نقدي بر نمايشگاه بين المللي مشهد

بسم الله الرحمن الرحيم

اين مقاله يكي از مطالب سانسور شده من درزمان سردبيري برادر ميري در شهرآراست. البته ايشان نقشي در حذفها نداشته اند. اين سانسور به مديريت مسؤول وقت شهرآرا يعني معاونت فرهنگي شهرداري بازمي گردد. اين مقاله تلنگري دارد به نمايشگاه خودرو مشهد در آنزمان و البته همه نمايشگاههاي برگزار شده در جمهوري اسلامي.

توضیح تکمیلی: این یادداشت توسط خود آقای جواد میری حذف شده بوده است. این توضیح، دوازده روز بعد از ثبت مقاله از طرف آقای میری ارائه شد.

کالايي بنام «زن»

برخلاف جامعه ما که واژه فمينيسم وريشه ها وتعاريف آن دور از دسترس نگه داشته شده و فمينيسم ترين افکاروايذاً اعمال به شکل هيولايي بي شاخ ودم با آن برخورد مي کنند ــ که همينها هم هست ــ وخود را بري ازآن مي دانند، در مغرب زمين بااين تفکربا شيوه اي شفاف ومدرن وافتخار آميزبرخورد مي شود. شايد خيلي هاگمان کنند كه اصليترين دعوي فمينيسم ( جنبش ماده گرايي مفرط ) دادن آزاديهاي نامحدود پوشش، رفت وآمد ، ارث ، نفقه و ... به زنان است. اما اين فقط ظاهر فريب دهنده است وآنچه در عمل وپشت پرده نمايان است، نگاه ابزاري به زن  و استثماراو براي بهره کشيهاي مختلف است. در آنجا زن ومرد، کارگر و کارفرما، مدل ومبدل و... باور کرده اند که زن ــ گوش شيطان کرــ کنيز مطبخي و کلفت شوهر وتوسري خور و... نيست ــ که بيشتر موارد هست ــ ولي اينرا هم قبول کرده اند که زن بهترين ابزار مديران ومبلغان وسياست بازان و... است. اورامي توان بعنوان همسرزيباي يک رئيس جمهور، همدم خوش آب ورنگ فلان هنرپيشه، دوست بهمان ورزشکارو... قرار داد و به بيشترين شهرت وجذابيت و سود رسيد. وآيا اصولاً مرد استثمارگر غربي به عمده زنان، نگاهي بجز کسي عريانتر از خود در مجامع رسمي و يکي براي دفع غرايز در مواقع غير رسمي دارد؟ اينچنين است که زن در بعد تبليغات و تجارت تبديل به شاه کليد مي شود. اگر تيزرهاي تبليغاتي تلويزيوني اقصي نقاط جهان را بررسي کنيد، کمتر آگهي را مي بينيد که از زن بعنوان يک ابزار تحريک جنسي وجلب مشتري استفاده نبرد. ويا درنمايشگاههاي تجاري سراسر جهان از سبيت و... گرفته تانمايشگاه بين المللي خودرو مشهد، شهر امام رضا (ع).

و ما چقدر خوش خيال بوديم که فکر مي کرديم همه افاضاتمان درباره زن، به زنان بي تربيت غربي برمي گردد. نمي دانستيم ــ بابا جدي نگيريد مي دانستيم ــ بيخ گوشمان در شهر مقدس مشهد ودر دولت عدالت محور وکرامت محور ودر فصل اجراي طرح امنيت اجتماعي با غرفه هايي روبرو مي شويم که همان استفاده ابزاري از زن را البته بدون عرياني انجام مي دهند.

توي يکي ازغرفه ها پر است از خانمهاي خوش آب ورنگ که رنگ لباسشان با آرم قرمز وسفيد شرکت هماهنگ شده وبراي اينکه خداي نکرده در گرماي 35 درجه سرما نخورند، شال گلي قرمزي انداخته  اند که تا پايين زانويشان مي رسد. راستي چرا ما احساس سرما نمي کنيم؟!! تازه شنيدم اينهاهرروز جاي رنگ مانتو و شال وشلوارومانتو وکفشهايشان را عوض مي کنند که خاطر بازديدکنندگان از يک قيافه تکراري مکدر نشود. البته خانمهاي غرفه دار بيشترشان سعي کرده اند کمترين تار مويشان ديده شود ــ جهت رفع گير خانمهاي ستاد امر به معروف ــ و شلوارها و مانتوهايشان هم با استاندارد سانتي متري نيروي انتظامي تطابق داشته باشد.

