كتابخانه مركزي آستان قدس رضوي

بسم الله الرحمن الرحيم   

سكولاريزم در كنار يك رهبر انقلابي

پرده اول – مأمون از امام رضا براي خواندن نماز عيد دعوت كرده است. همه امرا و بزرگان با خدم وحشم و يال و كوپال و زرق وبرق بيرون خانه، منتظر امامند. كنارشان مردم فقير و پابرهنه هم حضور دارند. امام بيرون مي آيند. پا و سر برهنه، لبه ردا را بالازده، و مانند همان پابرهنه هاي منتظر، حركت مي كنند. امراي پرزرق و برق، فطرتشان نهيب مي زنند. بعضي ها سريف لباسها را بيرون مي آورند. بعضي ديگر از فرط هيجان و خجلت، بند چكمه ها را با خنجر پاره مي كنند و خود را از اسبها به زمين مي اندازند و بدنبال امام حركت مي كنند. يك انقلاب به رهبري امام انقلابي شيعيان در حال وقوع است... بايد چاره اي كرد...

پرده دوم - ازجلوي در كه وارد مي شويم، هرروز تابلويي به چشم مي خورد :

-          نمايشگاه كتابهاي پيش از 1320

-          نمايشگاه تمبرهاي قديمي

-          نمايشگاه قرآنهاي خطي

-          نمايشگاه اسناد مالي 50 سال اخير

-          نمايشگاه عكسهاي قديمي حرم

توي سالن كتابخانه كه راه مي روي، عكس استاد محمد تقي شريعتي، شيخ محمود حلبي، حاج حسين ملك، رهبر انقلاب و... دهها چهره مثبت منفي ديگر با سابقه و پيشينه متفاوت و فقط با اشتراك يك وجه و آنهم اهداي كتب خطي به كتابخانه آستانقدس به چشم مي خورد. اثري از روحيات و حالات و ادبيات و هنر يك انقلاب نوپا يا حداقل خصوصيات انقلابي صاحب اين تشكيلات به چشم نمي خورد. سي سال از انقلاب و تولبت نماينده ولي فقيه از آستانقدس رضوي گذشت، اما سكولاريسم فرهنگي در همه بخشها و بخصوص در مديريت كتابخانه مركزي آستانقدس، همچنان باقيست. با اين وجود كه بجز توليت، مدير كتابخانه هم جزو انقلابيون با سابقه و تحصيل كرده مشهد بوده است. يا آقايان پير شده اند و يا دستهاي در كار روز بروز جوانتر مي شوند و يا هردو!

پیام کوتاه

بسم الله الرحمن الرحیم

-          تجمع آرام در اعتراض به  فروش محصولات شرکتهای اسرائیل در فروشگاه آستان قدس رضوی. امشب بعد از نماز مغرب و عشاء مقابل فروشگاه باب الجواد حرم مطهر.

-          در صورت تمایل مشکلات خود را جهت بررسی به شماره ...  بفرستید. دفتر ارتباطات مردمی ...

-          عدالتخوانه به همت برادر موسویان فیلتر شد.

-          برای رسیدن به عدالت باید دل صدها طلحه و زبیر را شکست.

.

بیست وششمین جشنواره فیلم فجر - 12

بسم الله الرحمن الرحیم

كفگير به ته ديگ خورد

روزهای آخرمعمولاً آشغالدانی جشنواره است وخصوصاً همزمانی با مراسم اختتامیه باعث کم رونق شدن آن مي شود. اما براي من لذت بخشترين لحظات جشنواره آن زمانهائيست كه به فيلمي برخورد كنم كه مورد بي توجهي همه قرار گرفته است. نه كسي ديده ونه درباره اشان نوشته است. حالا به عمد يا سهواً فرقي در اصل ماجرا نمي كند. ريسمانِ باز مهرشاد كارخاني يكي از همين فيلمهاست. دو دوست كه در كشتارگاه كار مي كنند، تصميم دارند يك گاو زخمي را به دامپزشكي بده و بعد از تأييد سلامت، به مشتري بفروشند. در يكي از خيابانهاي بالاي شهر، ماشين خراب مي شود. آنها با گاو به راه مي افتند. گاو فرار مي كند و به كودكي حمله مي كند. آنهاگاو را مي كشند. فيلم باوجود انكار كارگردانش، به نظر فيلمي در مرثيه روشنفكريست. واگويه هاي ذهني ميكائيل، كم حرف بودنش و وجود يك گاو در شهرك غرب بالاي شهر تهران، نماد رفاه و تجمل جامعه ایرانی كه به راحتي نظم منطقه را بهم مي زند، حكايت از چنين رويكردي دارد. اما فارغ از اينها فيلم قصه اش را با مهارت و بدور ازاداهاي روشنفكري روايت مي كند و در يك زمان بندي مناسب به انجام مي رساند. در شخصيت پردازي هم، نگاه كارخاني به شخصيتهايش، بسيار واقعي و باورپذير است وشخصيتهاي او برآمده از متن جامعه متوسط شهري ماست. به همين دليل بازيها هم روان و قابل اعتناست. همينكه كارخاني از فيلم بد گناه من به اين فيلم رسيده، خود جاي تقدير دارد.

امروز چشممان به جمال دو فيلم جنگي روشن شد. .ستايش محمد رحمانی یک فیلمفارسی ضد جنگ است. دختری که بیست سال پیش از بیمارستانی در سردشت بوسیله یک خانم دکتر به فرزندی گرفته شده، حالا بابازگشت پدر عراقیش روبرو شده است. این محصول مرکز گسترش هم مانند بقیه آثار از این دست به همان مشکل فیلمهای دیگر گرفتار است. زدن یک حرف خوب از یک مسیر غلط. اینجا هم کارگردان 99 درصد فیلم با اعصابمان کلنجار می رود و صحنه های عشق وعاشقی و لوس بازی و تویوتا سواری نشانمان می دهد، تادر پلان آخر، ستایش، انگشتر پدر شهید فرضیش را در دستان پدر واقعی وعراقیش قرار دهد. فيلم ديگر  آن مرد آمد ساخته حميد بهمني است. يك خداحافظ رفيق كه بسيار ضعيفتر هم شده است. زني تصميم مي گيرد خاطرات همسر شيميائيش را در مجله اي به چاپ برساند. ما به بهانه اين خاطرات با فلاش بك به زمان جنگ مي رويم. از همه ضعفهاي فيلم كه بگذريم، اين فيلم از آن گونه ايست كه با معنويات دور از واقعيات وعينيات به سراغ جنگ مي روند. در نگاه جامع به جنگ با تمام قوت وضعفها و معنويات و روحيه مجاهده وظلم ستيزي و ... ما با آثاري از جنس ديده بان و مهاجرو هور درآتش مواجهيم و با اين نگاه يك بعدي، آثاري مثل اين فيلم و البته خدا حافظ رفيق و...

اما کتونی سفید اساساً ضعیف تر ازآنست که بشود درموردش زیاد نوشت. یک معلم ورزش که به بندر منتقل می شود. آنجا راقاچاقچی ها درگیر می شود. حافظه اش را از دست می دهد ولی درمسابقه نهایی تیم فوتبال مدرسه حافظه اش را بازمی یابد. تازه این که چیزی نیست، او عاشق دختر همسایه اشان هم می شود وبالعکس. بهترین نماهای چنین فیلمی هم، راه رفتنهای طولانی عشاق کنار خلیج همیشه فارس است. آخر فیلم آنقدر از باران کوثری بازی نمی گیرد که حوصله کارگردان سرمی رود و در سکانس نهایی عروس خانم را با یک پیراهن سفید وپوستی به سفیدی دخترهای تهران به نمایش می گذارد.

آخرين فيلم جشنواره هم سهم گمشده است. محصول مشترك حوزه هنري و شبكه جهاني سحر كه سمبلي براي خراب كردن يك سوژه خوب است. در آذربايجان شوروي، كودكي متولد مي شود كه نمي تواند گريه كند.اورا داخل دستگاه مي گذارند. عموي بچه از ايران فيلم و عكس مراسم علي اصغر تبريز را مي فرستد. آنها به توصيه مادر، كودك را به ايران مي آورند و در مراسم شركت مي دهند. كودك گريه مي كند. قصه فيلم تازه از دقيقه 30 شروع مي شود. تا اين دقيقه بيشتر حاضران سالن را ترك كرده اند. بعد از آنهم فيلم به ريتم كندش ادامه مي دهدوفقط در صحنه هاي نهاييست كه به خاطر تصوير برداري خوب، قدمي به جلو برمي دارد.

 

 

 

بيست وششمين جشنواره فيلم فجر - 11

بسم الله الرحمن الرحيمفرزند خاك

يك فيلم درخشان

آن فيلمي را كه از روز اول جشنواره منتظرش بوديم، بالاخره امروز به نمايش درآمد. بهترين فيلم ايراني جشنواره فرزند خاك به كارگرداني محمد علي آهنگر. فيلمي كامل و كم نقص در قالب و محتوا. مينا همسر شهيد، قصد دارد براي برگرداندن جسد شوهرش مصطفي كه 16 سال پيش به شهادت رسيده به كردستان عراق سفر كند. گونا زن كرد عراقي راهنمايي او را به عهده دارد. كار گونا وديگر زنان كرد، تفحص شهداي ايران درمقابل دستمزد است. آنها وارد عراق مي شوند اما مينا متوجه مي شود كه شوهرش درميان اقالي منطقه ا زقداست خاصي برخوردار است. كردها جسد او را درحالي پيدا كرده اند كه بعد از سالها سالم بوده و حالا اجازه بازگشت جسد را نمي دهند ... بعد از فيلم درخشان اشك سرماي عزيزالله حميد نژاد، هيچ فيلم به اين ميزان مرا تحت تأثير قرار نداده بود. و درجشنواره امسال هم نه آواز گنجشكها و نه به اين سادگي، توانسته اند به ارزشهاي اين فيلم دست پيدا كنند. اين فيلم روايت يك دفاع مقدس واقعي است، آنچنان كه زشتيهاي جنگ، معنوياتش را تحت تأثير قرار نمي دهد. خشونتها جاي مهربانيها را نمي گيرد. فيلم علاوه بر چند سكانس درخشان، از ريتم كلي و فضايي يكدست در همه دقايق برخوردار است. كارگردان در جلسه پرسش و پاسخ فيلم مي گويد : «اين فيلم مثل يك لبه تيغ بود. من مي توانستم قصه را به سمت معنا گرايي ببرم  و مثلاً نماهاي كوهستان را مه آلود بگيريم،‌اما من همه چيز را واقعي ديدم. بدور از غلو وشعار دادن.» نقطه قوت ديگر اين فيلم نگاه به كردهاي عراقي  است كه اهل سنتند. چقدر ماموستاي كرد اهل تسنن در نگاه كارگردان،‌شريف و ديندار است. و پختگي نگاه آنجا بهتر عيان مي شود كه گروهي وهابي براي خراب كردن مزارهاي منطقه اقدام مي كنند. كارگردان به خوبي توانسته با همين چند سكانس، مرز عقيدتي اهل تسنن و وهابيت را نشان دهد. در باره اين فيلم درفرصت ديگري مفصلتر خواهم نوشت.

