اشاره: «نويسندهمنتقد»، استاد «حيدر رحيمپور» همانقدر كه كوبنده مينويسد شنيدني
همخاطره ميگويد. ساعتي، در منزل پذيراي ما بود، تا خاطرات دوستي
عزيز رابازگويد. سؤالهاي ما همسطح بيان شيواي استاد نبود و حذف شد
سه روز قبل از سفر برنگشتني علي، باز رفقا گفتهبودند به خانه ما ميآيند، در آن جلسه استاد شريعتي
نيامدند و من بعدهافهميدم اين جلسه را علي برپا كرده
است؛ البته نه آشكار بلكه پنهان و برايتوديع با دوستان تقريباً دو ساعت به غروب بود، باغچهها
را آب ميدادم،ديدم كسي ميگويد: آي يا الله خودت را بپوشان مرد است. نگاه كردم ديدم علياست. علي قانونش اين بود كه مثلاً وقتي ميگفت ساعت
هشت، يازده ميآمد. حالا
قرار است هفت بيايد، چهار آمده. گفتم واقعاً همان كه خودت ميدانيهستي!!! گفت: «فكر
كردم ميآيم اينجا، تا رفقا بيايند حاشيههاي مفاتيحرا نگاه ميكنم، تو كه اهل كتاب و مطالعه نيستي كه كتاب
داشته باشي!!!» آمد تو و ما تا رفقا آمدند، حدود يك
ساعت و نيم با هم بوديم. در حال صحبت، هر دو سيگار ميكشيديم.ـالبته من بيست سال است، ترك كردهام ـ يك قوطي وينستون وسط بود، من سه تاكشيده بودم، نگاه
كردم ديدم از پاكت بيستتايي فقط يكي مانده، آمدم بردارماز دستم چنگ زد، گفتم پسربخش، دختربخش هم كه باشد، به
من بيشتر رسيدهبود؛ گفت اين صندوق بيتالمال است، هر كس بايد به اندازه مصرفش بكشد.
تبديل فرهنگ شفاهي به محصولات قابل دسترس، قدمتي به اندازه تاريخ بشريت دارد. گفتار، تفكرات، روابط اجتماعي، علمي ،سياسي و ... مقولاتي است كه روزگاري درفرهنگ شفاهي مردم موجود بوده و كساني آنها را استخراج كرده و به شكل متن و يا قالبهاي مدرن دراختيار هنرمندان، عالمان، محققان و ... قرار داده اند. اهميت اين تبديل تا آنجاست كه مي توان بخشي از تحليلهاي اجتماعي، سياسي،اقتصادي و فرهنگي هردوره اي را برآن استوار كرد.
انتخابات رياست جمهوري گذشت و حالا وقت تبديل فرهنگ شفاهي آن به محصولات فرهنگي قابل دسترس است. خاطره نگاري انتخابات، عكس، فيلم، كاريكاتور و شعارهاي انتخاباتي مقولاتي است كه قابليت ثبت و ضبط فرهنگ انتخابات را افزايش مي دهد.
فرهنگ توليد و تكثير شعارهاي انتخاباتي دراين دوره يادآور شعارسازيهاي روزهاي پيروزي انقلاب بود. بااين تفاوت كه با وجود رسانه اي بنام پيام كوتاه، شعارها و اصطلاحاً اس ام اس هاي انتخاباتي به سرعت منتقل شده و فراگير مي شدو باهمين سرعت از طرف رقبا بدل شعارها ساخته شده و منتشر مي شد. البته به خاطر كثرت، هنوز هم شعارهايي وجود دارند كه محلي مانده و فراگير نشده است. باي بررسي اين شعارها مي توان تا حدود زيادي به تفكر طرفداران و منظومه فكري هركانديدا پي برد. دراين مطلب بخشي از شعارهاي انتخاباتي را – فارغ از كدام طرفي بودن – مي نويسم. با اين قيد كه سعي شده شعارهاي معنادار سياسي، اجتماعي، فرهنگي گردآوري شده و ازشعارهاي توهين آميز پرهيز شود. ازهمه مراجعه كنندگان تقاضا مي كنم شنيده هايشان را با رعايت همين شرط، دربخش نظرات مكتوب كنند.- برخي شعارها ازمنظر ادب گفتاري نقائصي دارند كه با عرض پوزش و به خاطر ثبت درتاريخ آنها را بدون دخل و تصرف مي آورم:
اشاره :
چهار سال پيش و براي شماره 19 مجله سوره كه ويژه نامه انتخابات نهم رياست جمهوري
بود، سراغ عنابستاني رفتم. با اين تصور كه ايشان بخشي از خصوصيات مردمي و اخلاص آقاي
احمدي نژاد را باخود دارد. مدتي پس از چاپ اين مصاحبه، آقاي عنابستاني به
فرمانداري سبزوار رسيدند و تا امروز بيشتر از دسترس خارجند تا همراه مردم. فارغ
ازعملكرد ايشان درانتخابات مجلس گذشته كه خلاف رويه آقاي احمدي نژاد با زد و بند و
لابي هاي فاسد پشت پرده با احزاب و گروهها و اشخاص و تخلفات متعدد اخلاقي همراه
بود، عملكرد ايشان دراين انتخابات هم جاي سؤال دارد. دعوتهاي متعددي ازايشان را سراغ
دارم كه با دلايل كودكانه اي چون خستگي و همراه بودن با خانواده ردشده است.
