خداحافظی وبلاگی

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام به دوستان عزیز و همراه وبلاگ زمبور. زین پس به دلیل از مد افتادن وبلاگها، مطالب زمبور را درکانال تلگرامی زمبور دنبال فرمایید.

اجرکم عندالله

https://telegram.me/zambur

 

یادداشت های جشنواره فیلم فجر 1392- رستاخیز

بسم الله الرحمن الرحیم

به یاد میرباقری که هر قسمت مختارش یک فیلم بود

۱-      اینکه فیلمی درباره بزرگترین واقعه تاریخ شهادت امام حسین (علیه السلام) و یاران باوفایش ساخته شود و اشک را بردیدگان تماشاگرانش جاری کند؛ نمی تواند معیار قضاوت درباره آن فیلم باشد. شیعه بیش ازهزار سال است برمصائب کربلا بدون تصویر سازی و فقط با روضه های عادی گریسته است. حق مطلب عاشورا عزم، هنر و اخلاصی فراتر از عادت می خواهد.

۲-      مشیت الهی بود که رستاخیز این همه سال طول بکشد و رونماییش به بعد از مختارنامه بیفتد. و الاّ ما بودیم و این هزینه میلیاردی و اولین فیلم سینمایی درباره واقعه عاشورا. ازهمان ابتدای فیلم دائم نماهای مختارنامه و آن چند قسمتی که برخی وقایع کربلا را تصویر کرده بود؛ جلوی چشمم می آمد.  ما ناگزیر به این مقایسه می افتیم واین دو اثر بطور ناخود آگاه مقایسه می شود. کما اینکه دیگر فیلم های مشهور تاریخ سینما که موضوعات مشابه دارند؛ باهم مقایسه می شوند.

 ۳-      رستاخیز یک فیلم سینمایی بسیار معمولی است. یک فیلم متوسط که به هیچ وجه درشأن بزرگترین تراژدی تاریخ بشریت نیست. “إنما الاعمال بالنیات”. باید فرقی باشد بین هدف و خلوص مختارنامه که به گفته بزرگی اگر زودتر نمایش داده می شد؛ فتنه اتفاق نمی افتاد؛ با فیلمی که متحجرانه وجه المصالحه تسویه حساب های حقیر سیاست بازها قرار گرفته است.

۴-      ازنظر فنی نیز رستاخیر پراست ازاشکال های مختلف. سیر روایی منقطع، کش دار شدن یک سوم ابتدایی و گدار با عجله و سرسری ازوقایع مهم روز عاشورا. جز داستان حر و عباس (علیه السلام) ماجراهای دراماتیک و تأثیر گذار دیگری نیز روز عاشورا اتفاق می افتد که نمونه هایی از آن را درمختار نامه دیده بودیم. رستاخیر می توانست به راحتی چند ماجرای متفاوت مثل غلام سیاه امام حسین (علیه السلام)، علی اکبر، قاسم و … را انتخاب کند. اما ما ازعاشورا فقط شهادت امام حسین (علیه السلام) به اضافه دومورد فوق الذکر را می بینیم.

۵-        رستاخیز یک نظریه دیگر را نیز باطل می کند که عدم تصویرسازی چهره بزرگان دین به باورپذیری اثر لطمه می زند. فیلم ساز به راحتی همه خط قرمزهای تا امروز سینمای ایران نسبت به حضرت عباس و فرزندان امام حسین(علیهم السلام) مثل علی اکبر و قاسم و … را می شکند و به سادگی و نه زیبایی تصاویر این جان های پاک را به تصویر می کشد؛ بی آنکه سود تعریف شده ای به باور مردم نسبت به مقدسات برساند. شاید راز عدم پخش بخشهایی مربوط به ابالفضل(علیه السلام) درمختارنامه درهمین نکته نهفته باشد.

۶-      ازنظر تاریخی نیز فیلم ساز چشم بروی بخشی از متقن ترین روایات تاریخی ازواقعه عاشورا بسته است. خصوصاً شهادت علی اصغر بوسیله حرمله یا مسأله پیس بودن شمر.

۷-      رستاخیر نکات مثبتی نیز دارد. مهمترین قوت فیلم تصویری باور پذیر و به یاد ماندنی از یزید است. چیزی که تا به حال درتاریخ سنما و تلویزیون ما بی سابقه است.

این یادداشت درتریبون

یادداشت های جشنواره فجر 1392 - شیار 143

بسم الله الرحمن الرحیم

مام میهن

درستایش فیلم شیار143

شیار با وجودیکه هیاهو و هنرپیشه های جنجالی و هزینه های بالایی ندارد؛ اما بزرگ است و قطعاً ماندگار.  این درحالی است که سوژه فیلم زیاد هم بدیع نیست و پیش ازاین لااقل دوموردش را به یاد می آورم. گیلانه و بوسیدن روی ماه. اما میان ماه من تا ماه گردون /  تفاوت اززمین تا آسمان است.

چند نکته از تفاوت هایی که بین شیار 143 با دو فیلم دیگر به نظرم می رسد را می نویسم :

1-      شیار143 برخلاف گیلانه، یک فیلم ضد جنگ نیست. منظور ما ازضد جنگ استفاده ازاین واژه درمنظومه تفکر انقلاب اسلامی است. یعنی ضد ارزش های دفاع مقدس و یا لااقل بی توجه به ارزش هایی که دردفاع ما وجود داشت و دردیگر جنگ های دنبا نظیرش را ندیدیم. مسأله پیوند های معنوی و عقیدتی تفکر شیعه بامسأله جهاد درراه خدا و نقاط تمایز و تفاوتش با دیگر تفکرات مثل سلفی ها، تکفیری ها، غربی ها و شرقی ها و ... یکی ازمهمترین تفاوت های آثار واقعی دفاع مقدس ازنوع قلابی آنست.

2-      با بوسیدن روی ماه این شکاف عمیق تر می شود. آنجا با اثری مواجهیم که دست به قلع و قمع تفکر انقلاب و حتی المان های مذهبی موجود درجامعه ایران اسلامی می زند.یعنی فیلمی که به سکولاریسم اعتقاد دارد و قصه و شخصیت هایش درهرنقطه جهان و هر سینمایی عیناً قابل تکرارند. مثلاً درخانه پیرزن بوسیدن حتی عکس امام دیده نمی شود. اما لوکیشن تمام ایرانی شیار، نمادهای دائمی و زیبای مستند دفاع مقدس ما را دائم به این فکر می اندازد که کجا هستیم و چه بوده ایم.

3-      اما ممترین نقطه تمایز شیار 143 با آثار مشابه شخصیت پردازی و ترسیم درست یک مادر تمام ایرانی است. مادری که جزو اسطوره های بزرگ سینمای ایران قرارخواهد گرفت. اشاره حاتمی کیا به قرارگرفتن الفت درکنار حاج کاظم بسیار درست و دقیق است. حالا علاقه مندان به انقلاب اسلامی و ایران اسلامی یک شخصیت زن کامل و اسطوره ای بعنوان الگو درسینما دارند.

درباره شیار143 فعلاً به همین مختصر اکتفا می کنم تا زمان اکران انشاء الله.

این یادداشت درتریبون مستضعفین

یادداشت های جشنواره فجر 1392 - قصه ها

بسم الله الرحمن الرحیم

خنده بازار

لحاف چهل تکّۀ کهنۀ نخ نمایِ خانم سبزپوش سینمای ایران، قرار است آرمان های جنبشیِ این جماعت درسال مرگ سبزها را دوباره زنده کند. با حماسۀ مردمی انتخابات 92  آلونک دودی تقلب فرور ریخت و آرزوها برباد رفت. این فیلم را می توان مرثیه ای برای توهم سبز درنظرگرفت. فیلمی حقیر، با چند داستان کوتاهِ مرتجعانه، نق هایی که در"خنده بازار" پخته تر و بهترش را دیده بودیم و نوستالوژی فرتوت سالهای جوانی برای کسانی که بهتر است همان نان حرام دست بند سبز را بخورند. کاش فیلم درحد یک فیلم اولی بود یا حتی یک اثرکوتاهِ خلاقانه ازیک فیلم ساز سینمای جوان! اما قصه ها چند داستان کوتاه بسیار ضعیف است که درونمایه ارگانیک مشخصی نیز ندارد وبه زور تبلیغات، هیاهوو جنجال رسانه ای بهم چسبیده  و به خورد مخاطبی داده شده که نه می تواند فیلم را بزند و نه ازآن دفاع کند. به همه دوستان و علاقه مندان انقلاب اسلامی توصیه به دیدن فیلم می کنم.  فیلمی که نه تنها دلخراش و سیاسی و تند و ضد انقلاب نیست که نشاط و روحیه را به ما بازمی گرداند.