اما فيلمهاي خوب امروز  منحصر به اين فيلم نمي شود. تولدي ديگر اثر عباس رافعي كه درباره جنگ 33 روزه حزب الله است و شب به كارگرداني رسول صدر عاملي كه قصه اش در مشهد اتفاق مي افتد، سه گانه امروز را كامل مي كنند. اما دركنار بهترين فيلم، بدترين فيلم جشنواره راهم امروز ديديم. و افسوس خورديم كه جايزه زرشك زرين ديگر وجود ندارد. احضار شدگان اثر آرش معيريان، يك فيلم ساديستي و دلهره آور است كه در بيان همين حرف مبتذل نيز مؤفق نيست. البته بازيها و ديالوگهاي فيلم باعث بوجود آمدن شادترين سيانس جشنواره مي شود. در بالكن سينما گروهي آنقدر مي خندند كه بعضي هايشان به سرفه مي افتند. دو فيلم ديگر امروز، همخانه و انعكاس، آنقدر آكنده از صحنه هاي زرد و جنسي هستند كه نوشتن در موردشان هم وقت ما را مي گيرد و هم شما.

بيست و ششمين جشنواره فيلم فجر - 10

بسم الله الرحمن الرحيم

اسطوره امام زمان

فرزاد مؤتمن در جلسه پرسش و پاسخ فيلم جعبه موسيقي مي گويد: درباره اين مسائل( محتواي فيلم) با آقاي رحماني صحبت كنيد. من فقط جاي دوربين را تعيين مي كردم. اين اعتراف ارزش فيلمنامه و وجود فيلمنامه نويسان متعهد را بيشتر نمايان مي كند. اما اين صحبت دليل بر نديدن ضعفهاي فيلم نيست. جعبه موسيقي تعادلي است بين سكانسهاي درخشان و بسيار ضعيف، سكانسهاي با محتواي خوب و محتواي شعاري و ضعيف. پسري با يكي از مأموران عزرائيل دوست مي شود. او كارش بردن كساني است كه مرگشان فرارسيده است. پيشبرد قصه دراين مبناي داستاني براساس تيپهاي مختلفي است كه با ملكي(مأمور) برخورد مي كنند. درسكانسي، يك رزمنده اعضايش را براي پيوند هديه مي كند وخود مي ميرد. ملكي پوشه اي به دستش مي دهد و مي گويد. اين پرونده جبهه ات، حالا برو صفا كن. اين تازه اولشه. بعد اورا تا در بيمارستان همراهي و سوار يك ماشين ديپلماتيك شيك مي كند. اما آن سكانسهايي كه خيلي شعاري به امام زمان و جشن نيمه شعبان اشاره مي كند، به فيلم لطمه زده است. مؤتمن درجلسه مي گويد : من قصد داشتم در اين فيلم اسطوره امام زمان را مطرح كنم. همچنين بعضي تمهيدات فيلم، اضافي به نظر مي رسد و قابل حذف به نظر مي آيد. مثل تأكيد بر ماشين داشتن ملكي و سعي درتعين بخشيدن به او. البته سوژه براي پرداخت بسيار مشكل است. و اگر طنز به كمك كارگردان نمي آمد، ممكن بود فلم وحشتناك از آب درآيد.

فيلمهاي ديگر امروز را از صبح فقط تحمل كرديم و گذرانديم. استشهادي براي خدا كار عليرضا اميني، دستمايه اي خرافي وضعيف را انتخاب كرده است. مردي كه 20 سال پيش زنش را رها كرده حالا به روستا باز گشته و تصميم دارد پيش از مرگش شهادت 40 نفر را بر خوب بودنش بگيرد. اين دستمايه مرا ياد مداحهاي عزيزمان انداخت كه همه كثافتكاريهاي يك نفر را بايك قطره اشك مي شويند و نقشي به مانند كشيشها بازي مي كنند. البته نبايد از سكانس زيباي فيلم گذر كرد. مرد در ميان كوهها كلبه همسرش را پيدا مي كند. اما به خاطر شرم از گناه گذشته اش، تا صبح پشت در مي ماند و يخ مي زند. زن آخرين نفري است كه كفن را انگشت مي زند. فيلم بايد درهمينجا به پايان مي رسيد و آن چند لحظه بعد كاملاً اضافيست.

آقاي محمد علي طالبي (شهر موشها، چكمه) هم يك فيلم فارسي را به فمينيسم و مقداري متلك پراني به نظام مجهز كرده و به جشنواره آورده است و در اين راه به گفته خودش، از مجيدي و ميركريمي هم كمك گرفته است. ديوار قصه دختري است كه بجاي پدرش مشغول موتورسواري روي ديوار مرگ شهربازي مي شود و به شهرت و محبوبيت زيادي مي رسد. اما به دليل ممنوعيت موتورسواري براي خانمها در ديوار را پلمپ مي كنند و او تصميم مي گيرد بجاي موتور ديوار را با ماشين طي كند.

و خواب زمستاني سيامك شايقي يك فيلم كاملاً معموليست. يك هفت ضلعي عشقي بين سه خواهر و چند مرد كه آخر هم هيچكدام بطور واضح به وصال نمي رسند. فقط چيزي را كه نمي فهميم، كاركرد گذشت قصه در ماه رمضان است. زندگي عادي و رفتارها و حتي روزه خوريهاي همه ادامه دارد و منظور كارگردان از ماه رمضان معلوم نمي شود.

 

بيست وششمين جشنواره فيلم فجر - 9

بسم الله الرحمن الرحیممجيدي

آقاي مجيدي، خوش آمديد

آواز گنجشكها با تمي نزديك به بچه هاي آسمان، برآمده از باورهاي آشناي مجيدي است. با بيد مجنون، نگران او وخودمان شده بوديم. اما دراين فيلم به آقاي مجيدي خوش آمد مي گوييم. به خاطر نگاه شريف وانسانيش به زندگي، به خاطر عادلانه ديدن جامعه و به اين خاطر كه او نه سانتيمانتال و خجسته است ونه سياهنما و پوچ گرا. او زشتيها و زيبائيها را باهم مي بيند، اما از دريچه زيبائيها به زشتيها نگاه مي كند. و نه به قصد تخريب، بلكه براي اصلاح جامعه اي كه خود ريشه در آن دارد. آواز گنجشكها فارغ از اشكالات فني و حتي گاف راكورديش(صحنه هاي مربوط به باز و بسته كردن گچ پاي كريم) مارا به ياد بچه هاي آسمان مي اندازد وچند سكانس درخشان بوجود مي آورد. صحنه نماز خواندن در پياده رو، صحنه ايثار بچه ها در گذشتن از ماهيها، و پينه هاي دست حسين كه قلب را تسخير مي كند. آقاي مجيدي خوش آمديد. اميدواريم روشنفكران ومتحجران پشت سرتان هيچ كاسه آبي نريزند.

پيش از آواز گنجشكها واز ظهر امروز دو فيلم به نمايش درمي آيد. اولي محياست و اكبرخواجویی با آن، ثابت می کند که هنوز دود از کنده بلند می شود و می توان فیلم فارسی ساخت و به ارزشها و سنتهای آن وفادار ماند. عشق پسر پولدار به دختر فقیری که اینبار مرده شوی است و خانواده اش ایضاً. دختر شرط می گذارد که باید هفت مرده را بشویی تا رنگ مرا ببینی. وگرنه بدمن فیلم کرم مرا می گیرد وزیر کتک کبود وسیاه می کند. اما این فیلم فارسی، فرقش با قدیمیها، اضافه شدن کمی معناگرایی و یاد مرگ است. درآخر هم دختر و پسر به هم می رسند و گنده لات راهی زندان.

بين چراغي درمه، فیلم پناه بر خدا رضایی دو بار برای شستن صورتم، ازسالن خارج شدم. خوابم گرفته بود. بعضی ها سینما را با هنرهای دیگر اشتباه گرفته اند. چراغی در مه تعدادی نقاشی است که به شکل فریمهای فیلم دنبال هم قطار شده و یک موسیقی خواب آور همراهیش می کند. پدر و دختری باهم زندگی می کنند. شوهر دختر شهید شده و یکی از اهالی روستا خواستگار زن است. همین و همین.

 آخرين فيلم امشب، نشاني دومين فيلمي است كه امسال از فريدون حسن پور ديده ايم وهردو ازمحصولات تلويزيون. آثاري كه بيشتر به درد نمايش از تلويزيون مي خورند تا نمايش در سينما و اين به خاطر ضعفهاي تكنيكي مشهود حسن پور و گروه پر اشكالش است. واقعيت اينست كه سينما يك هنر گروهيست و اگر يكي ازعوامل لنگ بزند، بقيه را هم تحت تأثير قرارمي دهد. پسري پرورشگاهي كه در مرحله امتحان نيزهوشان قبول شده، بدنبال پدر و مادرش راه مي افتد. مادرش را پيدا مي كند. ولي دائي حاضر نيست سهم او را از ميني بوسي كه متعلق به پدرش بوده، قبول كند. در انتها آنها آشتي مي كنند. فيلم درهمه زمينه هاي لنگ مي زند. به همين خاطر نه دشمني دايي دليل روشني دارد و نه نزديك شدن و آشتيشان باور پذير درآمده است. اما همه اينها قابل تحمل است. ولي كارگردان تصميم مي گيرد مقداري از احساسات اروتيك نوجوانانه را وارد فيلم كند و نوجوان 12-13 ساله مارا عاشق دختري كوچكتر ازخودش نشان دهد و فاتحه فيلم متوسطش را يكسره بخواند.