خداراشكركه مردم مانند دوره پيش سكان انتخابات را بدست گرفتند و انقلاب را سربلند
كردند. با همه اينها اين مصاحبه را با نيت آشنا شدن با فضاي انتخابات قبل و درك تشابه
ها و تفاوتهايش با اين انتخابات بخوانيد.
مصاحبه با عنابستاني، مسؤول ستاد احمدي نژاد دراستان خراسان
" عنابستاني" وكیل دادگستری و
معاون فرهنگی سازمان نظام پرستاری كشور است كه مسئوولیتستاد انتخاباتی دكتر احمدینژاد را در ستان خراسان به
عهده داشته است.
تشكیل ستاد مردمی
ستاددكتر احمدینژاد به معنی واقعی مردمی بود. از اسفند ماه
گذشته این فكر بهوجود آمد كه هستههایی ایجاد كنیم اما آرام آرام متوجه شدیم كه هیچ كداماز احزاب و تشكلها
و گروهها پای عین كار نخواهند آمد. ما هم منتظر اینگروهها و احزاب نماندیم. در فروردین جلسات اولیهای در
دفتر یكی از دوستانپزشكمان تشكیل شد و آرام آرام جلسات شكل ستادی به خود گرفت. نه حكمی ازتهران بود، نه
ابلاغی و نه كسی مأمور تشكیل ستاد شده بود. عدهای كه دغدغهتفكر احمدینژاد را داشتند دور هم جمع شده بودند بعد از
آن تقسیم وظایفانجام گرفت و این ستاد به تهران اعلام و از آنجا به رسمیت شناخته شد.
ستادما خیلی كم هزینه بود و این ثابت كرد كه سرنوشت انتخابات
با هزینه و پولرقم نمیخورد. جو ستاد بیشتر شبیه حسینیه بود تا یك ستاد تبلیغاتی. نوعرفت و آمد بچهها،
برخوردهایی كه داشته، زیارت عاشوراها، دعای كمیلها،نمازجماعتها، همینها باعث میشد كه هزینههای زیادی به
ستاد تحمیل نشود. هزینههای
معمول پذیرایی و نهار و شام در حد صفر بود.بچهها
24 ساعتهكار میكردند، نان و سیبزمینی، نان و پنیر و هندوانه و از این قبیل چیزهامیخوردند. هزینههای
دیگر هم در حد چاپ پوسترهای سیاه و سفید با كیفیتپایین بود.ما فقط حدود بیست هزار از این مقواهایی كه با
دست نوشته شودتوزیع كردیم. البته مسئله پول نبود، پول را میشد گیر آورد. ما به اینچیزها اعتقاد
نداشتیم، به بچهها میگفتیم تبلیغ این است كه خودتانبنویسید. آنوقت میدیدیم ما تعداد كمی نوشتهایم اما
هزاران پوستر روی درو دیوار است. البته خیلیها میآمدند و پیشنهادهای كلان میدادند. امادكتر احمدینژاد
چند بار تذكر داده بود هر پولی را كه به دستتان میرسد،به سه دست آنطرفترِ آن هم دقت كنید، كه حتماً حلال باشد،
با پول شبههدار،دولت اسلامی درست نمیشود.ما اعتقاد داشتیم كه با تبلیغات پرزرق و برقنمیتوان در دل
مردم جا گرفت. ما در دور اول انتخابات تا دو شب آخر سعیكردیم از پوستر زدن پرهیز كنیم. زمان تبلیغات خیلی
طولانی بود. معنی نداشتما هر شب پوستر بزنیم و فردا آن را بِكَنند. استراتژی تبلیغات ما تبلیغاتكم هزینه بود.
