ، همه ارزشها، تاريخ، شهدا و حتي فيلمهاي مؤفق دفاع مقدس را به تمسخر مي گيرد و اين همه را در بستري تلويزيوني، بسيار ضعيف و خسته کننده و مضحک تصوير مي کند و چه احساس بدي است آنجايي که صداي آهنگران روي اين خل بازيها شنيده مي شد. يا صحنه ديگري که جوانک پس ازشنيدن خبر ازدواج معشوقش، کنار رودخانه اي که نمي دانم از کجا سبز شده مي رود ومثل فيلم از کرخه تاراين فرياد مي زند « خدا ... خدا ... چرا اينجا ؟» از اين تمسخرها درباره فيلمهاي آژانس شيشه اي، ديده بان، سفربه چزابه و... نيز وجود دارد.
توي سالن 5 نفر براي تماشاي فيلم نشسته بوديم. آن لحظه اي که سه نفر از ما نيمه اول فيلم بلند شدندو بيرون رفتند، معني حسرت و حسادت را به خوبي فهميدم. کاش منهم مي توانستم با آنها بيرون بروم. ( نفر پنجم بعد ازچند دقيقه به خواب رفت وآخر فيلم بيدار شد.)
در جايي از فيلم، پسرک در جواب يکي از رزمنده ها که به حضور گوسفندان درجبهه اعتراض کرده است مي گويد : « گوسفند حبيب خداست » و اين همه پيام فيلم است..