نقد فيلم به همين سادگي
بسم الله الرحمن الرحيم
آرمان زدايي و ابهام
در تيتراژ دست آقاي كيارستمي با مداد عوامل فيلم را مي نويسد :
‹‹ فيلمنامه از سيد رضا مير كريمي و شادمهر راستين ›› اين تركيب نامآنوس، فيلمساز و بعد از آن تماشاگر را مجبور مي كند كه از آرمانخواهي زير نور ماه فاصله گرفته و به حداقلها اكتفا كند.
مير كريمي همه سعيش را در به تصوير كشيدن يك زندگي كاملاً واقعي و امروزي شهري بكار برده است، اما طاهره بيش ار اينكه مانندمادران و همسران ما زني وابسته به جامعه اي انقلابي و يا حتي مذهبي باشد، متعلق به يك جامعه روشنفكر، سكولار و به شدت آرمان زدايي شده است. جامعه اي كه پوچي دنيازدگي، بي هدفي و دور باطل يك زندگي يكنواخت چشم انداز آينده اش را تشكيل داده است. اين مفهوم از سر وروي زندگي طاهره بعنوان شخصيت محوري فيلم مي بارد. طاهره اي كه دغدغه هايش در نقاشي و بدنسازي و شعر نو و برگزاري مجلل جشن تولد شوهر خلاصه مي شود. به نظر شما از اين دغدغه ها و اين روش زندگي فرزندان انقلابي امام و دختراني كه در تسخير لانه جاسوسي، اسناد رشته رشته آمريكائيها را زنده كردند، بيرون مي آيد؟!
طاهره همچنين به شدت تهرانيزه است و براي مخاطبان شهرستاني و يا تهراني هاي متوسط به پايين، نا آشناست و حتي برخوردش با دختر در آن صحنه كه او با دوستانش با يك موسيقي تند مي رقصند، تعجب آور و منفعل است. گويي او تحقق همه عقده هاي زندگي پيشينش را در رفتار دختر مي بيند.
اما همه اين مشكلات به يك مسأله اساسي وابسته است و آن منطق قصه است. يعني دليل طاهره براي ترك خانواده به خوبي تبيين نشده است. طاهره به ظاهر زندگي آرام، مرفه و بدون دغدغه اي دارد. شوهرش خوب و سربراه و بچه ها با هوش و زيبا هستند. پس او چرا بايد تصميم به ترك خانه داشته باشد؟!! و به همين علت، دليل تمايلش به مرد همسايه نيز غير قابل باور است. در انتهاي فيلم هم صحنه اي وجود دارد كه اين ابهام را بيشتر مي كند. طاهره براي زن همسايه و در حقيقت براي خود استخاره مي كند. اما در جواب زن همسايه ( و ما ) فقط به گفتن اينكه خوب آمد اكتفا مي كند و آيه قرآن را قرائت نمي كند. گويي فيلمساز از اينكه خواندن قرآن به فضاي روشنفكرانه اثرش لطمه وارد آورد، مي ترسد. اين ابهام، پوچي فضاي بدون قصه و بي آرمان فيلم را بيشتر به رخ مي كشد. طاهره را با فاطمه آژانس شيشه اي مقايسه كنيد، تا فاصله ها را بهتر درك كنيد.