بسم الله الرحمن الرحيم

  براي تقويت دين

براي كاري رفته بودم «دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم – دفتر مشهد» با كسي قرار داشتم. گفته بود : «ساعت كار ما از 7 صبح است.» با كلي ناراحتي كه چرا دير كرده ام، ساعت 7:40 دقيقه دستگيره اتاقش را فشار دادم. قفل بود. ازآبدارچي سؤال كردم؟ گفت «طبقه پايين روضه است. آنجا هستند. »  رفتم طبقه پايين. روضه برقرار بود. كنار نمازخانه، توي غذاخوري را نگاه كردم. ميزها پر و پشت ميزها هم پرتر از كارمندان و بساط صبحانه خوري به راه. رفتم تو. «به ... به.. آقا شما اينجا هستيد؟ شما كه گفته بوديد، ساعت كار هفت است. الآن ساعت 8 است و شما هنوز اينجائيد؟» با دهن پر نگاهي كرد و توي رودربايستي، صبحانه را نيمه كاره رها كرد و با هم به اتاق رفتيم. «لطف كنيد طبقه پايين از يك برگ فتوكپي تهيه كنيد، بعد من درخدمتم» گفتم دبيرخانه؟ مگر آنها روضه نيستند؟ «نه حاج آقا،‌ آنها كار را تعطيل نمي كنند. هميشه بازند». پايين رفتم. اينبار آبدارچي طبقه دوم همان جمله آبدارچي بالايي را تكرار كرد. «طبقه پايين روضه است.» كي مي آيند؟« 8:30 ... 9» حالا چه عجله اي داريد؟!

ساعت 8:40 دبيرخانه :

«طبق ظوابط ما فتوكپي شخصي نمي گيريم». كلي صغرا و كبرا كردم كه بابا من يك ساعت است معطل شما هستم و... كپي را گرفت. پرسيدم : «شما براساس همين ضوابط يك ساعت ونيم كار مردم را معطل كرده ايد؟ قانون به شما اين اجازه را داده؟ مسؤولتان؟ در سخنان رهبرچيزي ديده ايد كه مانديده ايم؟ يا كس ديگري؟ مگر رهبر بارها نگفته اند به هيچ دليلي در ساعت اداري نمي توان كار را تعطيل كرد؟» نگاه عاقل اندر سفيهي به من كرد. انگار چوپاني به بزغاله اش نگاه مي كند.« براي تقويت دين اين كارها لازمه!» منهم نگاهش را همانطور جواب دادم. كپي را گرفتم و برگشتم. آنطرف راهرو روي يك تابلوي زيبا نوشته بود : «دفتر تبليغات به نظر من نماد روشنفكري حوزه است.مقام معظم رهبري»