بسم الله الرحمن الرحيم

مجلس را به ورزشگاه آزادي ببريد

"رسول خادم با رأي مردم تهران بعنوان نماينده شوراي شهر انتخاب شد."

"امير خادم همراه با ليست اصولگرايان به مجلس راه يافت"

" شوراي شهر ورزشي،  رسول خادم،‌ عليرضا دبير و هادي ساعي در شوراي شهر"

" حميد سجادي،  محمد مايلي كهن، پژمان درستكار، امير عفراتي، غلامرضا محمدي، ايوب بني نصرت، كانديدا شدند و شايعه حضور علي دايي،‌ حسين رضازاده و مجيد خدايي هم بگوش مي رسد."

چه اتفاقي افتاده است كه با گذشت 30 سال از انقلاب، مردم بيش از اينكه به چهره هاي سياسي و فرهنگي و آنها كه واقعاً به درد مجلس مي خورند اعتماد كنند،‌ به چهره هايي رو مي آورند كه تنها مشخصه شان اينست كه بيشتر از ديگران جلوي چشم و توي ويترين رسانه ها بوده اند. يعني ما به اين اندازه ناتوان شده ايم؟ دليل اين رويكرد چيست؟ به نظر من ريشه همه اين اتفاقات و حضور چهره هاي بي خاصيت‌،(بعنوان مثال هادي ساعي با وجود گذشت چند ماه از شروع به كار شوراي شهر تهران هنوز در اردوي تيم ملي تكواندو است و خود را براي المپيك آماده مي كند!!!!) در كليدي ترين پستهاي نظام را بايد در عدم فرهنگ سازي صحيح انتخاباتي جستجو كرد. وقتي فرصت شناخت مردم در انتخاباتهاي مختلف چيزي حدود ده روز است. وقتي فقط جناحهاي سياسي بر امواج انتخابات و بر دوش مردم سوار مي شوند. وقتي مردم ناكارآمدي كساني را كه در قالب اين ليستها رأي آورده اند،‌ مي بينند. وقتي تنها ملاك و راه براي رأي آوردن، پررويي و فساد انتخاباتي و خرجهاي كلان است. و قتي نهادهايي مثل بسيج از اعتماد مردم سوء استفاده مي كنند و بعنوان عمله سياسي براي جناحهاي سياسي سينه سپر مي كنند. و بعد از چند دوره معلوم مي شود كه دليل اين سينه سپر كردنها،‌ نان به قرض دادنها بوده است و هزاران دليل ديگري كه امكان برگزاري يك انتخاب سالم را از مردم گرفته است. البته اين اتفاقات در آمريكا هم كه سمبل برگزاري انتخابات در غرب است افتاده است. انتخاب ريگان ( هنرپيشه نه چندان خوش نام ) بعنوان رئيس جمهور آمريكا و انتخاب آرنولد شوآرتزنگر( هنر پيشه اكشن آمريكايي) بعنوان فرماندار كاليفرنيا.