 

 

 

بيسن وششمين جشنواره فيلم فجر - 8

بسم الله الرحمن الرحیمهميشه پاي يك زن درميان است

 تانك، شمع وكفتر

تصور كنيد يك راننده تانك در حال ساختن خانه است. خانه را تا نيمه ساخته است، دست از خانه سازي برمي دارد و سراغ تانكش مي رود. آنرا روشن مي كند و درست ازروي خانه عبور مي كند. مي پرسيم اِ... اين چه كاريست؟ مي گويد مي خواهم تأثير گذاريم بيشتر شود. اين حكايت شبيه كارگرداني فيلم دل شكسته به كارگرداني علي روئين تن است. در دانشگاهي، دو گروه پسرهاي مذهبي – حزب اللهي و گروهي دختر وپسر روشنفكر دريك كلاس باهم درس مي خوانند. استاد براي پايان نامه درسي تصميم مي گيرد، آنها در تيمهاي دو نفره كار كنند. تقسيم بندي بوسيله خود استاد انجام مي شود و امير علي، پسر مذهبي و درسخوان كلاس با نفس، دختر سوسول، پولدار و درسخوان در يك گروه قرار مي گيرند. درگيريهاي ابتدايي آنها به همفكري و عشق مي انجامد. اما پدر نفس با ازدواجشان مخالف است. امير علي به امام حسين متوسل مي شود، پدر خواب مي بيند و اجازه ازدواج مي دهد. سي دقيقه ابتدايي فيلم بجز چند درگيري لفظي و ژستهاي لوس روشنفكري، ضرب آهنگ خوب و قصه جذابي دارد. طرح رابطه و گفتمان بين دو آدم متضاد، باعث جذابيت مي شود. بعد ازآن هرچه جلو مي رويم، قصه منفعلتر مي شودو دائم تشويق مي كند كه از قسمتي از اعتقاداتت بگذر تا آنطرفيها و مخالفان را جذب كني. اما نگراني من از همان اواسط فيلم شروع مي شود. «كاش فيلم به عشق و عاشقي وازدواج منجر نشود.» اما اين اتفاق كه مي افتد هيچ، امير توي تلفن به نفس مي گويد: «ازحالا ديگه نمي خوام خواهرم باشي(تا اينجا اورا خواهر صدا مي كرده) مي خوام نفسم باشي.» و نفس هم جواب مي دهد : «دوسِت دارم برادر،‌باسر مي رم توي در» در صحنه خواستگاري، پدر نفس به امير مي گويد: اگه راست ميگي كه تو فقط امام حسينو داري، برو باخودش بيا. باز نق زدنم شروع مي شود خداكند فيلم به نور سبز و خواب ديدن و ... ختم نشود. اما متأسفانه مي شود و آنقدر چرب و چيلي و طولاني و بي منطق وتصنعي كه داد همه را درمي آورد. كفتر ها و شمعهاي بي شمارهم كه تا زير چادر اكسيژن بسيجي شيميايي رفته اند. جلوي سينما اين مطلب را به كارگردان مي گويم. دلايل خودش را دارد. حس مي كنم رذل نيست وفيلم را صادقانه ساخته است. از معتادي مي پرسند: چي شد معتاد شدي؟ مي گويد : خريت بود ولي زغال خوب هم شرطه!!( منهم كه به مَثلهاي كليشه اي روآورده ام) اينجا هم نبايد بجز همه موارد حضور مركز گسترش را ناديده گرفت. به يكي از بچه ها مي گويم : نيمه اول فيلم مال مؤسسه شهيد آويني ونيمه دومش، حقنه مركز گسترش سينماي مستند وتجربي وابسته به معاونت سينمايي وزارت ارشاد آقاي صفار هرندي.

اما اولين فيلم امروز بالاتر از آسمان فریدون حسن پوراست. دکتر رزمنده اي که اسیر شده وبا پلاک یک دکتر دیگر، هویت اورا هم یدک می کشد،بعد از آزادی به روستایی در شمال رفته و تنهاشروع به طبابت مي كند. حالا رابطه ای بین عروس بيوه کدخدای ده ودکتر شکل گرفته که روستائیان موافقش نیستند. آنهاتحقیق می کنند ومادر شهید واقعی را پیدا می کنند. او وقتی به دیدار شبیه پسرش می آید که بعد از مدت کوتاهی او به دلیل شیمیایی شدن شهید می شود. فیلم بجز اشکالات فنی که از کارگردانهای تازه کار هم بعید است.(مثل ضعف فیلمنامه، بازیها، تصویربرداری و...) بیشتر در بند مفهوم کلیشه شده رزمندگان بازمانده ازجنگ گرفتارشده است. ما اینجا هم با رزمندگانی روبروئیم، که یا از اجتماع بریده و به کوهها پناه برده اند، یا از کار افتاده و راهی آسایشگاه هستند و یا مسوول مملکتی! اگر شما هم جانبازی را در آثار هنری ساخته شده این سالها بدور از این کلیشه ها دیده اید، سلام مارا هم برسانید. اما شخصیت پردازی این جانباز و روند قصه به گونه ایست که بسیاری از مواردی که در فیلم طرح می شود، بی جواب باقی می ماند.مثل اینکه آیا امیر علی واقعاً معتاد است؟ اگر نیست چه چیزی را تزریق می کند؟ گنجی که توی روستا از آن نام می برند، چیست؟ یوسف دوست جانباز شیمیایی امیر چه کاردکرد و پیشینه ای دارد؟ و سوالات بیشمار دیگر.

فیلم بعدي «همیشه پای یک زن درمیان است» اثر کمال تبریزی است، که با برداشتی آزاد از مجموعه داستان غیرقابل چاپ سید مهدی شجاعی ساخته شده است. زن و شوهری طلاق می گیرند. اما شرایطی که اجتماع به هرکدام از آنها تحمیل می کند، به گونه ایست که دوباره به هم متمایل می شوند. درانتها معلوم می شود که مسبب این طلاق مریم بوده تا میزان علاقه شوهررا به خودش درک کند. اما این قصه فقط پیونددهنده مفاهیم دیگر فیلم است. رابطه زن ومرد ونظرات آدمهای مختلف با تیپهای متفاوت اجتماع، مفهوم اصلی فیلم را تشكيل مي دهد. آب هميشه از جايي كه بيشتر است به جاي خشكتر سرازيرمي شود. و ماهم اثر هرفيلمسازي را با بهترين اثرش مي سنجيم. كمال تبريزي با ليلي بامن است شناخته شد ومي شود. واين فيلم فارغ از مسأله زمانشناسي و اينكه هركس بايد فرزند زمان خويشتن باشد، نسبت به ليلي... ضعيفتر است. نقدهايش سطحي تر وطنزهايش بي پرواتر و لوستر است. در بهترين سكانس فيلم  رئيس شركتي كه زن درآن كار مي كند، بعد از طلاق او را به اتاقش دعوت مي كند. از پيش از اين فلج بوده و يك آدم معتقد و سختگير دربيت المال است. حال اورا مي بينم كه به موسيقي كلاسيك گوش مي دهد. فلج نيست و روز والنتاين را به ياد مريم مي آورد. او به مريم پيشنهاد ازدواج موقت مي دهد. مريم قبول نمي كند واتاق را ترك مي كند. رئيس پوست مي اندازد و در مراحل جذابي به همان حالت گذشته در مي آيد. البته فيلم در بوجود آوردن بعضي طنزهاي موقعيت به مفهوم واقعي طنز موفق است. و لي فكر نمي كنم مثل ليلي.... ماندگار شود.

دو فيلم ديگر هم امروز مارا بسيار پربار مي كند!! پرچمهاي پدران ما اثر محمدنوري زاد كه قصه اي تاريخي در زمان حمله مغول به ايران است. نوري زاد نسبت به چهل سرباز پيشرفت محسوسي داشته است اما ديگر عادت كرده ايم آقاي نوري زاد بهترين سوژه ها را با نابلدي خراب كنند. اگر ايشان قبول كنند كه فيلمنامه كارهايشان را يك نفر ديگر و تدوين راهم كسي بجز خود يا پسرشان انجام دهند، فكر مي كنم دستشان در كارگرداني بازتر و سبكتر خواهد بود.

تنها دوبار زندگي مي كنيم فيلم بهنام بهزادي هم، يك فيلم پوچ و نهيليست كه پر است از نيش و كنايه به انقلاب و مردم بافضايي سرد ورعب آور و افسرده كننده و يكي ديگر ازتراوشات مركز گسترش سينماي مستن و تجربي با كلي دك وپز فني و روشنفكري. اما هنوز هم دليل جامپ كاتهاي بي شمار و بي دليل فيلم را نفهميدم. حضرت ميرشكاك كه چند روزيست سينما را روشن وپردود فرموده اند، فرموده اند: مواظب اين جماعت روشنفكرِ از هرسوراخ بيرون بيا باشيد، كه گولتان نزنند.

 

 

 

بيست و ششمين جشنواره فيلم فجر - 7

بسم الله الرحمن الرحیم

فيلسوف و بستني

كوچه – شب - خارجي

محمد لیوان و کیک را از مرد جلوی حسینیه می گیرد. از کوچه بیرون می آید. کنار شیرآبی می نشیند. کیک و لیوان را روی سکوی کنارشیر می گذارد. در حال شستن دستهاست. دست پیرزنی که انگشتری عقیق به دست دارد، به آرامی کیک و لیوان را برمی دارد و می رود. محمد فقط نگاه می کند. اشک تنها بدرقه این پلان فیلم سبزکوچک است. غلامرضا رمضانی در ادامه فیلمهای کودک ونوجوانش حیات وقفل ساز که کسی به آنها هم توجهی نکرد، این فيلم را در سطح بالاتري از نظر محتوي و قالب ساخته است. محمد در مسابقات داستان نویسی ناحیه مقام اول را کسب کرده و باید فردا برای دریافت جایزه اش، درجشن نیمه شعبان شرکت کند. اما او درآنروز، باید بجای پسر عمویش به حجره یک فرش فروش دندان گرد برود. در فیلم رمضانی همه چیز به اندازه است و حد هرچیزی به خوبی رعایت شده است. فیلم نه درنشان دادن فقر افراط می کند ونه درایجاد فضای معنوی نیمه شعبان و نه درانتقاد. شوهر خواهر محمد، خواهرش را کتک می زند. او آدمی ظاهرالصلاح است. درنمایی از فیلم، محمد اورا می بیند که روی سن یکی از جشنهای نیمه شعبان مردم را تشویق به دست زدن می کند. در پرداخت صحنه ای دیگر که نشاندهنده فقر جامعه است نیز همین اتفاق می افتد. دستهای پیرزن و... و همین کافیست که همه پیام مورد نظر منتقل شود. نه زیاده روی و نه چشم پوشی ازواقعیت. نمای انتهایی فیلم نیز به همین صورت پرداخت شده است. ابراهیم پدر محمد درحال عبور از جلوی حجرۀ فرش فروش است. فرازمند اورا صدامی زند. جواب نمی دهد. فرازمند ازحجره بیرون می آید و دوباره تقاضای کمک می کند. اما پدر بانگاهی او را رها كرده و می رود. دوربین عقب می کشد و فیلم به پایان می رسد.