این یادداشت درتریبون مستضعفین

یادداشت های جشنواره فجر 1392 - چ

بسم الله الرحمن الرحیم

تنظیم سطح توقع

مخاطب باید پیش ازدیدن چ سطح توقعش را تنظیم کند. ازاین جهت و دریک قیاس مع الفارغ چ شبیه شورشیرین جواد اردکانی است. درهردو فیلم  اگر با این توقع به سینما برویم که فیلمی درباره چمران یا کاوه  بینیم؛ مغموم می شویم. چ فقط دوروز اززندگی چمران بزرگ، یکی از شگفت انگیزترین مردان شیعه دراعصار گذشته است و نه بیشتر. البته چ فیلمی پرزحمت و یکی ازبهترین آثار ساخته شده درباره وقایع کردستان است. روایتی روان با بازی های خوب- جز عرب نیا - ، جلوه های ویژه قابل قبول، رعایت برخی نکات محتوایی مرتبط با تفکر انقلاب اسلامی مثل تأکید زیبا و دل نشین برخط امام و تمیز قائل شدنش با خطوط دیگر و بهترین فیلم حاتمی کیا درسال های پس از آژانس شیشه ای و بسیار بالاتر ازسطح فعلی سینمای ایران. باید اعتراف کنم که انتظار بازگشت دوباره حاتمی کیا ازمنجلاب "گزارش یک جشن"  را نداشتم. شاید خون شهدا و دعای خانواده های شهیدی که حاتمی کیا برای آنها زحمت کشیده باعث این بازگشت باشد.

این یادداشت درتریبون مستضعفین

رزمنده جهانی درجنگ جهانی - یادداشت های روز چهارم جشنواره سینما حقیقت سال 1392

بسم الله الرحمن الرحیم

رزمنده جهانی درجنگ جهانی 

اسطوره سازی

سفر یک مسافر- عباس روزبهانی

می گویند مرد میانسالی می خواست سوار اسب شود. نمی توانست. آهی کشید و گفت : جوانی کجایی که یادت بخیر. بعد دور و بررا نگاه کرد و گفت : خودمانیم جوانی هم عددی نبودیم.

این هم مدلی است برای زنده نگه داشتن و اسطوره سازی ازآثار متوسط روشنفکری سینما وهمیشه دراوج نگه داشتن فراموش شده هایی که درزمان خود نیز دراذهان مردم نفوذ نکرده اند که حالا ازیاد رفته باشند. هنرپیشه نوجوان یکی ازفیلمهای کیارستمی که حالا مرد میانسالی است، ازابتدا تا انتهای فیلم نق می زند، سیاه نمایی می کندو طلبکار است که چرا جامعه و دولت و ... برایش کاری نمی کنند و چرا خانواده اش اورا درک نمی کنند. بعد دریکی ازسکانسها می گوید سازم را دزد برده و قسم جلاله می خورد که اگر بچه ام مرده بود اینقدر ناراحت نمی شدم. این آدم مالیخولیایی که توّهم هنرمندی و هنرپیشگی و موسیقی دانی دارد، یکدفعه درانتهای فیلم خودسوزی می کند و آنقدر نامتعادل است که نه فقط خود که خانه اش را به آتش می کشد. به نظر آقای کارگردان، با این افکار خانواده و جامعه قرار است برای حسن چه کاری انجام دهند؟ چرا صحبت و نظر خانواده اش را درفیلم نمی شنویم؟ به نظر من حسن ازجهت هنرپیشه بودن و ارتباط با کیارستمی ارزشی برای فیلمساز نداردو طلبکار بودن و پوچ گرا بودنش بیشتر به درد می خورد. انتهای فیلم هم او اجازه نمی دهد دربیمارستان ازبدن نیمه سوخته اش تصویر بگیرند!!! و فیلم تمام می شود.

 

رزمنده جهانی درجنگ جهانی

ملی بدون کارت – محمد علی شعبانی

پیداکردن، ارتباط برقرار کردن و مهیا کردن این سوژه برای یک مستند خود به خود کار بزرگی است. مستندی درباره شاید تنها رزمنده هندی دفاع مقدس که سالها قبل به خاطر عشق امام حسین(علیه السلام)  مسلمان شده و بازنی رفسنجانی ازدواج کرده و بعد به خاطر عشق به امام خمینی(رحمۀ الله علیه) به جبهه رفته و جانباز شده است. تمهید مناسب مصاحبۀ خود خانواده بارزمنده هم بدیع و جذاب است. تنها ضعف فیلم شاید کم بودن تحرک و نماهای خارجی است که شاید برآمده از ضعف جسمی سوژه باشد. البته من بعنوان مخاطب دوست داشتم درباره ازدواج سوژه بیشتر بدانم؛ چون درمسیر زندگی اش یکی ازنقاط مهم عطف بوده است. این مستند نشان می دهد که رفسنجان جز باغ پسته و خاندان های مشهور، چیزهای دیگری برای عرضه دارد.

 

یک سوژه جسورانه

خون مردگی – محمد کارت

باوجود امکانات جدید مستند سازی بسیاری ازکارهای بسیار سخت به سادگی آب خوردن شده است. گرفتن تصاویر زیر آب که چند سال پیش آرزوی هر فیلمسازی بود، با دوربین جدید ورزشی گوپرو به سادگی امکان پذیر است و فیلمساز به خوبی ازاین امکان استفاده کرده است. نماهای زیرآب فیلم که آب را به مثابه نمادی ازپاکی و یکرنگی و دربرخی سکانسها نماد غرق شدن گرفته، بسیار خوب ازکار درآمده است. سوژه نیز جسورانه و بسیار متفاوت است. زندگی چند لات و چاقو کش شیرازی و مشکلات و دردهای روزمره شان. البته درپرداخت، فیلم نواقصی وجود دارد. به هرسوژه، سکانس، مفهوم یا لوکیشن نوکی زده و زود خارج شده است. ازجمله این مفاهیم ناقص رابطه اصغر و پسرش، بیرون کردن اصغر ازگروه تعزیه خوان، روند تحول تدریجی اصغر و ... است. اگر روند تدریجی تحول شخصیت اصغر کاملتر به نمایش درمی آمد و نقاط تمایز شخصیتی او با بقیه لاتها بهتر درمی آمد، شاید روزنه ای از امید نیز بروی او و تماشاگر می شد. اما اصغر بطور نسبی معلق رها می شود. بعنوان یک نظر شخصی خیلی دوست داشتم، آن جمله ابتدای فیلم که یکی ازلاتها درباره عالم ها وجاهل ها می گفت بسط بیشتری پیدا می کرد. البته نباید ازاین نکته گذشت که خون مردگی فیلمی جدی، باسوژه ای متفاوت و قابل تأمل و نقد و بررسی بیشتر است.

 

زیبا و بسیار متفاوت

لبیک – وحید امیر خانی

یکی ازمتفاوت ترین مستندهایی که درباره پیاده روی اربعین عراق دیده بودم؛ این کار بود. کاری که گروه فیلم ساز برای هرپلانش برنامه ریزی مشخصی داشته اند. یک مستند محض که فقط با تصویر، موسیقی، افکت و آوا به پیش می رود. گونه ای جذاب و کم دیده شده درسینمای ایران. این مستند می تواند لااقل دررشته تصویر برداری نامزد جایزه جشنواره باشد. تصاویر فیلم بسیار جذاب، بدیع و چشم نواز است و توانسته تا حد بسیاری حق مطلب را درباره این واقعه عظیم انسانی اداکند. البته برای روایت بزرگترین اجتماع شیعیان جهان  این کار بیشتر به مثابه یک یادبود یا دریچه ای برای معرفی و جلب نظر به حساب می آید و احتیاج به کارهای عمیق تر و متفاوت تری نیز هست.

 

سیاهِ سیاه نما

کمی بالاتر– لقمان خالدی

کم کاری های بچه های انقلاب درژانر سینمای اجتماعی آنقدر واضح است که دائم باید نگاه  سیاه روشنفکری به جامعه ایران اسلامی را ببینیم و حرص بخوریم. "کمی بالاتر" با این جمله شروع می شود. شهریار، کارگرشهرداریِ عشقِ نویسندگیِ فیلم به کارگردان می گوید : « به من کمک می کنین، یه کمی بیام بالاتر؟» نگاه بالابه پایین، تهرانی به شهرستانی، غنی به فقیر، باسوادبه بی سواد و ترحم آمیز این جملات به تدریج درهمه فیلم جاری می شود. ما درهمه فیلم ازشخصیت شهریار جز یأس و ناامیدی، حسرت، افسردگی، پوچی و... نمی بینیم. حتی به نظر من درجایی که شهریار ازخدا یاد می کند، پردازش چنان است که مخالفت با تقدیر ازآن برداشت می شود. فیلم برخلاف واقعیت همه درها را بروی شهریار می بندد. یقین دارم دراین چند روزِ تصویر برداری، خانواده شهریار لحظاتی متفاوت با این هایی که درفیلم می بینیم داشته اند که کارگردان چشم برآنها پوشیده است. ضمن اینکه بسیاری ازخصوصیات دیگر شهریار درفیلم نادیده گرفته شده است. مثلاً درسکانس شعر خوانی، بین ترانه هایی که شهریار می خواند، سه ترانه انقلابی وجود دارد که کارگردان پشت فیلم آنها را غمگین می داند و ازآنها عبور می کند اما نشان می دهد شهریار سالها با دنیای روشنفکری مطلوب فیسلماز فاصله دارد.  نکته دیگر و مهم فیلم انتزاع آن ازبدنه اجتماع است. با اینکه شخصیت فیلم ازطبقات مستضعف انتخاب شده است، اما کارگردان تعمداً لایه برخورد شهریار با جامعه را بسته است. تقریبا ما همیشه اورا تنها می بینیم. حتی درخانه. هنگام کار و درسکانسهای بیل زدن او تنهاست. حتی درسکان بردن کبوترها بوسیله نیروی انتظامی همسایه ها به شکل واقعی وارد قصه نمی شوند و ما فقط نگاههای ازراه دور آنها را می بینیم. این مسأله ای ضروری برای پیش برد قصه است. درمورد شخصیت پردازی شهریار و سیاه نمایی مفرط درزندگی او مرزی میان ملیت، مذهب و عقاید او وجود ندارد. اگراین فیلم درآمریکا، اروپا، آفریقا یا هرکشور دیگری نیز ساخته می شد، ما همین حرفها را می زدیم. فیلم برای خوش آمد جشنواره های خارجی ساخته شده و انسانیت انسان را هدف قرار داده است. به قول شهید هنر انقلاب سید مرتضی آوینی – نقل به مضمون - : « فیلم باید دریچه ای به امید برای تماشاگر باقی گذارد»