توي غرفه اي ديگر خانمها درهمه مشاغل از جاروکشي گرفته تا مسؤول غرفه، حضوري حماسي ودر صحنه دارند. اينجا هم رنگ لباسها با رنگ آرم شرکت که از قضا مانند شرکت قبلي قرمز آلبالويي است، هماهنگ است.

با يکي از خانمهاي ستاد امر به معروف صحبت مي کنم. مي گويد ما تذکر داده ايم. الآن ديگر حجابشان بهتر شده. به او مي گويم: مگر دعواي ما فقط بيرون بودن چند تار مو و کوتاه و بلند بودن پاچه يک شلوار و تنگ وگشاد بودن يک مانتو و چادر است. مسأ له استفاده ابزاري از زن بعنوان يک کالاست که قرار است در کنار کالاي اصلي وبعنوان يک کاتاليزور در فروش کالاي اصلي دخالت کرده و آنرا به بيشترين فروش برساند.

آنوقت مدير فرهنگي نمايشگاه ــ نمايشگاه مدير فرهنگي هم دارد!! ــ مي فرمايند : « اين مجموعه به دختران خردسال ونوجواني که با حجاب اسلامي در فضاي نمايشگاه حضور يابند، در هردوره 300 بن کتاب اهدا مي نمايد. »

به اين مسؤول نمونه جهت اين مواجهه سطحي که فقط به درد پر کردن صفحات گزارش به مقامات مافوق مي خورد، تبريک مي گويم. مگر جاري کردن احکام دين با دادن بن کتاب به 300 خردسال قابل انجام است. شما بزرگترها را رها کرده ايد وسراغ خردسالان رفته ايد؟

برادر عزيز بيش از اينکه کنترل مردم به عهده ودر حد توان شما باشد، کنترل شرکت کنندگان غرفه ها به عهده شماست.  نمايشگاه يک چرخه بسته وقابل کنترل است وشما اگر بخواهيد مي توانيد کرامت زن وارزشهاي دين را در آن جاري کنيد حال يا نمي توانيد، يا نمي خواهيد.

                                                                                                                    ۱۱ شهریور۱۳۸۶

مصاحبه

بسم الله الرحمن الرحيم

قادر طهماسبي

طبق معمول وقتي به كمبود وقت مي رسم، ياد خاطرات قديمي مي افتم. البته اينبار اين ترفند، زمان بيشتري از وقتم را گرفت. به فكر افتادم،‌ خاطرات مصاحبه با قادر طهماسبي را برايتان بنگارم. مصاحبه اي كه در سوره شماره 14 به چاپ رسيد. اصل مصاحبه هم در صفحه ادامه مطلب قرار دارد. تا حال دار ترها بخوانند و لذت ببرند.

براي تحقيق فيلمنامه يك بازي رايانه اي تهران بودم ويك ماهي از مصاحبه ام با محمد كاظم كاظمي گذشته بود. در مورد مصاحبه با فريد با وحيد آقا[جليلي] صحبت كردم. گفت فكر نمي كنم وقت بدهد. يكبار تلاش كرده ايم ولي موافقت نكرده است. با علي محمد مؤدب مشورت كردم. اطلاعاتي داد و مشكل چشمهايش را مطرح كرد. تماس گرفتم. با ته لحجه تركي و آواي شاعرانه اش و خيلي خوب برخورد كرد. وبه نحوي باورنكردني، مصاحبه را قبول كرد. قرار را براي فرداي آنروز گذاشتيم.نزديك 10 توي ماشين بودم. دوباره تماس گرفتم. خواهش كرد مصاحبه را به روز ديگري موكول كنم. وقت پزشك داشت.