فيلم خواب زمستاني شايقي به دليل اشكال فني پخش نمي شود و بعد ازآن عدم اطلاع رساني دقيق مسؤولان، مارا تاساعت 20 معطل مي كند. بعد ازآن فيلم انتهاي زمين را مي بينيم. بازيگر فيلم كه زندگي واقعيش تبديل به فيلم شده است، حجت نام دارد. اوسه بار شمال تاجنوب ايران را پياده طي كرده وحالا د رمنطقه اي دور افتاده از ساحل جنوب، زندگي مي كند. فيلم قصه رابطه او با كساني است كه دوروبراو زندگي مي كنندو يا به ديدنش مي آيند. حجت كه ما ورا در بيشتر فيلم با يك شورت مي بينيم، شخصيتي نامشخص و مغشوش دارد. او يكبار د رحال مشروب خوردن است وبار ديگر اورا سر نماز مي بينيم. گاهي رئوف ومهربان و گاهي بددهن وغير قابل تحمل است. او در جايي مي گويد. اگر اين دريا نبود من همينطور مي رفتم. به كجا؟ براي چه؟ هدف؟ آرمان؟دين؟ و... نمي دانيم. فقط اين آدم محكوم است كه اينجازندگي كند. بدون هدف مشخص. پوچ و گذرا! نيش وكنايه هاي فيلم هم كه جاي خود دارد و اين سالهانمك فيلمهاي شبه روشنفكري شده است. روحانيي كه كانديداي مجلس است، گروهبان نيروي انتظامي كه دنبال ناموس مردم است و... شايد اين فيلم اگر به شكل مستندساخته مي شد، لااقل يك فيلم مركز گسترشي مناسب را مي ديديم. اما اين فيلم براي كارگردان تازه كارش، واجد هيچ ويژگي خاصي نيست.

حس پنهان، از دست پختهاي مركز گسترش سينماي مستندوتجربي با كارگرداني مصطفي رزاق كريمي آخرين فيلم امروز است كه مي بينم. امير رئيس كارخانه بستني عاشق دختري مي شود. سيمين همسر امير روانپزشك است و برادرندا يك بيمار عصبي. بهرام به توصيه امير براي معالجه نزد سيمين مي رود. در انتها بهرام د رحال حمله به امير از ايوان پرت شده ومي ميرد و امير هم درتصادف، قطع نخاع مي شود. اين فيلم از دو جهت به دو فيلم ديگر امسال شبيه است. از نظر مغشوش بودن و عدم شخصيت پردازي خوب و تبيين دقيق روابط شخصيتها با هم و با قصه شبيه آتش سبز وازنظر پوچ بودن ودين زدايي مانند كنعان است. قضيه اسپانسر فيلم هم كه يكي ازكارخانه هاي معروف توليدكننده بستني است، قوز بالاقوز فيلم است. جابجا بايد به افاضات آقاي رئيس درباره تاريخچه بستني درخانواده ها و چگونگي فروش بستني و... بشنويم، يا به تابلوهاي تبليغاتي شركت مورد نظر عادت كنيم. دو نمونه از ديالوگها بهرام، فيلسوف ديوانه فيلم :

-          آدمها عاشق مي شن. بعد عشقشونو مي كشن. بچه شونو مي كشن. دنياي ما آدما ازحيوونا هم كثيف تره

-          همه موجودات زنده بعد ازمرگ فاسد مي شن وماآدما قبل ازمرگ.

اواخر فيلم به يكي از بچه ها كه با هم هستيم مي گويم : توي اين صحنه ها جاي جيراني خاليه كه يَك خون وخونريزي راه بندازه كه بيا و ببين.

 

بيست و ششمين جشنواره فيلم فجر - حاشيه ها

بسم الله الرحمن الرحيمپ

تخم مرغ دزد و پرتغال فروش

یکی از غرفه های تبلیغاتی امسال بانک پاسارگاد با خانمهای خوش آب ورنگش است. خبرنگاری را جلوی غرفه می بینم. خانم پاسارگادی درحال توضیحاتی است. می ایستم.«لطفاً کپی شناسنامه و کارت ملی وکارت جشنواره تان را بیاوریدو...» منتظر می شوم. درخواست می کنم برای منهم توضیح دهد. همانها را می گوید و درادامه اش اضافه می کند:«این مدارک را که بیاورید ازطرف بانک برای شما یک حساب به مبلغ 50هزار تومان افتتاح می شود.»چپ چپ نگاهش می کنم. سوال می کنم چرا؟ مثل منتقدی که به یک سیاهی لشکر نگاه می کند، به من نگاه می کند.«چرا نداره؟ این هدیه بانک ما به همه خبرنگارهاست» سرم گیج می خورد. داخل سالن می روم از یکی از بچه ها می پرسم. می گوید بابا تو خیلی از تهران دوری ها این که یه رسم پذیرفته شده توی همه نهادها و سازمانهای دولتی و خصوصی، انقلابی وضد انقلابه. اگه نباشه خبرنگارا خودشونو می کشن....

 

بيست و ششمين جشنواره فيلم فجر - 6

بسم الله الرحمن الرحيمويولون

افتخار بي خدايي!

كنعان فيلم پرسرو صداي ايراني بخش بين الملل، ساخته ماني حقيقي بعد از چند بار تغيير برنامه به نمايش درآمد. زن و شوهر جواني در حال جدا شدن از همند. زن حامله است و شوهرش را درجريان نگذاشته است. شوهر شرط طلاق دادنش را سفر به شمال براي ديدن مادرش مي داند. خواهر هم به تازگي از آلمان آمده است. خواهر سابقه خودكشي دارد. در راه زن دليل تقاضاي طلاقش را مي گويد:« مي خوام صبح كه از خواب پامي شم، هيچ كسو نبينم. مي خوام وقتي از خونه مي رم بيرون، كسي نگرانم نباشه، مي خوام تنها باشم.» در راه برگشت. با گاوي تصادف مي كنند. مينا براي شستن دستهايش كنار رودخانه مي رود. آنجا درختي را با كه پارچه هاي زيادي به آن آويزان است، مي بيند. تكه اي از مانتويش را به درخت مي بندد. د ربرگشت او نگران خواهرش است كه دوباره خودكشي نكند. به خانه كه مي رسند، خواهر سالم است. مينا به مرتضي مي گويد : «كنار درخت با خودم عهد كردم، اگه آذر سالم بود، تصميممو عوض كنم.» مرتضي مي پرسد:«با كي عهد كردي؟» «باخودم، باتوو...» سابه روشنفكري لائيك چنان برفيلم حكمفرماست، كه در تمام اين صحنه ها نه تنها اسمي از خداوند برده نمي شود. بلكه هرنوع المان مذهبي ديگري نيز ناديده گرفته مي شود. اواسط فيلم ازاين مي ترسيدم كه داستان به يك نماد مذهبي سطحي و خرافي ختم شود. اما كار از اين هم خرابتر است. اساتيد!! حتي همان ظواهر را هم برنمي تابند. يك از بچه ها مي گويد :اين نوع آثار را نمي توان روشنفكرانه دانست. اينها فرا روشنفكرانه وبيشتر اداي روشنفكريست. در اين فيلم تأسف من بيشتر به خاطراصغر فرهاديست كه از فيلم خوب شهر زيبا به چنين آثار لائيكي رسيده است. 

اما هرچه اين فيلم روي اعصاب ما راه رفت، بعضی فیلمهاي ديگر را می توانیم راحت ببینیم واحساس انگشت توی چشم رفتن و سیخ توی گوش رفتن را فراموش کنیم. پروفسور و معادله مجهولش كه فيلمي ژاپني است، یکی ازاین فیلمهاست. یک معلم ریاضی سر کلاس وبرای درس دادن ریاضیات، خاطراتش را از مادرش تعریف می کند. مادرش دختر جوانی است که بعنوان سرایداربه خانه یک پروفسور ریاضی که دچار فراموشی شده می رود. پروفسور فقط برای 80 دقیقه حافظه دارد وبعد ازآن همه چیز را فراموش می کند. پروفسور عاشق ریاضیات است وهمه زندگی را از دریچه ریاضی تحلیل می کند. به تدریج رابطه آنها نزدیکتر می شود و سرایدار پسرش را به خانه پروفسور می آورد. این باعث علاقه پسر به ریاضی می شود. یک قصه زیبا و ساده وبی تکلف و یک ضرب آهنگ مناسب همراه با دکوپاژی که روند ساده فیلم را به خوبی حفظ می کند، باعث بوجود آمدن يك اثر جذاب است. شخصیت پردازی پروفسور و رابطه انسانیش با این مادر و پسر و از طرف دیگر وارد شدن به زندگی اجتماعی مردم ژاپن، این اثررا برای یک تماشاگر ایرانی هم دلپذیر می کند.

ویولون ديگر فيلم خارجي صبح با تصاویر سیاه و سفید و دوربین روی دست و سیّالش ، نماینده ای ازسینمای مکزیک است. یک پیرمرد ویولن زن در جریان شورشهای روستایی سالهای میانی سده گذشته، تصمیم می گیرد مقداری سلاح را از روستای تحت اشغال خارج کند. پسر پیرمرد جزو نیروهای انقلابی و عروسش به دست نظامیان اسیر شده است. یک نگاه متفاوت وانسانی به یکی ازحرکتهای آزادیخواه جهان که ممکن است آنچنان هم بزرگ و خبرساز نباشد، نقطه قوت فیلم است. رابطه پیرمرد با فرمانده نظامیان، قطعه ای دیگر ازاین قصه ساده و زیباست. فرمانده عشق موسيقي است ولي دراين كار استعداد ندارد. نکته دیگر فیلم، نوع نگاه به مردم فقیر و انقلابی روستایی است. نگاهی که تحقیر آمیز واز بالا به پایین نیست و اين مجموعه فیلمي ساده و روان وبا تعلیقي مناسب مي سازد.

فيلم ويتنامي زندگي در ترس هم، ديگر اثر خارجي امروز است. فيلمي ضد جنگ كه به فلاكت بار بودن زندگي ويتنامي ها بعد ازپايان جنگ اشاره مي كند. مردي كه يك زن درويتنام شمالي و يكي درويتنام جنوبي دارد، براي امرار معاش به خنثي كردن مينهاي باقي مانده از جنگ مي پردازد. بااينكه نمي توان اين فيلم را ضد آمريكايي ويا انساني دانست اما برداشت از وقايع پيشين و تطبيق آن با داستان فيلم مي تواند فضايي انتقادي نسبت به آمريكائيها بوجود بياورد.