فیلم نکات ریز دیگری مثل تکرار چندباره همسر شهریار براجباری بودن بچه دارشدن و یا سرکشی بی حیای دوربین به داخل اتاق پرو و نشان دادن دعوای زن و شوهر دارد که فعلاً ازآن می گذریم.

این مطلب دررجا نیوز

نمایش فیلم های ضد اسلام قاعده است یا استثنا - یادداشت های سومین روز جشنواره سینما حقیقت 1392

بسم الله الرحمن الرحیم

نمایش فیلم های ضد اسلام قاعده است یا استثنا؟

 

هولوکاست واقعی

فریادهای روهینگیا – جواد مزدآبادی

یکی ازدوستان مستند ساز که سال قبل برای ساخت فیلم درباره کشتار مسلمانان درمیانمار به بنگلادش رفته بود؛ خاطرات زیادی ازسختی های کار درآن منطقه تعریف می کرد. "فریادهای روهینگیا" اولین فیلم تدوین شده ایست که درباره این هولوکاست عجیب انسانی می بینم. ازلابلای هر نمای فیلم  سختی کار کارگردان قابل درک است. یک مستند بحران روایی که توانسته با تمهید استفاده ازیک راوی جستجوگر به خوبی سکانسهای پراکنده و مفاهیم متعددش را به هم وصل کند. انتخاب درست راوی، فاصله گرفتن از نگاههای فرمالیستی، نگاه جامع به واقعه، شهامت روبروشدن با وقایع ازپیش تعیین نشده و... ازمزایای فیلم و عوامل آنست. البته نباید از مسأله روزیِ خیر درمستند سازی که سالهاست آنرا تجربه کرده ام به سادگی گذشت. مظلومیت مسلمانان میانماری و تلاشی که کارگردان درراه رساندن این مظلومیت داشته، سکانسهای سفر اوباما به میانمار را روزی گروه فیلمساز کرده است و چقدر این سکانسها از نظر محتوا به تکامل فیلم کمک کرده است. پیش ازاین ازمزدآبادی فیلم بسیار خوب "دست سیاه نان سفید" را دیده بودیم. به او برای ازکاردرآوردن یک مستند مؤفق دیگر تبریک می گویم.

 اندرزهای یک فروشندۀ دوره گرد

چَرچی – مهدی رسول پور

همیشه در جشنواره ها چند فیلم کم هیاهو ازبچه شهرستانی ها و فیلم سازهای گمنام پیدا می شود که ارزش دیدن و نقد کردن دارد و ازخیلی فیلم های دهان پرکن قوی تر است. چرچی جزو این آثار است.  ساده، کوتاه و خوش آب و رنگ درباره یک فروشنده دوره گرد که درروستاهای نوشهر با یک الاغ و پسرش به دوره گردی و فروش کالاهای مختلف می پردازد. چرچی دراین فیلم نوعی راوی است که سنتها و آداب و رسوم مردم این منطقه زیبا را به شکلی زیبا برای تماشاگر روایت می کند. فضاسازی و توالی درست نماها و شخصیت پردازی راوی درفیلم به اندازه ای خوب است که اندرزهای اخلاقی چرچی توی ذوق نمی زند و مردم داری، حلال خوری، قناعت و ... باورپذیر و کاربردی به نظرمی آید. شاید تنها ضعف فیلم استفاده زیاد ازموسیقی و کم توجهی به صدابرداری و صداگذاری لوکیشن زیبای فیلم است. چیزی که پیش ازاین در مشتی اسماعیل استفاده درست آنرا دیده بودیم.

 یک روایت خام تاریخی

ماهمه سربازیم – مهدی قربان پور

استفاده ازروایت های خام و خنثی شاید به درد کتابهای قطور تاریخی بخورد – که نمی خورد- اما دریک فیلم مستند که مخاطب وسیعی را دربرمی گیرد و زمان کوتاهی برای ارائه دارد، توقع ما ارائه تحلیل های شفاف و صحیح تاریخی است. ماهمه سربازیم، روایت سربازی و نظام خدمت اجباری و سربازگیری درتاریخ ایران است. روایتی که خط اصلیش ازدوران قاجار شروع می شود و ادوار تاریخی ایران را دربرمی گیرد. اما این روایت خالی ازنقد و تحلیل روشن تاریخی نسبت به قوت ها و ضعف های هرحکومت و روش های مختلف سربازگیری، آموزش سربازی، تعلیمات نظامی و ... است. شاید فیلم ساز به نظر خود خواسته واردمنازعات سیاسی نشود و یک روایت خام تاریخی را ارائه دهد. اما عدم سیاسی بازی با عدم حق گویی متفاوت است. بعنوان نمونه فیلمساز ازکنار تبعات منفی طرح سپاه دانش دختران درجامعه دینی ایران پیش ازانقلاب به راحتی می گذرد و فقط به روایتی که کمی به مدح هم نزدیک شده می پردازد. حضرت امام خمینی(رحمۀ الله علیه) با نگاه تیزبین خود درباره طرح سپاهی دانش دختران می فرمایند : « به طوری که از قراین ظاهر می‏شود دستگاه جبار درصدد تصرف در احکام ضروریۀ اسلام است؛ بلکه شاید ـ خدای نخواسته ـ بخواهند قدمهای بلندتری بردارند. کراراً در نطقهای مبتذلشان تصریح به تساوی حقوق زن و مرد در تمام جهات سیاسی و اجتماعی کرده‏اند که لازمه‏اش تغییر احکامی از قرآن مجید است. و چون با عکس‏العملی از طرف مسلمین مواجه شدند، مُزورانه انکار نمودند و عذر بدتر از گناه خواسته‏اند. غافل از آنکه ما آنها را خوب می‏شناسیم، و به گفتار آنها اعتماد نداریم. دخترها را به «سپاه دانش» دعوت یا تشویق می‏کنند. و خودشان تصریح می‏کنند که باید قبلاً به سربازی بروند. و چون مواجه با نفرت عمومی می‏شوند، به انکار برمی‏خیزند. و در مطبوعات تصریح می‏شود که تصویبنامۀ سربازی دخترها در دست تنظیم است؛ با این وصف آن را انکار می‏کنند و به تشبثات مضحک دست می‏زنند. دستگاه جبار گمان کرده با زمزمۀ تساوی حقوق می‏تواند راهی برای پیشرفت مقاصد شوم خود، که آن ضربۀ نهایی به اسلام است، باز کند. نمی‏داند که در آن صورت مواجه با چه عکس‏العملی خواهد شد. دستگاه جبار که برای احدی از افراد ملت آزادی قائل نیست و سالهاست سلب آزادی از ملت را وسیلۀ مقاصد خود قرار داده، گمان کرده به اسم آزادی بانوان می‏تواند ملت مسلمان را اغفال کند تا مقاصد شوم اسرائیل را اجرا کند.»صحیفه امام، 12/2/1342 ویا در 26 فروردین 1346 می فرمایند :« حوزه‏های علمیه، سپاه دانش و اخلاق و درستی بوده و هست به معنای واقعی؛ نه گزافه و صرف تبلیغ. شماها اگر دانش دوست هستید، چرا حملۀ وحشیانه به مراکز دانش می‏کنید؟ چرا مدرسۀ فیضیه و دانشگاه را به خاک و خون می‏کشید؟ چرا محصلین علوم دینیه را یک روز راحت نمی‏گذارید؟ چرا با دانشجویان در خارج و داخل این نحو معامله می‏کنید؟»

البته تازه داشتیم دردیدن فیلم گرم می شدیم و منتظر بودیم که برخورد فیلمساز با این موضوع دردوره انقلاب و دفاع مقدس چیست که مشکل فنی پیش آمد و فیلم ناتمام ماند ...