تبلیغات سینه به سینه
منآنقدر خودم در جلسات مناظره شركت میكردم كه یكی از
دوستان در ستادآقایهاشمی میگفت: من نمیدانم تو كه مسؤول ستاد یك استان هستی چطور وقتمیكنی اینقدر در
جلسات مناظره شركت كنی. كار دیگری كه انجام دادیم اینبود كه صدها روحانی را برای رفتن به روستاها و شهرهای
دور افتاده بسیجكردیم.شعار اصلی دكتر احمدینژاد تشكیل دولت اسلامی
بود. اجرای كاملاحكام اسلام، اعتقاد به تمامیت اسلام. جمع شدن مردم حول این تفكر نشانمیدهد كه مردم دینباورند.
جمع شدن حول این تفكر احتیاج به توجیه نداشت. اصلاً تفكر احمدینژاد نوعی عشق و شور ایجاد كرده بود.
البته ما هر شب درمحل ستاد جلسه داشتیم و شهر به دوازده منطقه تقسیم شده بود كه جلسات آنمناطق به طور مرتب
تشكیل میشد.دكتر در دور اول انتخابات برای سخنرانیوارد مشهد شد. از
فرودگاه با یك مینیبوس راه افتادیم مسافت كمی كه رفتیم،یكی از تاكسیهای فرودگاه بوق زنان به ما نزدیك شد.
راننده و سه خانم كهتوی اتوبوس بودند و ظاهر مناسبی نداشتند دست تكان می دادند. ما توقفنكردیم. خانمها
همینطور دست تكان دادند تا گریهشان گرفت. دكتر هم گریهاشگرفت. تا رسیدیم به حرم، در ورودی صحن جامع رضوی، مینیبوس
توقف كرد تاكسیهم كنار مینیبوس نگهداشت، خانمها خودشان را به ما رساندند، فارسی را خوببلد نبودند. راننده
توضیح داد كه اینها توی مسیر به من گفتهاند كه ماساكن اتریش هستیم. آنجا حرفهای احمدینژاد را شنیدهایم.
امروز كه آمدیم،گفتند آقای احمدینژاد توی فرودگاه هستند، خیلی دوست داشتیم ایشان راببینیم توی اتریش
هم، به هر ایرانی كه میرسیدیم، میگفتیم به شما رأیبدهند.روشهای جدید و ابتكاری تبلیغات بیشتر از سوی
مردم به ما منتقلمیشد، همین اطلاعیههای دستنویس را ما توی خیابانها دیدیم و فهمیدیم چیزقشنگی است، به بقیه
گفتیم شما هم بیائید و بنویسید. مثلاً من رفته بودم بهیكی از مناطق پایین شهر. دیدم با زغال روی كارتُنهایی
نوشتهانداحمدینژاد
و به ستونها چسباندهاند. خیلی منقلب شدم حتی آنقدر جا خوردمكه تصمیم داشتم اینها را جمع كنم. اما بعد كه پیاده شدم،
دیدم مردم خیلیخوششان آمده. میگفتند هر كس این كار را كرده عاشق بوده.یا یك وقتیدوستان فكر میكردند، پایین یك پوستر، جملهای بنویسند.
یكی از جوانهاییكه در ستاد رفت و آمد داشت، گفت بنویسید: یك یا حسین دیگر تا دولت رجاییبیشتر نمانده است.
سریع این شعار درست شد و ما بلافاصله آن را به تهران وشهرستانهای دیگر فاكس كردیم.