 

بيست و ششمين جشنواره فيلم فجر - 5

 بسم الله الرحمن الرحیمredacted

روز عراق سينمايي

 همه فیلمهای به نمایش درآمده امروزخارجی است.  غیر قابل انتشار فیلم پرسر وصدای برایان دی پالما یکی از چند فیلم با موضوع عراق است. یک فیلم 90 دقیقه ای که به داستان تجاوز و قتل یک دختر آمریکایی توسط سربازان آمریکایی می پردازد. فیلم با ساختاری مستند گونه و به شکل تصویربرداری پرتکان و پرتنش دوربینهای ویدئویی و دوربینهای مخفی ساخته شده و گاهی بعضی صحنه های آن به ساختاری کاملاً مستند نزدیک می شود. فیلم سعی می کند بدون جانبداری از جناحهای سیاسی آمریکا(مانند فیلمهای مایکل مور) و بدون مقصر جلوه دادن سربازان آمریکایی نقد خودرا به سوی ساختارهای حکومتی و تربیتی آمریکا متوجه کند. اما فیلم درنهایت یک اثر درون پارادایمی است که بیشتر از اینکه به نفس حضور آمریکا در عراق اشاره کند، به مشکلات و بحرانهای روحی سربازان آمريكايي اشاره می کندودر صحنه هایی مظلومیت آنها را به تصویر می كشد. درنمایی سر يك سرباز آمریکایی را بریده و روی سینه اش گذاشته اند. درنمایی دیگر فیلمبردار دوربین ویدئویی که یک سرباز آمریکائیست، توسط دو عراقی ربوده می شود. شاید پیام این صحنه های برای عراقیها و دیگر مسلمانها این باشد که سرباز خوب آمریکایی را دوست بدارید و از سرباز بد آمریکایی بترسید. چون او مثل نمای آخرفیلم باوجود تجاوز و قتل یک دختر بی گناه با خیال راحت درآمریکا مشغول مشروب خوردن و انداختن عکس یادگاری با همسرش است.

دره اِلاه دیگر فیلم آمریکایی مربوط به عراق امروز است. یک گروهبان باز نشسته آمریکایی در جستجوي پسر که تازه از جنگ در عراق برگشته، باجسد مصلح شده او روبرو می شود. بعد ازتحقيقات معلوم می شود که دوستانش اورا به قتل رسانده اند. فیلم تا لحظاتی مانده به آخر بیشتر از اینکه یک فیلم سیاسی باشد، یک درام جنایی است و فقط در انتهاست که خاطراتی از جنایتهای پسر و رفقایش در عراق بوسیله دیالوگ به خواننده منتقل می شود. از طرف دیگر فیلم باز هم فقط آمریکائیهای درگیر جنگ عراق را می بیند وهرچند نگاهش به رفتار آمریکائیها انتقادیست، اما مردم عراق را از این معادله حذف می کند. این درحالی است که دره الاه از ضعفهای بیشمار ساختاری مثل فیلمنامه و تصویربرداری و ... رنج می برد. و ما بجز صحنه هایی که بعنوان دوربین موبایل پسر از عراق می بینیم، وارد عراق نمی شویم. در مجموع این فیلم در مقایسه با فیلم برايان دی پالما اثری ضفیعتر و کم اثر تر است. ديگر آثار خارجي امروز كه اثري از سوريه نيز درميان آنهاست، ضعيف و بي اثرند و نوشتن در موردشان هم وقت تلف كردن.

- تیزر جشنواره و سوتهای بلبلی تماشاگران هم برای خودش جریانیست. در تیزر امسال جشنواره خسرو شکیبایی با لحجه خاصش روبه دوربین می گوید : تحویل سال سینمایی ایران. بیست وششمین جشنواره فیلم فجر و جِ فجر را خیلی غلیظ و به شکل سوت می گوید. باشنیده شدن این کلمه همه سالن سوت بلبلی می زنند.

 

بيست و ششمين جشنواره فيلم فجر - 4

بسم الله الرحمن الرحيمفرزندان افتخار

يك فيلم خوب در نيمه هاي شب

نوشتن براي فيلمهاي خوب سخت و هم دلپذير است. آنهم نه يك فيلم فقط خوب، بلكه اثري شگفت انگيز بنام فرزندان افتخار به كارگرداني كريشتينا گودا كه در آخرين نوبت سينما صحرا در ساعت 23:45 به نمايش درمي آيد. هميشه اينرا مي دانستم كه بيشتر فيلمهاي خوب در بدترين نوبتها به نمايش در مي آيند و امشب اينرا به خوبي فهميدم. من و يكي از دوستان كه به شدت خوابمان مي آمد. به شكلي ناگفته تصميم گرفتيم كه پنج دقيقه از اين فيلم را ببينيم و بعد برويم. ولي بعد از يك دقيقه خواب از سرمان پريد و 120 دقيقه با علاقه فيلم رانگاه كرديم. در اين فرصت فقط اينرا مي نويسم كه اين فيلم بي ترديد بهترين فيلم جشنواره امسال و يكي از بهترين فيلمهايي است كه در تمام عمر ديده ام. داستان فيلم مربوط به دوران انقلاب ضد شوروي سالهاي مياني دهه 1950 است. جايي كه گارچي، ستاره تيم ملي واترپولو مجارستان به واسطه دختري دانشجو و انقلابي بنام ويكي پاي به درگيريهاي انقلابي مي گذارد. انقلاب به ظاهر پيروز مي شود. شورويها مجارستان را ترك مي كنند. و تيم ملي مجارستان راهي المپيك ملبورن مي شود. اما ارتش شوروي دوباره بازگشته و بوداپست را به خاك و خون مي كشد. ويكي دستگير مي شود. همزمان با صحنه اي كه ويكي را براي شكنجه مي برند، زندانيان براي او سرودملي مجارستان را مي خوانند و در ملبورن سرود ملي مجارستان براي قهرماني تيم ملي واترپولو مجارستان به صدا درمي آيد. همين اندك راداشته باشد تابعد...

اما تنها فيلم ايراني به نمايش درآمده امروز باد در علفزار می پیچد، ساخته خسرو معصومی است. شوکا دختری شمالی قرار است به زور به ازدواج یک پسر عقب مانده ذهنی از روستایشان درآید. شوکا مخالف است. درهمین روزها یک خیاط سیار با برادر زن و شاگردش جلیل، برای دوختن لباسهای عروسی به روستا می آیند. جلیل و شوکا بهم علاقه مند می شوند. در مراسم عروسی برادر شکرالله، شوکا را از محضر می دزدد و در کنده یک درخت جنگلی زندانی می کند. جلیل با راهنمایی شکرالله شوکا را نجات می دهد. من فیلمسازانی را که جسارت بیرون آمدن از تهران و بطور عام، فضاهای شهری را به خود می دهند دوست دارم. آنهم یک لوکیشن بسیار زیبای زمستانی شمالی با نماهای باز چشم نواز و نقاشی شده و یک زیبایی بصری دل انگیز. اما قصه به بکری فضا نیست و هرقطعه ای ازآن یادآور فیلمهایی دیگر است. نوع بازی ابتدایی و روال قصه که برمبنای شخصیت جلیل(حسین عابدینی) است یاد آور باران است. اینجا هم پسری ترک زبان و ساده دل عاشق دختری روستایی شده است. این نوع قصه ها که بنیان اصلیش کلیشه ایست، باید باروندی متفاوت دنبال شود تا در دام کلیشه ها و ذهنیت ها نیفتد. از جهت دیگر این فیلم هم ادامه دهنده روند فیلمهای عشقی ایرانی جشنواره است. اما پرداخت قصه و بازیها و طنز مناسب فیلم باعث می شود که مثل فیلم دیشبی (درميان ابرها) یک قصه جنسی و تحریک کننده راشاهد نباشیم. این رویکرد فیلم باعث می شود که حتی صحنه نهایی که جلیل شوکا را بر پشت حمل می کند، باور پذیر و منطقی باشد.

در میان خارجی هاي ديگر امروز فیلم دوازده به کارگردانی نیکیتا میخالکوف محصول روسیه نيز جالب توجه است. یک هیئت منصفه دوازده نفره درسالن بزرگی که مجهز به انواع وسایل ورزشی است، درحال تصمیم گیری درباره حکم یک جوان چچنی متهم به قتلند. در شروع تصمیم گیری 11 نفر موافق مجازات جوان هستند ولی با مخالفت یک نفر و بحثهای طولانی وبازسازی صحنه جرم، همه به این نتیجه می رسند که جوان بی گناه است. فیلم یک قصه سیاسی سمبولیک و پردیالوگ است که بایک دکوپاژحساب شده فضای محدودش را قابل تحمل می کند. ديگر نکته بارز فیلم طنز پرقدرت آنست که همراه با آن، متلکهایی هم به نظام قضایی روسیه و حتی آمریکا وارد مي اندازد. اما فیلم خیلی طولانی است و اگر سی دقیقه از این کوتاهتر بود، می توانستیم آنرا یک اثر درخشان بنامیم. دلیل این طولانی شدن اینست که فیلمساز اصرار به شخصیت پردازی و مرور زندگی هر دوازده نفر دارد. اگر تعداد نفرات کمتر می شد یا اینکه فیلمساز از میان آنها دست به انتخاب می زد، فیلم کوتاهتر و جذابتر از آب درمي آمد.

اُلژان محصول سه کشور آلمان، فرانسه و قزاقستان دیگر فیلم خارجی امروز است. البته معنی قزاقستان اینست که داستان در قزاقستان می گذرد. مردی که در فرانسه خانواده اش را از دست داده به قزاقستان می آید که بمیرد. او در میانه راه با دختری قزاق که معلم آموزش فرانسوی است، آشنا می شود. دختر اسب خود را در اختیار مرد می گذارد و خود به دنبال او می رودو مرد را به زندگی باز می گرداند. اُلژان یک فیلم صادق و صمیمی است که دنبال نشان دادن فقر و فلاکت شرقیها نیست و مي توان نگاهي مثبت به شرق را از این فیلم درک كرد. بازیهای روان و یکدست و طبیعت زیبای قزاقستان از دیگر نکات مثبت فیلم است.