بسیارملال آور

خونه – خدایار قاقانی

مستند 70 دقیقه ای خونه یکی ازملال آورترین مستندهاییست که تا به حال دیده ام. کارگردان تصور کرده که جمع کردن تعدای شخصیت مشهور و روایت یکنواخت و خسته کننده آنها ازیک خانه قدیمی و هرچند مشهور،کشش این دقایق طولانی را دارد. روایتی که دربرخی دقایق دربردارند مفاهیم سنگین علمی، ادبی، فلسفی و... نیز هست. خانه هم هرچند بزرگ و باشکوه، یک خانه است و زیر و زبر و وبالا و پایین محدودی دارد و تصاویربعد از20 - 30 دقیقه یکنواخت و تکراری می شود. اگر این فیلم با سروریخت جمع و جور تری ارائه شود، احتمالاً مورد توجه علاقه مندان معماری قرار می گیرد. ازاین نکته هم سریع می گذریم که چرا کارگردان ازمیان همه فیلم هایی که دراین خانه ساخته شده، عروسی خوبان و ازعروسی خوبان فقط همان سکانس مشهور" حروم خوری خوشمزه است" را انتخاب کرده است!!

 قاعده نه استثنا

ازنکات حاشیه ای امروز این بود که ابتدای نوبت آخرپخش فیلم های شب یکی ازدوستان تماس می گیرد و سراسیمه ازمستندی بنام سلما اثر یک فیلمساز انگلیسی تعریف می کند که درسالن 3 دیده است. می گویم فیلم را ندیده ام. قرار می گذاریم. قصه فیلم را اینچنین تعریف می کند : «داستان زندگی یک زن هندی یا پاکستانی که همه عمر را بارنج زندگی کرده و ازطرف خانواده و همسروخلاصه هرکسی که سرراهش قرار گرفته بدی و رنج دیده و حالا به واسطه اشعار روشنفکرانه اش آزاد شده و زندگی آزادی را انتخاب کرده است. تا اینجا مشکلی نیست. اما اگر بگویم این زن درخانواده ای مسلمان زندگی می کرده و فیلم مقصر اصلی همه رنج های او را به گردن دین اسلامی می اندازد، معما حل می شود. دوست ما می خواست به دبیر جشنواره و مسؤول مرکز گسترش اعتراض کند که چرا چنین فیلم ضد اسلامی را که جایش درجشنواره های سیاست زده اروپاییست به جشنواره مستند جمهوری اسلامی راه داده اید، که آرامش کردم و ازمستندهای ضد اسلام و ضد اخلاق و ضد انسانی سالهای گذشته جشنواره گفتم و به او فهماندم که این یک قاعده است نه استثنا!

این مطلب دررجانیوز

چراغ های بی سو - یادداشت های دومین روز هفتمین جشنواره سینما حقیقت 1392

بسم الله الرحمن الرحیم

اشاره : یادداشت های این دوره ازجشنواره سینما حقیقت برای سایت رجانیوز نوشته شده و پس ازانتشار در آن سایت، درزمبوربازنشر داده می شود.

چراغ های بی سو

چراغ ها – علی زارع قنات نوی

مستند پرتره جمال میر صادقی، نویسنده روشنفکر ایرانی نه تنها یک مستند پرتره نیست که یک بیانیه سیاسی -  فرهنگی است و میرصادقی وجه المصالحه ارائه آن. میرصادقی جایی اواخر فیلم ادعا می کند اهل جنجال نیست؛ اما بیشتر زمان فیلم به کنایه های جنجالی او اختصاص دارد. جایی درشروع فیلم میرصادقی می گوید [نقل به مضمون] : «خبری ازمن دربی بی سی پخش شد و اینها – یعنی نظام – سرقوزافتادند و کتابهای مرا سانسور و توقیف کردند.» این خط تا انتهای فیلم به همین شکل نخ نما ادامه پیدا می کند و هرچند دقیقه به نبود آزادی بیان، فشار به جوان ها، توقیف و سانسور و ... تأکید می شود. سؤال می کنیم که اگر آزادی نیست و شما تحت فشار و سانسور هستید پس چطور این فیلم را ساختید و درجشنواره ملی سینمای مستند جمهوری اسلامی پذیرفته شدید؟ اگر جایزه گرفتید چه؟ بازهم پای حرفهایتان می ایستید؟

78 دقیقه فیلم آنقدر نکات ریز و متلک پرانیهای مختلف دارد که اشاره به همه آنها ملال آور است. به ذکر چند سکانس اکتفا می کنم:

 دراولین راش انتخاب شده از روزهای انقلاب، مردمی را می بینیم که درحال کندن کرکره یک مغازه هستند. چند لحظه بعد میر صادقی عکس های بدون حجاب شاگردان و خانواده اش را نشان می دهد. گویی قوانین حجاب دراین مملکت فقط مربوط به انسانهای درحال حرکت است و فریم های ثابت می توانند بی حجاب باشند. درادامه این تصاویر و به بهانه تصاویر تاریخی پیش ازانقلاب، خانم هایی چادری را درمیان زن های بی حجاب خیابان، تنها و انگشت نما به تصویر می کشد. انتهای فیلم قطعه آرشیوی دیگری، شاه را درحال سان دیدن ازارتش نشان می دهد و صدای میرصادقی می گوید زمان شاه هم سانسور بود ، الآن هم هست. بلافاصله میرصادقی درباره رفتن پسرش به خارج ازکشور می گوید و روی جمله آخرش با این مضمون که «بچم ازدست رفت» تصاویر چرک، توهم زا و با تم قهوه ای آرشیوی  از رزمندگان دفاع مقدس دیده می شود. بعد صدای میرصادقی دوباره می آید که: « من درجنگ نبودم و درباره اش هم ننوشتم» تصاویر آرشیوی به این ترتیب است : یک بسیجی با پیشانی بند راه قدس ازکربلا می گذرد برش به تصاویر اجساد تکه تکه شده و رها شده شهدا دربیابان برش به گروهی ازرزمندگان که جنگ جنگ تاپیروزی می گویند و درانتها امام که با صورتی جدی و جملاتی محکم می گویند : « آنچه که شما می خواهید باید بشود»

پیش ازاین مستندهایی مثل 444 روز و فیلم سینمایی یک خانواده محترم را که درآن به امام و انقلاب و رزمندگان توهین می شود دیده بودیم. این کارگردان هم اگر به تور دارو دسته حقیقت بازها بیفتد، استعداد ساخت یک خانواده محترم دیگری را خواهد داشت.

 سگ بازی

زنجموره – محمد حسن دامن زن

سه زن که هرکدام عاشق حیوانات هستند، درمحیط های متفاوت سعی درنجات حیوانات بخصوص سگ ها دارند.

خانم اول : دختری نوجوان دارد، شوهرش را تا انتهای فیلم نمی بینیم. خانه اش به زباله دانی بزرگی برای نگهداری حیوانات تبدیل شده. ظهر که به خانه می آید یک به یک  حیوانات و دختر نوجوانش را با مهربانی غذا می دهد؛ با این فرق که زمان غذاخوردن حیوانات کنارشان می نشیند اما دخترش به تنهایی دراتاقش غذا می خورد. او اداره کننده یک گله سگ ولگرد درمکانی نزدیک تهران است.

خانم دوم: دندانپزشک است. تنها زندگی می کند. شوهرش را نمی بینم و بچه هم ندارد. دراین زمانۀ گرانی که بعضی انسانهای همین مملکت ماه به ماه رنگ گوشت و مرغ نمی بینند؛ یک قابلمه بزرگ گوشت و مرغ می پزد و خیلی تمیز داخل ظرفهای یک بارمصرف برای سگها به کوه می برد. خانم دندانپزشک برخلاف خانم اول مخالف حتی عقیم کردن سگها و گربه های ولگرد است.

خانم سوم : یک زن روستایی است. او هم تنهاست و ازشوهر و بچه اش خبری نداریم.  سگهای زیادی درخانه اش نگهداری می کند و سعی می کند برای آنها ازشهر غذا فراهم کند. به نظر می آید این یکی نمک قصه است تا ما نگوییم سگ بازی و بوسیدن و لیسیدن سگ ها ازغرب آمده است؛ که زود بگویند این پیرزن روستایی هم ازغرب آمده است؟

"زنجموره" ظاهری شیک و زیبا دارد. حمایت ازحقوق حیوانات، طبیعت گرایی، حفاظت ازکشتار غیر قانونی و دلخراش آنها، نگهداری ازحیوانات بی پناهی که مورد تعرض و بی مهری آدمها قرار گرفته اند، تنگ شدن و محدود شدن محل های زندگی طبیعی حیوانات و ... این لایه ظاهری فیلم است و شاید خواننده این سطور تصور کند با مستندی متفاوت درباره حیات وحش یا محیط بانان مهربان و زحمتکش و یا فیلمی درباره حفاظت ازگنجینه های طبیعی کشور مواجه است. اما زنجموره درواقع یک مستند سبک زندگی با شعارهای پست مدرنیستی خوش رنگ و لعاب است و لایه پنهانش – بدون اینکه نسبت به این سبک زندگی نقدی داشته باشد – ترویج و عادی سازی سبک زندگی غربی است که درآن حیوانات جایگزین نظام خانواده می شوند. درنتیجه زیاد شدن سگها و کم شدن بچه به معضل جوامع غربی تبدیل می شود. اما اسلام به راحتی این مشکل را حل می کند. سگ حیوانی نجس است. نگه داشتنش درخانه مکروه و باعث رخت بربستن برکت ازخانه  نگهداری اش برای نگهبانی و گله داری بلامانع است.