براي قرار بعدي، جلوي خانه اش رسيدم. توي يكي از كوچه هاي دور از خيابان آزادي. سه طبقه را بالا رفتم.وارد هال كه شدم. رختخواب و كنار آن يك ضبط سي دي دار،‌ كنار آن جلب توجه مي كرد. يك مرد ميانسال با عينكي دودي جلوي پايم بلند شد و خوش آمد گفت. بهت زده بودم. قادر طهماسبي همين آدم است؟ سريع نگاهي به اطراف انداختم. كمترين وسايل ممكن دراطراف خانه به چشم مي خوردو اين نشانه يك زندگي مجردي بود.  به آشپزخانه نگاه كردم، روي گاز قابلمه اي درحال جوشيدن بود. نشستيم و اندكي بعد شروع به صحبت كرديم. كم كم مي فهميدم فريد واقعاً يك شاعر است. از آنها كه شعر توي خونشان است. از آنها كه گوشه نشينند. اواسط مصاحبه عكاس مجله هم از راه رسيد. تا عكاس كار را شروع كرد. فريد رو به عكاس كرد و گفت : عكسم را قشنگ بيندازي ها... كم كم خودماني تر مي شديم. يكدفعه وسط مصاحبه گفت واي مثل اينكه غذا سوخت. به آشپزخانه رفتم. اجاق را خاموش كردم. سرقابلمه را برداشتم. تركيبي از حبوبات مختلف، به نشانه یک زندگی مجردی، توي قابلمه بود. اواخر مصاحبه ديگر فريد خودماني ترشده بود. دليل تنها زندگي كردنش راپرسيدم. سرنوشتش خيلي شبيه احمد احمد بود. همسر اوهم به سازمان مجاهدين پيوسته بود و فريد طلاقش داده بود. مي گفت با بچه ها هم كه مثل مادرشان هستند و كرج زندگي مي كنند، اختلاف نظر داشته و از آنها جدا شده و بعد فهميدم كه از ازدواج مجدد هم استقبال مي كند.  مي گفت در مدتي نسبتاً كوتاه نزديك 1000 رمان خوانده است. مصاحبه مان حدود سه ساعت و نيم طول كشيد. وقت خداحافظي بدرقه ام كرد. و من با همان بهت موقع ورود تركش كردم. البته اين شروع دردسرها بود. من كه آنزمان هنوز در مصاحبه گري خام دست بودم، با سختي مصاحبه را پياده و تنظيم كردم. و باعجله زياد به مجله رساندم. درحالي كه مطلب بدون اشاره بود. دوستان اشاره اي به مطلب اضافه كردند كه به هيچ وجه مورد پسندم نبود. اما از آنزمان تا امروز فكر آن نوع زندگي منزوي همراه با مشقت و شايد عسرت رهايم نمي كند. يعني واقعاً فريد يكي از بزرگترين شعراي انقلاب است؟! يعني او قسمتي از بهترين غزلها و شعر سپيدهاي معاصر را گفته است؟! خدا آخر و عاقبت همه هنرمندان انقلاب را ختم به خير گرداند...

ادامه نوشته

نقدبرنامه چراغ خاموش

بسم الله الرحمن الرحيم

سالهاي تفريط

برنامه اين هفته چراغ خاموش كه دنباله برنامه هفته گذشته در ارتباط با مراكز تصويربرداري و عكاسي از مجالس عروسي بودو با موضوع گروههاي موسيقي و تكثير غير مجاز فيلمهاي شخصي تهيه شده بود، با چند سؤال اساسي مواجه است :

1- آيا اجراي موسيقي براي عروسي جز منجر شدن به مجالس رقص، پيامد ديگري دارد ؟

2- با اين فرض، آيا نفس اجراي موسيقي براي مجالس عروسي از نظر شرع و قانون كشور مورد تأئيد است؟

3- آيا مبنا قرار دادن يك برنامه پر بيننده و خوش سابقه به موضوعي اينچنين،‌ رسميت دادن به يك عمل غير شرعي و خلاف قانون نيست؟

4- آيا با اين شرايط اتهام حمايت صدا و سيما از موسيقي هاي مبتذل و امر به منكر و نهي از معروف برازنده صدا و سيما نيست؟

اما كاش فقط طرح موضوع بود. در يكي گزارشها، دوربين برنامه سراغ يكي از هنرپيشه هاي زن شناخته شده تلويزيون مي رود و از او درباره پخش فيلم مراسم عروسيش در چند سال قبل سؤال مي كند. خانم هنزپيشة آبرو از دست داده جلوي دوربين بغض مي كند و مي گويد : « از زمان اون عمل ناجوانمردانه، من و شوهرم كارمونو از دست داديم و براي هزينه زندگيمون مونده بوديم» (نقل به مضمون) و بعد چند نماي آهسته و حركات دوربين و تأثر عميق و قلبي همه!!! و هيچ كس هم نيست، از اين خانم سؤال كند كه اگر نگران پخش شدن فيلمتان بوديد، چرا توي عروسيتان زن و مرد با اشكال گوناگون با هم مي رقصيدند و اصلاً چرا همان آقايي كه فيلمتان را پخش كرد و الآن خارج است، از عروس خانم با لباس عروسيش فيلم گرفته كه حالا پخشش كند؟

ياد سالهاي افراط تلويزيون به خير كه يك نفر را فقط به جرم شركت در مثلاً يك جشن تولد،‌ممنوع الچهره مي كردند و در اين سالهاي تفريط، چنين كلاههاي را سر مردم و خودشان مي گذارند.