در ميان فيلمهاي داستاني امروز يك فيلم مهم مستندنيز به نمايش درمي آيد. غبار جنگ -  يازده نكته از زندگي مك نامارا، فيلم اسكار گرفته ارول موريس همراه با ميهماناني از آمريكا به نمايش درمي آيد. فيلم از مصاحبه اي با مك نامارا وزير دفاع آمريكا در دوران جنگ با ويتنام همراه با تصاوير آرشيوي بسيار قوي تشكيل شده است. مك نامارا خاطراتش را از جريان جنگ جهاني دوم، خليج خوكها و جنگ ويتنام با لحني جذاب بيان مي كند. فيلم يك اثر ضد جنگ و نه ضد آمريكاست. مك نامارا بارها درطول فيلم به نوع رفتار دولتمردان آمريكا در دورانهاي مختلف انتقاد مي كند. اما خود هيچ تقصيري را گردن نمي گيرد. و از طرف ديگر معلوم است كه در صحبت ازهر جريان همه آنرا برزبان نمي آورد. او درقسمتي از مصاحبه به نقل يكي از فرماندهانش مي گويد : اگر ما در جنگ پيروز نمي شديم، به عنوان جنايتكار جنگي دستگير مي شديم. در مجموع با اينكه فيلم فضايي انتقادي دارد اما اين انتقاد براي نظام آمريكا بي خطر است. چون هم زمان زيادي ازوقايع مورد اشاره فيلم گذشته است و هم مك نامارا درفيلم به شيوه اي زيركانه تطهير مي شود. به ياد بياوريم او كسي است كه تعداد سربازان آمريكايي در ويتنام را از تعداري كم به 500 هزار نفر رساند و يكي ازمسببين اصلي كشتار ويتنامي ها بود. فكر مي كنم اين نوع فيلمها در آمريكا به همان دليلي اجازه ساخته شدن مي يابند كه آمريكائيها با آن دليل هر چند سال يكبار اسناد محرمانه قديميشان را رو مي كنند. البته در انتها بازهم رئيس جمهور وسران آمريكا از جمله خود مك نامارا با فاصله زيادي از گناه و جنايت نگه داشته مي شوند.

 

 

بيست و ششمين جشنواره فيلم فجر - 3

بسم الله الرحمن الرحيم

 يك فيلم سياسي و اساسی!!

ديگر عادت كرده ام كه وقتي اسم مركز گسترش سينماي مستند وتجربي را مي شنوم، پشتم بلرزد و از عاقبت فيلم هراس داشته باشم. آخرين سيانس روز دوم جشنواره يكي ديگر از شاهكارهاي مركز گسترش به نمايش درآمد. فيلم درميان ابرها كارسيد روح الله حجازي شروعي براي ژانر سكس اسلامي امسال است. يك فيلم لوس و اِروتيك كه به صحنه هاي تحريك كننده اش، شلمچه و امام رضا را هم افزوده است . يك پسر ايراني باربر سرمرز شلمچه، عاشق يك دختر عراقي مي شود. ولي دختر كه كارش صيغه شدن كوتاه مدت در مقابل پول است، ناخواسته اورا گول زده و باعث عبور يك دختر بچه از مرز مي شود. مالك بدنبال نورا به مشهد مي آيد و آنجا خواسته نامشروع او راقبول نمي كند. گفته مي شد كه بايك فيلم سياسي درباره رابطه مردم ايران با عراق مواجهيم،‌اما فيلم آنقدر مبتذل ونا اميد كننده است، كه صداي نقار خانه انتهاي فيلم فقط به عصبانيت ما مي افزايد و جالب اينجاست كه اين فيلم را در بخش سينماي معنا گرا قرار داده اند!!!!!!!!!

ديگر فيلم ايراني امروز هامون ودريا اثر ابراهيم فروزش است. فيلم را مي توان به دو پاره خوب و بد تقسيم كرد. هامون، جواني جنوب خراساني، اهل ساز و آواز خواندن است. او عاشق دختري بنام درياست اما برادر دختر با ازدواج آنها مخالف مي كند. هامون براي كار نزد دائيش مي رود و با پول به روستايشان برمي گردد تا دوباره از دريا خواستگاري كند. اين پاره خوب فيلم است. شخصيت هامون كه يك جوان روستايي مصمم، مرد و نجيب و عاطفي است، مارا اميدوار مي كند. هامون در بازگشت با بيماري دريا مواجه مي شود. دريا را پيش پيرزني مي برند. او به هامون مي گويد دريا زردي گرفته و براي خوب شدنش بايد از ماهيهاي سياه كوچكي كه در دريايي دور زندگي مي كنند بخورد. اما راه دريا طولاني است. بايد از صحراها و شوره زارهايي گذر كني تا ماهي را پيدا كني!!هامون و طوفان(برادر دريا) هردو براه مي افتند ودرراه بدست آوردن ماهي با هم دوست مي شوندو... راستش با ديدن اين بخش بلافاصله ياد كارتون پسر شجاع افتادم. يادتان هست كه خانم كوچولو مريض شده بود و دكتر روستايشان گفت براي خوب شدنش بايد فلان علف را از كوهي دور بياوري و... تلفيق پاره اول كاملاً واقع گرا با بخشي كاملاً افسانه اي و سمبوليك فيلم را از تعادل خارج مي كند و تماشاگر را سردرگم. اميدورام دليل اين ساختار انتهايي نيم نگاه به جشواره هاي خارجي نباشد.

اما امروز روز فیلمهای متوسط خارجی است. جزیره یک فیلم معنا گرا از سینمای روسیه است. آناتولی ملوان روسی همراه با کاپیتانش گرفتار آلمانها می شود. آنها اورا مجبور می کنند بطرف کاپیتان شلیک کند. بر اثر انفجار آناتولی به دریا می افتد و بوسیله راهبان یک دیر نجات می یابد. او تا ۳۰ سال بعد به سمت سوخت رسانی دیر مشغول می شود. اما او در همه این سالها ازگناه کشتن کاپیتان پشیمان است و توبه می کند. او حالا صاحب کراماتی است و مردم برای شفا گرفتن نزد او می آیند. یکی از کسانی که برای شفا نزد او می آید، دختر کاپیتانیست که آناتولی فکر می کرد او را کشته است. كاپيتان نجات يافته و حالا آناتولی با اطمینان از اینکه گناهی مرتکب نشده می میرد. آناتولی در این فیلم شخصیتی تجديد نظر طلب و انزوا خواه است. خصوصیت دیگر او رام و پایبند نبودن در برابر قوانین خود ساخته مسیحی است. او زاهدانه زندگی می کند. رو به جهت دیگران نیایش نمی کند. آواز می خواند ولباسهای مندرس می پوشد. اوج فیلم آنجاست که پدر فیلارت رئیس راهبان یک شب را درکلبه او می گذراند. او پوتینهای فیلارت راداخل اجاق می اندازد و لحاف راحتش را توی دریا. اما فیلم در کنار این منش اصلاحگر به خرافات و اوهام و تخیلات هم(البته بسیار سبک و حساب شده) رو می آورد. در صحنه اي كه آناتولي قصد دارد شيطان را از بدن دختر كاپيتان بيرون كند، فيلم قدري از واقع گراييش فاصله مي گيرد. اما نكته مثبت فيلم دربرار مشابهينش (دالان سبز، يك تكه نان، قدمگاه، اينجا چراغي روشن است، خدانزديك است و...) اينست كه با اينكه آناتولي صاحب كرامت به ظاهر كم عقل و ديوانه به نظر مي رسد، اما او د رحالت تقيه است. او آگاهانه رفتار بهلول واري را براي تأثير گذاري بيشتر انجام مي دهد. در صحنه اي كه مادري پسرش را براي خوب شدن پاهايش پيش آناتولي مي آورد، او مثل يك روانشاناس اول دعا مي خواند و  سپس عصاي پسر را برداشته و به او در راه رفتن اعتماد به نفس مي دهد. اما كشش دين مسيح بيشتر از اين نيست. به همين خاطر است كه با توجه به انتقادي بودن فيلم، كليساي ارتودوكس روسيه از فيلم تقدير مي كند. از نظر فني هم فيلم در سطح خوبي قرار دارد. طراحي صحنه و نور پردازي بسيار خوب و تصويربرداري قابل قبول، زباني مناسب براي پيام فيلم بوجود مي آورد.

دیگر فیلم امروزبسیار خوب متشکرم از فرانسه است. مردی به اشتباه زندانی وسپس درادامه بدشانسی هایش راهی تیمارستان شده و کارش راهم از دست می دهد. در انتها او با جعل مدرک، شغل خوبی بدست می آورد. فضای پست مدرن و در عین حال ساده فیلم، بارها دستمایه فیلمهای دیگر ضد بوروکراسی قرارگرفته است. از ایران گرفته تا بقیه نقاط جهان. نقطه مثبت فیلم فضای انتقادی و سادگي پرداخت آنست.

میروش فيلمي در مورد پسری به همین نام است. او اهل کوزوو و فیلم محصول سینمای نروژ است. میروش برای پیدا کردن پدرش به نروژ می رود. بعد ازاتفاقاتی که منجر به کشته شدن پدر می شود. او به وطن باز می گردد و مادر را می بیند. یک سوژه بازهم آشنا که البته با یک قصه پرتعلیق همراه است. بازی زیبا وشخصیت پخته میروش ازنقاط قوت فیلم است. اما كارگردان نتوانسته فيلمنامه را خوب جمع و جور كند. اين فيلم هم انتهايي مغشوش و سردگم دارد.

حاشيه هاي امروز :

-          اينترنت در بسياري از اوقات روز خراب است.

-          برنامه هاي امروز و فردا در چند سيانس تغيير مي كند.

-          امسال توي جشنواره به هرخبرنگار يك فروند ساندويچ سردبا نوشابه زمزم مي دهند.

-          امسال بجاي نستله يك شركت ديگر و بجاي چاي ليپتون انگليسي سال قبل، يك شركت ايراني حضور دارد.

-          امسال بايد تا ساعت 1نصف شب براي ديدن فيلم در سينما بمانيم و روز بعد دوباره 10 توي سينما باشيم.

-          نمازخانه سينما كوچكترين، محقرترين، كم نورترين، كم فرش ترين و... ترين مكان سينماست.

-          امروز افتخار ديدن و صحبت با علي مؤذني داستان نويس خوب انقلاب را كه حالا به فيلمسازي مشغول است پيدا كرديم.

 

بيست و ششمين جشنواره فيلم فجر - 2

بسم الله الرحمن الرحيم

لحاف چهل تكه و رد پاي بزرگان!