انرژی هسته ای حق مسلم ماست

من اکبر اعتماد، اتم می شکنم – سید وحید حسینی، احمد رضا گنجه ای

خارج از موضوع فیلم اکبر اعتماد شخصیتی جذاب و پیش برنده برای یک مستند است. ویژگی های مختلف او، آمدن ازخانواده ای مذهبی، شهرستانی بودن، علاقه به ایران، وجهه علمی، شوخ طبعی و خوش مشربی، طبع شعر و داشتن یک مسؤولیت حساس درسالهای پیش ازانقلاب بیننده را جذب می کند.

مستند "من اکبر اعتماد، اتم می شکنم" فیلم روراستی است. ازنوع مواجهه با سوژه و تدوین وتوالی نماها مشخص است که دو فیلم ساز جوان درپی حُقنه مفاهیم مورد نظر خود و سوء استفاده سیاسی ازموضوع هسته ای را ندارند. ازهمین صداقت و مفاهیمی که به طور طبیعی ازاین انسان مستقل و آزاده صادر می شود، می توان به خوبی به حقانیت ایران دردستیابی به انرژی هسته ای پی برد. اعتماد به خوبی، روانی و براساس فطرت انسانی سالم حکایت می کند، زندگی می کند، عشق می ورزد و به همین خوبی و براساس انصاف انتقاد می کند. مثلاً درسکانسی که به سعید جلیلی درمورد روابط عمومی ضعیف وعدم اطلاع رسانی به مردم درجریان مذاکرات هسته ای انتقاد می کند، به من که درانتخابات به جلیلی رأی داده ام برنمی خورد. چون مجموعه نظرات او بعنوان یک صاحب نظر، متکی به ملی گرایی، حسن نیت و دفاع ازحق مشروع ایران است. به نظرم این فیلم یکی ازبهترین آثار ساخته شده درباره انرژی هسته ایست که قابلیت جهانی نیز دارد. البته با چند تحلیل اعتماد خصوصاً درباره اینکه ما قبل ازانقلاب نوکر آمریکا نبودیم، مخالفم. نمی توان روش انسانهای خدوم و سالمی مثل اعتماد را به همه حکومت پهلوی تعمیم داد.

 دردمند

خاطراتی برای تمام فصول- مصطفی رزاق کریمی

فیلم رزاق کریمی به دلایل مختلفی که درطول فیلم با آنها برمی خوریم، فیلم کاملی است. قصه سفر و مراحل درمان جانبازان ایرانی که دهه 1360 به وین درکشور اتریش اعزام می شده اند، ازنگاه فیلمساز امروز و دانشجوی فیلمسازی آنروزها که دروین حضور داشته و همه مراحل این سفرها را با تصاویری قابل قبول ضبط کرده است. رزاق کریمی حالا بدنبال مرور خاطرات آن روزها دوباره به وین سفر می کند. تا لحظات پایانی فیلم منتظر بودم که آیا فیلمساز مسأله فروش سلاح های شیمیایی ازطرف اروپایی ها به صدام را مطرح می کند یانه؟ سکانسهای پایانی فیلم به این موضوع اختصاص می یابد و من نفسی به راحتی می کشم. نکته قابل توجه فنی فیلم هارمونی و ریتم مناسب بین تصاویر آرشیوی و تصاویر امروزی است که دیدن این فیلم بلند را راحت و لذت بخش کرده است.

این مطلب دررجا نیوز

دارو دسته حقیقت بازها - پیش درآمد مجموعه یادداشتهای هفتمین دوره جشنواره سینماحقیقت 1392

بسم الله الرحمن الرحیم

دارو دسته حقیقت بازها

دوباره جشنواره سینما حقیقت آغاز شد. این جمله را نه ازباب کلیشه های رایج نقد نویسی سینما بخوانید. منظور ازآغاز، هم شروع جشنواره مثلاً ملی سینمای مستند جمهوری اسلامی ایران است و هم روی کار آمدن دوباره مدیریت ساختار شکن قبلی مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی و اینبار با پوشش اعتدال است. جالب که دولت جدید دعوی تحول فرهنگی و دورشدن از افراط می دهد و افراطی ترین و بی حیاترین جریان ضد انقلابی درسینما را دوباره برگرده ما سوار می کند. روی کار آوردن دار و دسته سینما حقیقت بازهایی که درچهار دوره اول این جشنواره بیشترین آثار ضد انقلابی، ضد دین، ضد اخلاق، سیاه نما و ... را حمایت کردند و ساختند و اکران کردند و به جشنواره های خارجی فرستادند.

دارو دسته ای که با رفتن موقت ازمرکز گسترش و درزمان دولتی که ادعای انقلابی گری داشت و با پول صدا و سیما توهین آمیزترین فیلم تاریخ انقلاب نسبت به امام و شهدا و خانواده شان ساختند و همین ها را می بینی که حالا درسینما فلسطین سرفراز رژه می روند و به ریش تو می خندند، چقدردرد دارد.

شش دوره گذشته جشنواره جلوی چشم هایم رژه می رود. اگر خیلی ها گزارش فیلم های ساخته یا اکران شده جشنواره سینما حقیقت درآن دوران را خوانده اند، من بیشتر این فیلم ها را دیده ام. چه دردناک بود توهین به امام فرزانه انقلاب در444 روز و توهین به انقلاب و روحانیت در تهران انار ندارد. چه دردناک بود صحنه های اروتیک فیلم هفت فیلمساز زن نابینا و چه دردناکتر توهین به انسانیت درفیلم میرقنبر رئیس جمهور و فیلم هایی ازاین سنخ پرو آخر، طلب خیر، مجسمه‌های تهران، درخیابانهای ناتمام، من انرژی هسته‌ای نیستم، باد دبور و

خدا عاقبتمان را با مدیریت قدیم – جدید مرکز گسترش به خیر کند. البته زمانه ترکتازی ها گذشته است. جشنواره عمار با 2200 فیلمی که تا امروز به دبیرخانه اش رسیده و با اکران های مردمی و فیلم سازهای جوان انقلابی اش، خواهد توانست اثرات منفی جشنوارۀ سینما حقیقت را درچهارچوب سینماهای نمایش دهنده اش محدود کند. انشاء الله

آمريكا همان آمريكاست

بسم الله الرحمن الرحیم

آمريكا همان آمريكاست

اولین سفر رئیس جمهور جدید جمهوری اسلامی ایران برای شرکت دراجلاس سالیانه سازمان ملل متحد حاوی نکات مختلفی بود.

1-      این نوع سفرها و استفاده حداکثری ازظرفیتِ گوش های بازِ جامعه جهانی برای شنیدن صدای حقانیت ملت ایران و بیرون آمدن از بایکوت ها و بن بست های خبری مغتنم و فرصتی طلایی برای ملت ایران است. البته اگر پدر معنوی ناراحت نمی شوند، این استفاده بهینه ازدوره آقای احمدی نژاد شروع شد.

2-      فارغ ازمباحثی چون انرژی هسته ای، تحریم ها، رابطه ها و مذاکرات، آنچه برای ملت ایران و همه علاقه مندان به تفکر انقلاب اسلامی درجهان مهم است؛ حفظ عزت و کرامت جمهوری اسلامی، اسلام انقلابی، ایران اسلامی و تشیع است. مردم با حضور مداوم و باشکوه درعرصه های مشارکت مردمی درهمه سالهای پس ازانقلاب اثبات کرده اند که دین، آبرو، عزت و کرامتشان رابیش و پیش از زندگی دنیایی مهم می دانند.

3-      سفر اخیر رئیس جمهور به نیویورک اتفاقات ریز و درشتی داشت. ترک نکردن سخنرانی رئیس جمهور توسط قدرت های غربی، اظهارات همراه با شعف وزیران امورخارجه قدرت های غربی پس پایان مذاکرات هسته ای درباره تغییر لحن ناگهانی ایران درمذاکرات، سخنان منفعلانه و دور ازخرد دیپلماتیکِ وزیر امور خارجه ایران مبنی برکنارنهادن همه دست آورد های مذاکرات پیشین و شروع فصلی نو درمذاکرات، اظهار رئیس جمهور مبنی بر بدون اشکال بودن ملاقات با اوباما درعین عدم تغییر رفتار آمریکایی ها، مکالمه تلفنی رئیس جمهور ایران و اوباما در لحظات آخر و در راه فرودگاه و مطرح شدن این موضوع که اوباما دوستانه برخورد کرده و حقوق هسته ای ایران را پذیرفته و برای تغییر روابط دو کشور درآینده با احترام متقابل اظهار امیدواری کرده است!! و ازهمه بدتر اظهار نظرهای عجیب مقامات آمریکایی مبنی برپیش قدم شدن طرف ایرانی برای مکالمه تلفنی!! و تکذیب مقام ایرانی که نشانۀ زشت پنداشتن این کار ازهردوطرف است. رئیس جمهور ایران که تحت فشار مردم انقلاب ایران موضوع را گردن نمی گیرد و اوباما که ازترس لابی های صهیونیستی تن به این پیش قدمی نمی دهد.

