گزارشهايي ازجشنواره فيلم فجر1387
بسم الله الرحمن الرحيم
جشنواره فيلمهاي متوسط
اين
مجموعه، مطالبي است كه درطول جشنواره فيلم فجربراي ضميمه فرهنگي روزنامه خورشيد
نگاشته شدو به دلايل مختلف، بيش ازنيمي ازآنها به چاپ نرسيد. با فهم اين موضوع كه
مطالب مفصل براي وبلاگ مناسب نيست، بخش كوچكي را در مطلب اصلي و مطلب كامل را در
ادامه مطلب و براي علاقه مندان سينما قرارمي دهم.
روز هفتم
امروز دو فيلم جنگي ودفاع مقدسي ديديم که به اندازه اين جمله اما باهم فاصله دارند :«جنگ ما جنگ عقيده است و جغرافيا و مرز نمي شناسد...» همانقدر که «کودک و فرشته» فيلم صادقي است که نگاهش به جنگ را مي توان در دايره دفاع مقدس قرار داد٬ انفعال از سروروي «آنسوي رودخانه» مي بارد. کودک وفرشته روايتگر روزهاي مقاومت مردمي خرمشهر است و نکات تازه اي ازاين اتفاق وافتخار تاريخي اين سرزمين را عيان مي کند. فرشته دختر نوجواني که خانواده اش را درگلوله باران خرمشهر ازدست داده٬ براي يافتن برادرکوچکش سليم درشهر مي ماند. فرشته شايد بهترين اقتباس امروزي از شخصيت حضرت زينب درسينما تاامروز باشد. عشق خواهر به برادر٬ کمک رساني به رزمندگان و مهمترين کارزينب گونه يعني داشتن نقش سفيري که قرار است شناسنامه ها ونامه هاي شهداي خرمشهررا به ديگران منتقل کند. زينبي که درانتها بايد جسد برادر شهيدش را حمل کند. نقاش زاده توانسته ماهيت دفاع خرمشهر را با وجود نقايص بسيار فيلم٬ صادقانه و بي ادعا ودر فيلمي قابل قبول و روان به مخاطب منتقل کند.
اما نيمچه درام احمدي مطلق که دومين دست پخت مرکز گسترش سينماي مستند وتجربي است٬ بدلي ضعيفتر و بي مايه تر براي طبل بزرگ زير پاي چپ است.ساخته شدن اينگونه فيلمها درباره جنگ تعبير اين ضرب المثل است که «وقتي کدخدا بي عرضه باشد٬ غورباقه هم هفت تير کش مي شود.» آنسوي رودخانه بدنبال صلح است. اما آنقدر سطحي فکر مي کند و کودکانه تصميم مي گيرد که منطق يک قصه به ظاهر درام را هم زير پا مي گذارد. گردش يک خرگوش سفيد ميان خط مقدم جبهه اي که درآن مارمولک هم پيدا نمي شود. ديدن ملخ آنهم وسط تابستان يک بيابان داغ و يافتن چند کيلو گوجه ناب ورامين درواحه تخريب شده بين راه و ازآن بدتر دهها شمع روشن که احتمالاً فرشتگان معنا گراي آقاي کارگردان آنها را به ارمغان آورده اند. کاش آثاري اينچنين ضد جنگ باشند. ديدن يک فيلم ضد جنگ خوش ساخت خيلي بهتر از فيلمهاي ضد عقل و ضد تاريخ است. اما ازهمه اينها که بگذريم٬ آنسوي رودخانه منفعل است. و انفعالش تا آنجاست که هيچ مرز عقيدتي و حتي انساني براي دوطرف جنگ قائل نمي شود. حال فعلي مردم عراق به کنار اما آيا درروزگاري ما با عراق درجنگ بوده ايم يانه؟ آيا جنگ ما جنگ عقيده بوده است يا نه؟ آيا ما مدافع بوديم يا مهاجم؟ برحق بوديم يا باطل؟ مسلمان يا کافر؟ مظلوم يا ظالم؟ غالب يا مقلوب؟ و دهها سؤال ديگري که همه درفيلم خلط شده اند. اما شخصيت سوم اين فيلم يک هنرمند مستند ساز است. مستند ساز قلابي آقاي کارگردان٬ شخصيتي اوهام زده که نه کاري به اين طرف دارد و نه آنطرف. يک رواني دين زدايي و انسان زدايي شده که کارش بي هدف فيلم گرفتن است. چنين شخصيتي جزوآروزهاي روشنفکران است و شايد اين آرزو با آن دنيا منتقل کنند. سمبل مستند سازان دفاع مقدس٬ سيد مرتضي آويني بود. او که همه وجودش درد بود و شجاعت. او که به اندازه دشمني اش با متحجران ضد روشنفکران انتلکت دشمن بود. او که هيچگاه جزو هنرمندان بدون مرز بروزن بي غيرت و بي آرمان نبود. و ابته «جنگ ما جنگ عقيده است و جغرافيا و مرزنمي شناسد»
بسم الله الرحمن الرحيم