ما خيلي چيزها را تازه امروز فهميديم. اينكه امسال مطبوعاتيها در سينما صحرا فيلم مي بينندو اينكه تا 16 بهمن بايد بخشهاي ديگر جشنواره بجز مسابقه سينماي ايران را ببينيم و ديگر اينكه سينما صحرا فقط يك سالن نمايش دارد به چه بزرگي و ديگر از فيلمهاي مستندو بخشهاي جانبي مثل «سينماي فلسطين (جلوه هاي مقاومت)» هم خبري نيست و مارا با اين كارتهاي پي وي سي باركد دار ( وقتي جلوي در دستگاه باركد را روي كارتم گرفت، مي خواستم بپرسم آقا چقدر تقديم كنم؟!) به سينماهاي ديگر راه نمي دهند. خلاصه اينكه باهمه اين تفاصيل دوباره جمع بچه ها جمع شد و جشنواره شروع شد.

اولين فيلم امروز 1408 محصول آمريكاست. يك فيلم ژانر وحشت كه سر از مسابقه سينماي معناگرا درآورده است. البته سرنوشت ديگر معنا گرا ها هم همينست. اصلاً معناگرا يعني چه؟! فيلم ضرب آهنگ سريعي دارد. قصه روزنامه نگاري كه براي تحقيق درباره اتاق 1408 يك هتل كه گفته مي شود هركس وارد آن شود، كشته مي شود به اتاق مي رود و برايش اتفاقات ناگواري مي افتد. قبل ازشروع صحنه هاي هتل مامرد را مي بينم كه هنگام موج سواري، توي آب سقوط مي كند و كنار ساحل به حالت بي هوش مي افتد. در انتهاي متوجه مي شويم اتفاقات هتل كه بخش عمده فيلم است،‌ در واقع همان لحظات بي هوشي و اغماي ناشي از حادثه بوده است. فيلم از نظر تكنيكهايي مثل تصوير برداري و تدوين در جايگاه بالايي قرار دارد. اما كارگردان سعي داشته ضعفهاي فيلمنامه را كه مربوط به عدم وجود موقعيتهاي پرقدرت وحشت است، با استفاده از جلوه هاي ويژه صوتي پر كند. به همين دليل فيلم بسيار پر سر و صدا و بعضي صداها بسيار گوش خراش است. اما امروز چشممان به جمال يك كيارستمي ترك روشن شد. ما فكر مي كرديم آقاي كيارستمي فقط درمملكت ما تكثير شده است ، اما سمي كاپلانوغلو با فيلم تخم مرغ، فيل مارا به هندوستان برد. شاعري بعد از مرگ مادرش به شهر محل زادگاهش باز مي گردد. او در مواجهه با علاقه اش به پرستارِ مادر و نذر مادر كه  قرباني كردن يك گوسفند قرار دارد. فيلم از نماهاي كشدار و فضايي سردو بدون قصه برخوردار است.

اما مهمترين فيلم امروز، به همين سادگي اثر رضا ميركريمي است. در تيتراژ دستي با مداد اسامي فيلم را درعين سادگي مي نويسد و مفهوم سادگي را كه درنام فيلم است، به خوبي نشان مي دهد. در انتها مي فهميم، خط تيتراژ متعلق به آقاي كيارستمي است. فلمنامه راهم ميركريمي و شادمهر راستين نوشته اند. فيلم روايت يك روز يك خانواده با محور مادر خانه است. زن ابتداي روز قصد دارد خانه را رها كرده و به خانه پدرش برود اما در انتهاي روز و پس از اتفاقات مختلف از اين تصميم منصرف مي شود. فضايي مانند چهارشنبه سوري اما با اين فرق كه نشانه هاي ديني همچنان در فيلمهاي ميركريمي حضور دارند. تلاش زن براي استخاره يا تفأل زن همسايه به قرآن هرچند سطحي هستند. اما بازهم دين زدايي شده نيستند و ما مجبوريم در فيلم مير كريمي به حداقلها اكتفا كنيم. من از آنها نيستم كه ميركريمي را از دست رفته و روشنفكر شده و خائن بنامم. اما در آثار اخير و حتي مجموعه هايي كه تهيه كنندگيشان را بعهده داشته، نشانه هاي دور شدن از آرمانها را به وضوح مي توان ديد. ما نمي گوييم كه همه فيلمها بايد مثل زيرنورماه باشند اما مي توان به آرمانهاي زيرنورماه در آثار ديگر نيز پايبند بود. اين فيلم از فرط سعي در رئال بودن، به دنيازگي و آرمانزدايي خواسته يا ناخواسته اي رسيده است. يك زندگي متوسط رو به رفاه، طرح معضلاتي از اين قبيل كه پسر بچه از چادري بودن و قيافه مادرش راضي نيست و خلاصه تصوير يك روزمرگي دل مرده ساز و آنهم فاقد يك قصه منسجم.

فيلم ديگر امروز، لحاف چهل تكه محمد رضا اصلاني است. آتش سبز از چند حديث كه حكاياتي نامربوطندتشكليل شده و كارگردان بدون استفاده ازهيچ چسبي سعي كرده اين تكه هاي نه چندان زيبا و نه چندان پندآموز را با يك كارگرداني نه چندان قوي به فيلمي نه چندان كم خرج تبديل كند. به يكي از رفقا گفتم :‌ ديدي خيلي ها وسط فيلم رفتند؟ گفت : ماندن بقيه بيشتر تعجب داشت. سرمايه گذراين فيلم فارابي و بانك اقتصاد نوين هستند.

 

 

بيست و ششمين جشنواره فيلم فجر - 1

بسم الله الرحمن الرحيم   افتتاحيه جشنواره ها اساساً سركاريست. يك سري برنامه مسلسل وار كه وقتي مثل امسال با كمترين جذابيت هنري و نمايشي و با اشكالات متعدد دستگاه پخش كننده و تپقهاي بي شمار مجري (داريوش كاردان) همراه باشد، حتي حوصله خانواده ها و بچه هاي خردسال را كه بعنوان خبرنگار و هنرمند به سالن درندشت وزارت كشور آمده اند سر مي برد. كاردان ابتداي مراسم پیش از شروع صحبتهایش می گوید : «خانم اون بچه رو بذار رو ویبره » و بعد دو تذكر مي دهد: آقاي صفار پيغام فرستاده و عذر خواهي كرده اند و چون در سفر استاني هستند، نمي توانند تشريف بياوردند. بعد از آن سلسله سخنرانيها و تقديرها شروع مي شود. تقدير از برگزيدگان صنوف سينمايي و برخي چهره ها مثل رسول ملاقلي پور و مسعود جعفري جوزاني از ديگر بخشهاي مراسم است. در يكي از تقديرها داريوش كاردان، بجاي اسم يكي از عوامل توزيع فيلمهاي سينمايي مي گويد :«امين صاحبان» تشريف بياورند بالا. لحظه اي تأمل مي كند. معلوم مي شود، اين واژه درجمله اي توصيفي بوده كه طرف را امينِ صاحبان آثار معرفي مي كرده است. اما بلافاصله با نبوغ ذاتيش ورق را برگردانه و از اين گاف بزرگ مايه خنده و تفريح مي سازد. يك گروه موسيقي زنده هم در چند جاي مراسم، موسيقي هاي فيلمهاي تقدير شدگان و موسيقي يكي از فيلمهاي مرحوم ملاقلي پور را اجرا مي كند. اما نكته جالب سخنرانيها، صحبتهاي كوتاه، زيبا و ادبي جعفري جلوه است كه با تشويق حضار البته جهت كوتاه بودنش مواجه مي شود. از ديگر بخشهاي افتتاحيه پخش كليپهايي با مو   ضوعات : امام حسين، بازسازي سينماها، مواد تبليغي و ايران است. اواخر مراسم هم اين دوستان خوش حافظه ما، فيلشان ياد جشنواره دو سال قبل كرده و منتظر نمايش يكي از فيلمهاي جشنواره هستند كه كاردان مراسم را ختم كرده و همه را به خدا مي سپارد.    

شروع جشنواره فیلم فجر

بسم الله الرحمن الرحیمجشنواره فیلم فجر

جشنواره فیلم فجر از فردا با بخشهای ذیل آغاز خواهد شد.

 

 

 

تحريم كالاهاي استعمارگران

 بسم الله الرحمن الرحيم

مصاحبه امام خميني با نماينده "الفتح "

19 مهر 1347 / 18 رجب 1388 - نجف

 

[اكنون كه دست صهيونيسم در كليه شئون حياتي ايران مسلمان نفوذ كرده است به نظر حضرتعالي اساسي ترين راهي كه ملت مسلمان ايران براي قطع دست اسرائيل در ايران بايد به آن دست بزند چه مي باشد؟ تا در نتيجه برادران ايراني ما هم بتوانند با پيكار جويان فلسطين همگام گردند. ]

-بسم الله الرحمن الرحيم . راه اساسي اين است كه مردم مسلمان ايران داد و ستد خود را باايادي صهيونيسم و ديگر عوامل استعمار كه در ايران هستند قطع كنند و از لحاظ مادي وروحي آنان را در فشار بگذارند و تمام روزنه هاي حياتي را بر آنان تنگ سازند و خلاصه عليه آنان به نبرد اقتصادي دست بزنند و نيز در ديگر زمينه ها با آنان مبارزه كنند تاسرانجام مجبور شوند كليه روابط خود را با ايران و خلق مسلمان آن قطع نمايند و درنتيجه ملت ايران بتواند همه امكانات مادي و معنوي خود را در اختيار مجاهدان فلسطين بگذارند.

در شرايط اسف انگيز فعلي بر هر مسلماني لازم است كه كليه نيروهاي خويش را براي آزاد كردن سرزمينهاي اشغال شده و انتقام از اشغالگران به كار گيرند. "والله ولي التوفيق "،و جاي ترديد نيست كه وظيفه يك نفر مسلماني كه در دورترين نقطه هاي جهان به سرمي برد همان وظيفه اي است كه خلق مسلمان فلسطين امروز به آن مسئول است ، مسلمانان به مثابه دست واحدند و همه در مسئوليت عمومي يكسانند.  تفرقه جويي و نژادپرستي در كار نيست و بين ملتهاي اسلامي هيچ گونه امتيازي وجود ندارد، جز تقوا وپرهيزگاري ، گراميترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شماست .  حسبناالله و نعم الوكيل .

 

جشنواره فيلم فجر

بسم الله الرحمن الرحيم

 

از 12 بهمن، گزارش روزانه جشنواره بين المللي فيلم فجر را در زمبور بخوانيد.