4-      اما چند سؤال :  

الف - از حدود 4 ماه پیش، دور قبلی مذاکرات 5+1 تا امروز، چه تغییری دررفتار غربی ها دیده شده است؟

ب-  آمریکایی ها و اوباما دراین مدت چه تغییری کرده اند؟ خوی استکباری آمریکا تغییری کرده است؟ قدمی حتی کوچک دررفع تحریم ها برداشته اند؟ دارایی های ایران را ازبلوکه خارج کرده اند؟ ازعملکرد 60 ساله گذشته شان عذر خواهی کرده اند؟ حقوق هسته ای ایران را بدون پیش شرط پذیرفته اند؟ یا...

ج – مگر همین آمریکاییها بلافاصله پس ازمشخص شدن نتایج آرای ریاست جمهوری، دور جدید تحریم های ظالمانه علیه ایران را وضع نکردند؟

د -  چرا اوباما درهمان تماس تلفنی 15 دقیقه ای و درکنار همه حرفهای مهمی که پس از35 سال باید زده می شد، برپایبندی به دوستی با اسرائیل تأکید می کند و این حرف را درکنفرانس مطبوعاتی پس از مکالمه نیز تکرار می کند؟

5-       آقای رئیس جمهور این جیک جیک مستان باید شما را یاد زمستان نیز بیندازد.

ماکه فراموش نکرده ایم دست برداشتن ازهمه حقوق هسته ای ملت ایران  درمقابل بدست آوردن هیچ را

 ما که فراموش نکرده ایم سخنرانی روشن رهبری درتوقف عقب نشینی را

 ما که فراموش نکرده ایم خنده های شما درآغوش جک استراو درکاخ سعدآباد را

همانطور که فراموش نکرده ایم حضور چرچیل و استالین و روزولت درهمین کاخ سعدآباد پس ازاشغال ایران را

 همچنان که فراموش نکرده ایم، ذلت پذیرش همه احکام جهانی و زورگویی های قدرت های استکباری درآن دوره خفت بار را

6-      آقای پدر معنوی، آقای دیپلمات، آقای پروفسورِ همیشه خندان، آقایان اعتدالی، آقایان با تدبیر، آقایان امیدوار، آقایان بیزار ازافراطی گری، آقایان بیزار ازشتابزدگی – حتی درراه فرودگاه – اگر انقلابی نیستید، لااقل دیپلمات باشید.

آمریکا همان آمریکای کشتار سرخپوست هاست.

آمریکا همان آمریکای کشتار بردگان سیاهپوست است.

آمریکا همان آمریکای بمب اتمی هیروشیماست.

 آمریکا همان آمریکای کودتای 28 مرداد است.

 آمریکا همان آمریکای بمب های ناپالم ویتنام است.

 آمریکا همان آمریکای متحد محمد رضا پهلوی است.

 آمریکا همان آمریکای لانه جاسوسی است.

 آمریکا همان آمریکای حامی تمام عیار صدام است.

 آمریکا همان آمریکای حمله به هواپیمای مسافربری است.

 آمریکا همان آمریکای حمله به عراق و افغانستان و ... است.

آمریکا همان آمریکای گوآنتانامو و ابوغریب است.

 آمریکا همان آمریکای حامی سازمان های تروریستی  منافقین و ریگی است.

 آمریکا همان آمریکای شهدای هسته ایست.

بهوش باشید که آمریکا هیچ تغییری نکرده است. این را تاریخ سیاسی آمریکا و صهیونیسم بین الملل به ه روشنی بیان می کند.

7-      شاید این  شمایید که تغییر کرده اید. لحن متفاوت و دوستانه ای که وزیر امور خارجه انگلیس و آمریکا درمذاکره با وزیر امور خارجه ایران با شعف دم ازآن می زدند چه بوده است؟ آیا منظور مقامات انگلیسی و آمریکایی فقط خنده های دائمی و احتمالاٌ چند جملۀ محبت آمیزاست؟  وعده ها و وعید ها و کوتاه آمدن هایی دراین بین وجود ندارد که مردم ازآن بی خبرند؟ به احتمال ضعیییییییییف قرار مکالمه تلفنی رئیس جمهور و اوباما در ملاقات وزیران امورخارجه ایران و آمریکا گذاشته نشده است؟

آقای رئیس جمهورشما همانگونه که درتبلیغات انتخاباتی و مناظرات گفتید، درمقابل مردمی که به شما رأی دادند مسؤول و ملزم به پاسخگویی هستید.

بازتاب این مطلب درخبرگزاری فارس

نگاهي به مجموعه هاي تلويزيوني ماه رمضان 1392

بسم الله الرحمن الرحيم

دود سفيد

نگاهي به مجموعه هاي ماه رمضان 1392

مادرانه

ازاسم نامأنوس و بي مسمّاي مجموعه كه بگذريم، با ملودرامي متوسط مواجهيم. نه به اندازه سریالهای 20 سال قبل کند و با شخصیت های سیاه و سفید و نه مثل سریالهای قابل تحمل تر این سالها بدیع وخوش قصه. قصه اي نه چندان پيچيده با شخصيت هايي كه سعي شده پيچيده به نظر برسند، اما بيش از آنکه شخصيت پردازي شوند، كاريكاتوريزه شده اند. پدرِ دوزنه یِ رانتخوارِ مستبد؛ مادر عصبیِ دمدمي مزاجِ خارج نشين و درنتیجه بچه ها يكي منحرف و ديگري سرِکار. بايك كلفتِ چادري و يك حاجي بازاري چاق. یعنی جمعِ عناصرِ كليشه اي سريال هاي ده سال اخير تلویزیون.

 مادرانه درمحتواي قصه هم از نمودار مشخصي پيروي مي كند. اينكه درهر ملودرامي بايد خانواده بالاشهري، ازهم پاشيده، يك پا اينجا و يك پا خارج و ... باشد. البته اين كليشه هاي تهوع آور را بايد بيشتر ازآنكه ازچشم مجموعه سازها ببنينم، ازچشم مديران كليشه شده تلويزيون ببينيم. مادرانه ازنظر ساخت هم فاجعه است. تصوير برداري بسيار ضعيف با رنگ و نورها، ميزانسن ها و دكوپاژهاي كودكانه و بي ارتباط با موضوع كلي و موضوع هر سكانس؛ بازي هاي حكاكي شده و دور ازشخصيت پردازي و به شدت اغراق آمیز و فيلمنامه اي با ديالوگ هاي خنده دارِ مثلاً شاعرانه.

خروس

كار هر بز نيست خرمن كوفتن/ گاو نر مي خواهد و مرد كهن.

گرچه هنوز هم سيروس مقدم را نه مصداق گاو نر مي دانم، نه مرد كهن. اما او توانسته بسياري انتقاد هاي سالهاي قبل درشيوه مجموعه سازيش را برطرف كرده و به سبكي قابل تأمل برسد. پايتخت 2 قطعا دست آوردي قابل اعتنا دركارنامه سيروس مقدم است. صبر كنيد. مي دانم خروس را مقدم نساخته. اما ارتباط خروس با پايتخت 2 آنجاست كه يك كارنابلد، خواسته با نقشة يك کاربلد به گنج برسد. سعي سازندگان خروس تقليد محض ازشيوه ساخت مجموعه هاي سيروس مقدم است. استفاده ازدوربين هاي سبك با عمق ميدان زياد، استفاده از نماهاي روي دست، پلان هاي متفاوت ازنظر ارتفاع و زاويه دوربين، كلوز آپهاي معنا دار و ... اما نتيجه يك فاجعه به تمام معناست. يكسري تصاوير كج و معوج كه هيچ ارتباطي با قصه و اتمسفر فيلم ندارد. تماشاگر هم مي ماند كه با يك مجموعه طنز طرف است يا پليسي يا وحشت يا ... شخصيت ها، فضاها، قصه و نمودار پيش رونده آن هم فاجعه بارتر از موارد قبلی. سعيدآقا خاني بهتر است مثل سيروس مقدم به خويشتن خويش بازگردد و مثل همان مجموعه هاي ضعيف قبلي را بسازد نه يك فاجعه تمام عيار!