استراتژي يك به ده
ما استراتژی داشتیم به نام یك به ده. یعنی هر كس یا یك
نفر صحبت میكند، او را ملزم كنیم كه با ده نفر دیگرصحبت كند. مثلاً جمعی از جوانها آمدند و گفتند كه ما میخواهیم
نمایشگاهخیابانی
درست كنیم. برویم توی خیابان بایستیم و بدون هیچ صحبتیپلاكاردهایی را بالا بگیریم. پلاكاردها هم بیشتر جنبه
اجتماعی داشت. یعنیاشاره به شخص خاصی نبود ولی نقد اجتماعی بود، تا بوسیله آن ضعفها را بهمردم نشان دهیم و
آنها خودشان تصمیم بگیرند. كار قشنگی بود ما هم استقبالكردیم. كار دیگری كه كردیم این بود كه عدهای را بسیج
كرده بودیم كه یكییكی به مغازهها بروند و حرف بزننند مغازهداری نزدیك یكی از ستادها بود،پرچم یكی از
كاندیداها را زده بود. بعد از دو سه روز دیدیم آمده و دنبالمن میگردد، مرا كشید كنار، پلاستیكی داد و دستم، گفت
این پرچم ستاد فلانیاست، من روم نمیشه به خودشان بدهم، شما ببرید بدهید، از پرچمهای ستادخودتان بدهید من
بزنم.در جای دیگری بچهها میخواستند داربست بزنند. مغازهداری شدیداً
مقاومت میكرد كار به بحث و جدل و حتی فرمانداری كشیدهبود. كار آنقدر پیچ پیدا كرده بود كه خود من رفتم و صحبت
كردم دست آخرقرار شد داربست را كج بزنیم كه زیاد جلوی دید مغازه را نگیرد.یك هفتهبعد اتفاقی از آنجا رد میشدم. دیدم تمام شیشههای مغازهاش
را عكساحمدینژاد
زده، طوری كه چیزی از مغازه و كاسبیاش دیده نمیشد گفتم: توچند روز ما را سَرِ مسئله داربست اذیت كردی! گفت: من آن
موقع نمیفهمیدمبرای كی میخواهید كار كنید.
يكي ازفيلمها
من خودم آن روزهای آخر، هر كس بحثی دربارهاحمدینژاد داشت،
فقط میگفتم: یكی از فیلمهای ایشان را ببین! هر كدام راكه میخواهی، بعد نیاز نیست رأی بدهی.ما تصمیم گرفته بودیم داخل چندبازی نشویم، یكی بازی نظرسنجیها بود كه گفتیم چون این
نظرسنجیها جنبهعلمی ندارد، قابل اتكا نیست، دوم بازی شایعه بود و در آخر هم بازی تخریب. من با اطمینان میگویم،
هیچكس نمیتواند از ستاد احمدینژاد چیزی بیرونبیاورد كه در آن شائبه تخریب دیگر كاندیداها باشد.بچهها را توجیهكرده بودیم كه به هیچ عنوان عكسالعمل نشان ندهند و نسبت
به این موضوعاتدغدغه نداشته باشند. ولی در مقابل همه این شایعات و تخریبها توصیه ما اینبود كه شخصیت احمدینژاد
را معرفی كنید ما در شبهای آخر مرتب تراكتهایكوچك چاپ كردیم. CD رایت میكردیم و به مردم میدادیم.شما
در استانخراسان و خصوصاً در دور اول انتخابات، یك نفر از وابستگان به قدرت و ثروتو وابستگان به
كانالهای حكومتی را پیدا نمیكنید كه به ستاد احمدینژادآمده باشد. آنقدر مظلوم بودیم كه وقتی میخواستیم ستاد
استان و ستاد مشهدرا از هم تفكیك كنیم، غیر از خودمان كسی را پیدا نمیكردیم كه بیاید و اینستاد را راه بیندازد.
یا احتیاط میكردند یا شرایط را نامساعد میدیدند. البته در دور دوّم كه اقبال عمومی بیشتر شد و صدها نفر
به ستاد رفت و آمدداشتند. توانستیم این دو ستاد را از هم تفكیك كنیم، و نتیجه این شد كه درخیلی از شهرستانها
كه رأی ما در دور اول در مقام پنجم بود، با اختلاف زیادبه مقام اول رسید.
پيروزي با دست خالي
این انتخابات از جنس دیگری بود. در
انتخاباتهای قبلما به تحلیلیمیرسیدیم و برای یك نفر كار میكردیم. ولی در این انتخاباتبیشتر از اینكه با
تحلیل بیائیم با عشق وارد شدیم. احساس كردیم اینتفكریست كه احتیاج به تبلیغ و ترویج دارد.همچنین باید بگویم اینانتخابات نكات خیلی عجیبی داشت با دست خالی تبلیغ كردن،
تحت فشار همهجانبه رسانهای شدن، جزو هیچ حزب و گروه و تشكیلاتی نبودن.الان هم كهفضای انتخابات تمام شده، معتقدم ایشان رئیسجمهور همه
مردم است ما از بابوظیفه برای احمدینژاد كار كردیم و هیچ حق و برتری برای خودمان قائلنیستیم ما تنها به
عنوان فردی از ملت ایران در این راه به آقای احمدینژادكمك خواهیم كرد.
+ نوشته شده در چهارشنبه ۳ تیر ۱۳۸۸ ساعت 12:0 توسط محمد مهدی خالقی
|