وحدت حوزه و دانشگاه

بسم الله الرحمن الرحيم

برادر دو قلوي عدالتخواه

تشكيل و ادامه حيات جنبش عدالتخواه دانشجويي – باهمه قوتها و ضعفها و فراز و فرودها – بيش از اينكه حاصل يك فكر منسجم تشكيلاتي باشد، حاصل يك نياز نه چندان فوري و جمعي از طرف طيفي از دانشجويان سراسر كشور بود. اين جمع كه تعداديشان در زمان تشكيل پيدا بودند و تعداد بسيار بيشتري ناپيدا، ذيل گفتمان رهبري و بزرگان ديگر در جاي جاي كشور و با شروع خرده حركتهاي عدالتخواهانه دور هم جمع شدند. خرده حركتهايي كه بعضي خام و ناپخته و برخي ديگر تأثير گذار و جريان ساز بودند. تشكيل جنبش انسجام بيشتر و خبر رساني بهتر اين حركتها را باعث شد. البته از همان ابتداي تشكيل جنبش دانشجويي عدالتخواه و حتي در اساسنامه جايي براي حضور طلاب عدالتخواه د رشوراي مركزي و فعاليتها ديده شد و البته طلاب زيادي در اين سالها جنبش را همراهي كرده اند و شايد هجرتهاي بعد از دانشگاه به حوزه تعدادي از بچه ها ما حصل اين مراودات وحدت جويانه بوده است. اما حركت حجه الاسلام جهانشاهي به همه و خصوصاً دوستان طلبه ثابت كردكه تا امروز حتي اندكي از پتانسيلهاي حوزه براي كمك به جريان عدالتخواهي فعال نشده است. اين موضوع مي تواند دلايلي داشته باشد كه در حد توان تعدادي از آنها را برخواهم شمرد:

1-   ضعف محتواي دروس مي تواند يك عامل مهم باشد. اينكه يك طلبه در جريان رسمي حوزه بسيار دور از قرآن و نهج البلاغه و ساير متون اصلي دين، به صرف مسائل ادبي، فلسفي، كلامي بپردازد، ناخودآگاه اين آسيب را به همراه خواهد داشت كه از جامعيت دين و سيره معصوم دور مي شود. در اين شيوه درسي – كه مقام معظم رهبري نيز در سخنرانيهاي متعدد بارها به آن اشاره كرده اند- اخلاق، معنويت و عدالت در درجه دوم اهميت قرار گرفته و حوزه بايد به تك خالهايي مثل جهانشاهي اكتفا كند.

2-   وابستگي بيش از حد مالي طلاب در سامانه رسمي حوزه براي طلبه ها نوعي وابستگي ايجاد خوهد كرد و وابستگي به همراه آورنده مصلحت انديشي و محافظه كاري است. و اصولاً نزديك شدن نظام حوزه به شيوه بورسيه هاي تحصيلي دانشگاهي مي تواند جزو مخاطرات باشد.

3-   عدم اتحاد حوزه با دانشگاه و اين نگره كه دانشجو، طلبه را موجودي متحجر و دور از مردم و طلبه، دانشجو را بي دين و غرب زده و سطحي مي داند. در همين جريان آقاي جهانشاهي، اتحاد دانشجو و طلبه را به خوبي شاهد بوديم. چه در مراحل اوليه پيش از زندان كه فعاليتهاي دانشجويي جند بار اجراي حكم را به تأخير انداخت و چه در جريان پياده روي اعتراض آميز اخير ايشان.

4-   عدم وجود تشكلي مستقل جهت پيگري حركتهاي عدالتخواهانه طلاب، كه مي تواند به شكل برادر دو قلوي جنبش دانشجويي عدالتخواه تشكيل شده و عمل كند. اين تشكل كه شايد تشكيلش سخت به نظر برسد، همه بركات تشكيل جنبش دانشجويي عدالتخواه را خواهد داشت. انسجام و نظم در حركتهاي اينچنين، وجود يك پشتوانه فكري براي حركتهاي عدالتخواهانه، وجود يك پشتوانه حقوقي قابل اتكا براي حمايت از اينگونه حركتها كه زندان رفتن آقاي جهانشاهي انشاءالله دوباره تكرار نشود.

لازم به ذكر است كه در تشكيل اين تشكل، باز هم مهاجرين از دانشگاه به حوزه رفته مي توانند نقشي مهم و بي بديل ايفا كنند.