دودكش

بعد از مجموعه خانه به دوش عطاران، بياد ندارم مجموعه اي را كه به اندازه دودكش توانسته باشد زندگي اجتماعي مردم ايران را اينقدر واقعي به تصوير بكشد. يك خانواده مستحكم و خوش بخت و البته با مشكلات بي شمار و نه حل ناشدني؛ درست به عكس مادرانه. و نکته ای که قصه را با طراوت و نزدیک به همذات پنداری مخاطب می کند، اشارات بروز اززندگی اجتماعي ايران است. از کارت شارژ موبایل تا يارانه ها و فاضل آب و برنامه 90 و دعواي قرمز و آبي و‌آب هويج و تاكسي ون و کباب زعفرانی. به اينها اضافه كنيد يك قصه سرراست، لوكيشن جذاب قاليشويي، بازي هاي روان شخصيت ها، طنز تلفیقی بسيار خوب و اجراي متناسب فيلم نامه را. البته دربكار بردن شوخي ها چند مورد زردي وجود دارد و نقد ديگر وارده به محتوا، گذشتن بدون موضع گيري غير مستقيم نسبت به برخي رذائل اخلاقي مثل دروغ گويي،‌ غيبت،‌ تهمت و ... است. درست است كه همه ما درشخصيت پردازيمان بخشي از گناه هاي كوچك و بزرگ را يدك مي كشيم، اما هنرمند بايد چراغي براي اعتلاي مخاطب روشن كند. نه اينكه با چشم پوشي، باعث نهادينه شدن گناه درجامعه شود.

دوست دارم درباره جايگاه خانواده دردودكش چند جمله اي بنويسم. نويسنده و كارگردان در ترسيم رابطه زن و شوهر اصلي دودكش، به نكات زيادي توجه كرده اند :

-          حفظ جايگاه مرد بعنوان مدير خانه، شخصيت دادن به او و حفظ احترام بچه ها نسبت به پدر و درمقابل پدري كه هرچند بازيگوش و كمي پشت هم انداز اما مهربان، خانواده و فرزند دوست و درستكار است.

-          ترسيم درست جايگاه زن بعنوان سنگ صبور و مدير داخلي منزل، همراه و همكار و دلسوز مرد كه مهمترين ويژگي دوست داشتني اش حفظ احترام شوهر درهرشرايطي است. جز جر و بحث هاي عادي كه بين اين زن و شوهر مي بينيم، هيچ كجا بي احترامي و سرپيچي ازنظر شوهر دررفتار اين زن ديده نمي شود. ضمن اينكه زن دريك پيوند خانوادگي ديگر، دلسوزو مهربان برادرش نيز هست. برخی سکانس های حاشیه ای که زیاد هم به چشم نمی آید، مثل بحث برسر40 هزارتومان پس انداز و حساب و کتاب دونفری دخل و خرج قالیشویی و ... ازاین منظر دیدنی ترین سکانسهای فیلم است.

-          بچه هاي اين خانواده هم بازيگوشند، هم با ادب و هم مهربان. و مثل خيلي ازمجموعه هاي ديگر، پررو و بزرگ نما نيستند.

-          طرح مفهوم زندگي صميمانه دريك خانه، بدون اختلافات شديد

درمجموع و به نظر من حسين لطيفي توانسته مجموعه اي سرراست و دلنشين براي گذراندن لحظاتي شيرين درخانواده ها بسازد. دودكشي با دود سفيد، بدون آلودگی و به دور از اداها و ادعاهاي روشنفكري و شعارها و تصنعات تحميلي.

سعید آقا - خاطره ای ازحضور دکتر سعید جلیلی درانتخابات مجلس هفتم مشهد

بسم الله الرحمن الرحیم

سعید آقا

دکتر سعید جلیلی را سعید آقا صدا می زدیم. چند روز از شروع تبلیغات انتخابات مجلس هفتم گذشته بود. ما بچه های مجمع مطالبه مردمی مشهد مقدس، عده ای جوان دانشجو و طلبه، درکنار هدف فرهنگ سازی انتخابات و طرح گفتمان انقلاب اسلامی دربستر انتخابات، با کاندیدا شدن سعید آقای جلیلی1، ایشان را اصلح تشخیص دادیم و با شعار " انتخابات احسن، انتخاب اصلح"، برای ایشان کار ستادی هم می کردیم. دریک اتاق، بالای یکی از زعفران فروشی های نزدیک حرم و درهمسایگی یک عکاس خانۀ قدیمی. با دست خالی و بودجه بسیار کمی که تا سال بعد دنبال پرداخت قرض هایش بودیم. کارهای ستاد تقسیم شده بود. شرکت درجلسات، پیگیری چاپ و توزیع تراکت و بیانیه ها، سایت مطالبه و یکی ازکارهای حضور سعید آقا در جلسات مختلف سطح شهر بود. یکی از روزها من مأمور بردن سعید آقا به مسجد جامع شهرک شهید رجایی2 شدم. سعید آقا آرام و متین روی صندلی جلوی پیکان پدرم نشسته بود. برخلاف ما که جنب و جوش و حرص و جوش زیادی داشتیم، تا آخر انتخابات ازتنها کسی که آرامش و روحیه می گرفتیم سعید آقا بود. همزمان با اذان ظهر رسیدیم مسجد. نماز جماعت را با مردم اقامه کردیم. قبل ازآمدن ما طلبه جوانی که بعد ازآن دیگر ندیدمش هماهنگی لازم را انجام داده بود. بعد ازنماز سعید آقا با پالتوی سرمه ای رنگ آشنای آن سال هایش بلند شد، جلوی نماز گذاران اندکی که مانده بودند ایستاد و شروع به صحبت کرد. آنهم نه حرف ها و وعده های عوام فریب و مشابه با کاندیداهای دیگر. همان صحبت های آشنای آن روزها و طرح گفتمان حیات طیبه و تأکید برمبانی انقلاب اسلامی. سخنرانی تمام شد. چند نفری جلو آمدن و با سعید آقا خوش و بش کردند. همان طلبه جوان جلو آمد و بعد ازصحبت های دیگران گفت (نقل به مضمون) حرفهایتان خیلی خوب و دل نشین است. اما بهتر است ازنزدیک با مشکلات مردم منطقه آشنا شوید. اگر فرصت دارید، بامن بیایید که منطقه قلعه ساختمان را به شما نشان دهم. سه نفری سوارماشین شدیم. کوچه به کوچه و محله به محله ما را می برد و آسفالت های نشده و زباله های جمع نشده و مردم مستضعف و فاضل آب های روان درکوچه ها را نشان می داد. پرشور و دردمندانه و بسیار مسلط. گویی شهردار این منطقه است. لبخند همیشگی سعیدآقا برای لحظاتی کم رنگ شد. بیش ازیک ساعت گذشت. ازطلبه جوان جدا شدیم. سعید آقا یک جمله مهم گفت که هنوز یادم مانده :

" مثل این ها بدرد شورای شهر می خورند."آقاآ



1- کاندیدا شدن دکتر جلیلی درآن انتخابات هم حکایتی مثل انتخابات ریاست جمهوری امسال داشت. چند ماه پیگیری و واسطه قرار دادن بزرگان و خواص و اساتید و بالاخره ثبت نام درلحظه آخر. انشاء الله.

2 - معروف به قلعه ساختان ازمناطق محروم و حاشیه نشین شهر مشهد

هنر برای هنر، اسکار برای آرگو

بسم الله الرحمن الرحیم

هنر برای هنر، اسکار برای آرگو

با بالا گرفتن فشار های آمریکایی ها درموضوع هسته ای و پس ازشکست سخت آنها ازملت ایران درفتنه 1388، بازیِ رو و انتقام جویانۀ فرهنگی آمریکایی ها وارد فاز جدید تری شد. دادن اسکار به جدایی نادر ازسیمین و سخنرانی دشمن شاد کن اصغر فرهادی درمراسم اسکار 2012 و شمشیر ازروبستۀ اسکار 2013 با جایزه دادن به آرگو مؤید قطعی این نظر است که اسکار یک جشنواره کاملاً سیاسی است. ازطرف دیگر با بررسی جوایز اسکار درسالهای مختلف این نتیجه نیز حاصل می شود که اسکار یک جشنواره سهمیه ایست که با هدایت باندهای قدرت  - ثروت حامی هالیوود، جوایزی معین و کنار گذاشته برای موضوعاتی خاص دارد. وقتی درکنار این، نپرداختن درست به موضوعات اساسی جامعۀ آمریکایی مثل بحران های اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و فرافکنی همیشگی و اسکار ندادن به اساتید مسلم تاریخ سینما مثل استنلی کوبریک، چاپلین و هیچکاک را هم قرار بدهیم؛ حقانیت این نظریه بیشتر به اثبات می رسد.

خطابم به دوستان روشنفکر چمبره زده به رسانه های هنری - سینمایی ایران است که با این دلایل به ما حق می دهید که زیر این میز مضحک بزنیم و هنر برای هنر خواهان را که هررویکرد انقلابی و دینی درسینما را به « آلوده ساختن ساحت هنر به ایدئولوژی» متهم می کنند، به موزه های قجری این سرزمین بفرستیم؟! انشاء الله.