نقد برنامه دو قدم مانده به صبح

بسم الله الرحمن الرحيمدو قدم مانده به صبح

 

جاي خالي هنر انقلاب

مدتي است روشنفكران، پايگاهي محكم، قابل اطمينان و منحصر به فرد رادر صداوسيما بدست آورده اند. برنامه «2 قدم مانده به صبح» در بهترين ساعت پخش تلويزيون، درشبكه 4 كه شبكه فرهيختگان و فرهنگيان مي نامندش يكه به پيش مي تازد و حسرت داشتن چنين مجله هنريي را به دل هنرمندان وعلاقه مندان هنر انقلاب مي گذارد. من وارد بحثهاي خاله زنيكه اي كه همه مشكلات برنامه را وابستگي فلان آدم به خاندان پهلوي مي داند يا در پي اثبات جاسوس بودن بهمان عضو برنامه است، نمي شوم و 2قدم... را يكي از قويترين برنامه هاي تركيبي - هنري تلويزيون تا به امروز مي دانم. آيتمهاي مختلف اين برنامه كه شايد مهمترينش بخش سينمايي باشد، با يك مجري شناخته شده تئاتري از المانهاي مؤفقيت اين برنامه است. اما چيدمان بخشها و ميهمانان و مجريان و موضوعات وسير موضوعات برنامه به گونه ايست كه بسته اي روشنفكرانه و سكولار را تحويل مخاطب مي دهد. اما فضاي روشنفكري يعني چه؟ و نقطه مقابلش چه تفكري است؟ تفاوت هنر روشنفكران با هنر انقلاب و حزب اللهي ها رابايد در تفاوت نگرش اين دو قشر به زندگي و سياست و اجتماع جستجو كرد. وقتي مجري مهمترين بخش برنامه فريدون جيرانيست، بايد پي به سير محتوايي سينمايي برنامه نيز برد. كسي كه افتخارش ساخت فيلم در ژانر اسلشر(فيلمهاي همراه با كشتار و خونريزي و خشونت بيش از حد كه حتي در آمريكا تماشايش براي گروههايي ممنوع است). يكي از علما درباره شيخ علي تهراني (1) گفته بود، عالمٌ زاهدٌ عابدٌ احمقْ. در مورد جيراني هم مي توان گفت: هنرمندي خوب و فيلمنامه نويسي فني و كارگرداني رواني! اگر فيلم پارك وي را نديده ايد، هيچ اصراري به ديدنش نداشته باشيد. و اگر قصد ديدنش را داريد، با خودتان پاكت مخصوص حالت تهوع ببريد.

چيدمان برنامه در بخشهاي ديگر نيز به گونه اي است كه يا اثري از هنرمندان انقلاب در ميانشان نيست و يا امثال ميركريمي فقط به دليل شيوه منتقدانه اشان نسبت به فعاليتهاي فرهنگي وزارت ارشاد،ـ كه البته به حق است ـ به برنامه راه پيدا مي كنند و دين زدايي وانقلاب زدايي و آرمان زدايي در همه قسمتهاي برنامه ديده مي شود. و سكولاريزم فكري سازندگان برنامه به خوبي، مسؤولان به ظاهر انقلابي تلويزيون را دور زده است. تا آنجا كه كيميايي با صلابت در برنامه ظاهر مي شود و يك قدم از مباني وتبختر خود عقب نشيني نمي كند. حتي قسمت تاريخ اسلام برنامه كه با حضور دكتر ولايت برگزار مي شود و به تنهايي قسمت خوبيست، چون در لايه هاي ديگر برنامه گير مي افتد، كم اثر و خالي از پويايي مباحث كساني مانند حسن رحيم پورازغدي با همين موضوع ولي دربرنامه هاي ديگر است.

در خاتمه ما ازمسؤولان صدا وسيما نمي خواهيم كه اين برنامه را تعطيل كنند، چون به سخن استاد مطهري كه اعتقاد داشت، بايد در دانشگاهها اجازه تأسيس كرسي ماركسيسم داده شود و باب گفتگو و مناظره علمي با جرياناتي كه معاند نيستند و فقط مخالفند، گشوده باشد. ما مي خواهيم پس از سالها زمان و امكاناتي مشابه را در اختيار هنرمندان انقلاب نيز بگذارند، تا شايد هنر انقلابي هم كمي از محجوريت به در آيد.

 

[1] - روحاني تندرو مشهدي كه فعاليتهاي زيادي در طول انقلاب اسلامي در مشهد داشت، اما بعد از آن با تغيير رويه به عراق پناهنده شد وعليه نظام جمهوري اسلامي به فعاليت مشغول شد. در حال حاضر او در ايران زندگي مي كند.

 

جواب زنجيره وبلاگي مجله راه

بسم الله الرحمن الرحيمراه

بعد از راه افتادن زنجيره وبلاگي با اين سه سؤال :

 1- تأثيرگذارترين و ويژه‌ترين مطالبي كه در «سوره» خوانديد یا دنبال مي‌كرديد چه بود؟

2- «سوره» دست روي خيلي سوژه‌ها ‌گذاشته‌بود كه «راه» هم لابـُد بايد پي‌شان را بگيرد. اما حالا «راه» باید وارد کدام عرصه‌های بکر و دست‌نخورده در قصه‌ي جبهه‌ی فرهنگی شود كه سوره نشده‌بود؟

۳- همه‌ی این حرف و حدیث‌ها برای این است که «جبهه‌ی فرهنگی انقلاب اسلامی» از وضع بالقوه تبدیل شود به حالت بالفعل. براي اين بالفعل شدن، مهمترين چالش و مانع كدام است؟

 كه وبلاگ پلخمون بانيش شد، من به اين سه سؤال به شكل خلاصه و در كامنت وبلاگ پلخمون پاسخ دادم. حالا اين سه سؤال را به شكل تفصيلي پاسخ مي دهم وازهمه دوستان مي خواهم، آنها هم پا پاسخ دادن به اين سؤالها و طرح سؤالات مشابه در مورد مجله راه و حتي نقد و بررسي عملكرد تحريريه سوره چهارم، به پويايي و تأثيرگذاري بيشتر اين راه جديد كمك كنند.

1-  فكر مي كنم بيشتر خوانندگان سوره هم اين اعتقاد را داشته باشند كه سرمقاله ها و بعضي از بعد التحريرها تأثيرگذارترين مطالب سوره بود، چون به هدف و مسيري كه سوره دنبالش بود،‌ جهت مي داد، گفتمان سازي مي كرد و راه واژه جبهه فرهنگي انقلاب را از ميان راهها نشان مي داد. سرمقاله هايي با اين عناوين : خود راه نمايدت كه چون بايد رفت (سرمقاله شماره 1 كه درآن نگاه تاريخي،‌ نگرش جهاني و رويكرد جبهه اي طرح شد)، دين همه دين است (شماره 2)، تقواي مثقالي و معرفت خرواري(شماره 3)، هنر و سرمايه داري + 17 ركعت(شماره 7)، انديشيدن به هنر ديگر- تأملي در رابطه هنر ديني با هنر دين (شماره 9)، تفكر فرهنگ تمدن؛ حركت – تأملي در ويژگي سيد شهيدان اهل قلم(شماره 10)، علم يا عمل - حاشيه اي بر توليد علم بي مصرف(شماره 18)، ملازمه هنرزدايي از دين و دين زدايي از هنر – نگاهي به فرصت ها و تهديدهاي هنر درجمهوري اسلامي (شماره 23)، انقلاب به روايت امام – تأملي در ضرورت بازخواني تاريخ انقلاب( شماره 25)، حزب الله از نوع حزب الله (شماره 26)، پروانه ها  ملخها  موريانه ها – تأملي در سيرهنر انقلاب بعد از جنگ (شماره 28) اينها مفاهيمي نو و ادبياتي جديد درعرصه فرهنگ و هنر انقلاب نبودند بلكه مفاهيمي مدفون شده بودند، كه به خوبي آواربرداري شدند. و جالب اين بود كه بيشتر اين سرمقاله ها پيش از روي كار آمدن دولت نهم نوشته شدند و نمي توان آنها را متأثر از فضاي جديد گفتماني كشور دانست ـ كه البته گروه فرهنگي دولت كمتر آنها را ديده است – اما يك مطلب خاص هم در شماره 12به چاپ رسيد با عنوان «پينكرتونها و ساست زدايي از خير و شر – با نيم نگاهي به برنامه هاي رمضاني تلويزيون » نوشته دوست عزيزم محمد رضا طاهري كه استفاده هاي زيادي از آن بردم و بارها خواندمش.

2-  كار را كه كرد، آنكه تمام كرد. فكر مي كنم در سوره آنقدر موضوعات و شاخه هاي جديد طرح شد، كه حالا حالاها مي شود روي آنه كار كرد و نتيجه گرفت و آنها را كاملتر و عميقتر كرد. موضوعاتي مثل : تاريخ نگاري جبهه فرهنگي انقلاب درحوزه اتفاقات و شخصيتها و...، جبهه فرهنگي جهاني انقلاب اسلامي در همه زيرشاخه هاي علمي، هنري، سياسي و... كه اين مهم فقط با زبان آموزي و ارتباط گيري همه اعضاي جبهه فرهنگي انقلاب حاصل خواهد شد، پيگيري و به انجام رساندن محتوايي و مصداقي مسأله توزيع در جبهه فرهنگي انقلاب و جبهه فرهنگي جهاني انقلاب اسلامي، و يكي از مهمترين بخشها كه بايد اينبار جدي وپيگير در پي آن بود، نگاه نقادانه به همه دستگاههاي عريض و طول فرهنگي كشور است چه اينبار لولويي بنام سانسور و مصلحت انديشي از مسؤولان آمده هم وجود ندارد و احساس از حُر بودن بايد از همه فعاليتهاي دفتر مطالعات جبهه فرهنگي انقلاب به مشام برسد و...

3-  كمبود نيروي پرورش يافته مخلص، دلسوز، سخت كوش و به اصطلاح فارسي تر          پوست كلفت و با اصطلاح دينيش : المؤمن كالجبل الراسخ، لا تحركه العواصف

همه بايد دست به كار شويم و با چنين مشخصاتي بدنه نيرويي جبهه فرهنگي انقلاب اسلامي را گسترده تر كنيم. اين يك نگاه بلند مدت است كه نبايد مارا از نگاههاي كوتاه مدت و كارآمد دور كند. در اين راستا مفهومي كه بعد از توقيف سوره با عنوان سوره شفاهي مطرح شد، نبايد فراموش شود. دفتر مطالعات مي تواند يك كارگروه سفرهاي فرهنگي باهمان عنوان سوره شفاهي يا راه شفاهي دايد كند. ماكه در خدمتيم و هستيم وخيلي هاي ديگر راهم مي شناسم كه حاضرند همراه باشند.