دریک بررسی ساده برخی موضوعات را که دراین سالها بیشترین جوایز اسکار و دیگر جشنواره های سیاسی جهان سینما را به خود اختصاص داده اند، لیست کرده ام :

  1. نظامی گری ( خشونت، جنگ های تاریخ آمریکا، حماسه سرایی و..)
  2. سکس ( عریانی، اروتیک، همجنس گرایی و...)
  3. صهیونیست ( هولوکاست، یهود ستیزی، اسرائیل و...)
  4. سبک زندگی آمریکایی ( روان شناسی، فروپاشی نظام خانواده، لیبرالیسم، ناتورالیسم و...)
  5. تحقیر غیر آمریکایی ( سیاه نمایی درکشورهای غیر آمریکایی، نهیلیسم، توهم زایی، تروریسم، حقوق بشر و ...)
  6. موهوم گرایی و عرفان های غیر دینی ( جادوگری، شیطان پرستی، سینمای تخیلی و ...)
  7. فمینیسم ( تحقیر مردان، جنبش های جنسی زنان، مردگرایی زنانه و ...)

اینها و چند موضوع محدود دیگر، که همه درراستای امید بخشی به ساختارهای لیبرال سرمایه داری آمریکایی حرکت می کنند، سهمیه هایی اختصاصی و غیر قابل بازگشت ازجوایز هرساله اسکار دارند. البته این سهمیه ها به تبع تغییر و تحولات داخلی و بین المللی جابجایی مختصرو حساب شده ای پیدا می کنند.

به عنوان نمونه جوایز چهار دوره اسکار 2006، 2009، 2010 و 2013 را بررسی می کنیم.

اسکار 2006 :

کِرَش / پل هاگیس - دسته 5

سیرانا / استیون گاگان - دسته 5

خاطرات یک گیشا / راب مارشال - دسته 2 و 5

کوهستان بروکبک / آنگ لی - دسته 2

باغبان وفادار / فِرناندو مِيرِس - دسته 2

کینگ کونگ / پيتر جکسون - دسته 1 و 6

تسوتسی (برنده اسکار خارجی) / گاوين هود - دسته 5

اسکار 2009 :

میلیونر زاغه نشین / دنی بویل - دسته 5

میلک / گاس ون سنت - دسته 2

ریدر / استفن دالدری - دسته 2و3

شوالیه تاریکی / کریستوفر نولان - دسته 5

ویکی کریستینا بارسلونا / وودی آلن - دسته 2 و 7

اسکار 2010 :

این دوره بهترین نمونه ساختگی بودن جوایز اسکار است. درحالی که فیلم شاخصی چون آواتار به کارگردانی جیمز کامرون که خود به دسته 6 تقسیم بندی ما تعلق می گیرد درجشنواره حضور دارد، فیلم هارت لاکر خانم بیگلو به دلیل پایبند بودن به ساختارهای نظامی گری آمریکایی و توجیه جنگ طلبی آنها درعراق (دسته 1 و 5) بیشترین جوایز اسکار را درعین ناشایستگی به خود اختصاص می دهد.

اسکار 2013 :

آرگو / بن افلک ( دسته 1و 5) : فیلمی ضعیف، کسل کننده، پردروغ و پرازاشتباهات ابتدایی کارگردانی که فقط به دلیل حماسه سرایی و معکوس جلوه دادن بزرگترین شکست سیاسی - نظامی تاریخ آمریکا مفتخر به دریافت جایزه اسکار می شود. گوشۀ باز فیلم تا آنجا پیش می رود که رئیس جمهور سابق خائن و فراری جمهوری اسلامی بنی صدرهم به دروغ پردازی های فیلم اعتراض می کند. اما آمریکایی ها با اعتماد به نفس تمام، جایزه را بجای هنر به پرچم برافراشته آمریکا درسکانس نهایی فیلم می دهند.

لینکلن / استیون اسپیلبرگ (دسته 4 و 5) : این فیلم 150 دقیقه ای قطعاً ضعیف ترین فیلم اسپیلبرگ  و یک فیلم کاملاً سفارشی برای ترمیم غرور خدشه دار شده آمریکایی ها درسالهای اخیر است. جالب اینکه سیاسی سازی مثل اسپیلبرگ دوباره به تم ضد تبعیض نژادی که درآمیستاد هم آنرا امتحان کرده بود بازگشته است. فیلم آنقدر کش دار و خسته کننده است که بیش از20 دقیقه اش را نمی توان به راحتی دید. جالب اینکه فیلم درست مطابق پیش گویی رهبر معظم انقلاب اسلامی دردیدار با برگزیدگان جشنواره عمار است که فرموده بودند احتمالاً آمریکایی ها ازیکی ازضعیف ترین رئیس جمهورهایشان قهرمان ساخته اند.

زندگی پای / آنگ لی (دسته 5و 6) : ظاهر فیلم یک درام جذاب با جلوه های ویژه خیره کننده است. اما به نظر من دلیل اسکار گرفتن اش، همان دیالوگ های پای با نویسنده است که خود را یک دیندار بی دین و پیروی بازگشته سه دین یهود، مسیحیت و اسلام معرفی می کند. درحقیقت فیلم به عدم وجود دین و خدا و جستجوی حقیقت دردنیای ماده اشاره دارد. سکانس محوری دیگر فیلم، رسیدن پای به جزیره ای ناشناخته است. اینجا فیلم به تم محتوایی آواتار نزدیک می شود و رد پایی ازتفکرات افراطی ناتورالیستی - کابالیستی درآن مشاهده می شود.

سی دقیقه بامداد / کاترین بیگلو(دسته 1،5 و 6) : یکی ازکثیف ترین فیلم های تاریخ هالیوود بوسیله یکّه جاهل این سال های سینمای آمریکا، خانم کاترین بیگلو ساخته شده است. وقیح ترین شکل برای توجیه و عادی جلوه دادن شکنجه های حیوانی، هدیه خانم بیگلو به جایزه دهندگان اسکار است. نظیر و البته بسیار سبکتر ازاین فیلم را درقالب مستندی درجشنواره سینما حقیقت دیده بودم. دوره ای که آقای آفریده مدیر مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی بود و امثال مسعود بخشی کارگردان خبیث یک خانواده محترم بعنوان معاون او مقتضیات مهمترین جشنواره مستند ایران را تعیین می کردند. آن مستند هم که الآن اسمش را یادم نیست، مجموعه ای مصاحبه با ژنرال های شکنجه گر آمریکایی بود که شکنجه درزندان های نظامی آمریکا را توجیه می کردند.

/**/

هوالرزاق

بسم الله الرحمن الرحیم

هوالرزاق

1-      کاسب های قدیمی رسمشان بود بالای شیشه مغازه شان می نوشتند : " هوالرزاق" و اعتقاد داشتند به او که روزیشان را می رساند.

2-      مادربزرگ آهی کشیدو تعریف کرد. چند سال پیش رفته بودم مغازه سینی چی. شلوغ بود. یک کیلو روغن زرد اعلا می خواستم. کنار بالنگهای نیم دایره ه ای، کیسه های برنج و چای و ادویه ها خوش عطر ایستاده بودم. به شاگرد حاجی چندبارگفتم عجله دارم؛ مرا زودتر راه بیندازید. آخر سر دبه روحی قدیمی روغن را گرفت و زیر لب غر زد یک کیلو روغن که این حرف ها را ندارد! ناراحت شدم. دبه را ازدستش گرفتم و آمدم بیرون. چند قدمی نرفته بودم که صدای آشنای حاج محمد آقا آمد. با آن سن بالا نفس نفس می زد. «حاج خانم خواهش می کنم برگردید. گفتم اشکالی ندارد، شما سرتان شلوغ است. ازجای دیگر می خرم. گفت شما مشتری قدیمی هستید. این شاگرد ما اشتباه کرد، بفرمایید.» رفتم تو خود حاج آقا یک کیلو روغن زرد اعلا و مثل همیشه کمی چرب تر کشید و داد دستم و بازعذرخواهی کرد.

3-      مغازه برادران سینی چی جزو قدیمی های خیابان امام رضا(ع) مشهد است. دو برادر با صبر و حوصله و با انصاف و اجناس مرغوب. برادر دیگر حاج کاظم آقا، پدر شهید  و چند صباحی است جایش را به پسرش داده است. 

4-      آن روز که مادربزرگ آه کشید و تعریف کرد، توی روزنامه نوشته بود، حاج محمد سینی چی به رحمت خدارفت.

نثار روح همه کاسب های حلال خور صلوات.

مشروح دیدارمسؤولان، داوران و برگزیدگان جشنواره مردمی فیلم عماربا مقام معظم رهبری

بسم الله االرحمن الرحیم

 درمحضر پرچمدار تاریخ شیعه

مشروح دیدارمسؤولان، داوران و برگزیدگان جشنواره مردمی فیلم عماربا مقام معظم رهبری

بالاخره خستگی سال ها مشغولیت به کارهای فرهنگی از تنمان بیرون رفت. توفیق دیداری دلنشین و شنیدن بی واسطه سخنانی بسیار مهم و درانتها بوسیدن دستان نایب امام زمان (عج) و بقول آقای جلیلی "پرچمدار تاریخ شیعه دربرابر دنیای استکبار" ازآن لذت هاییست که با هیچ لذت دنیایی ازجمله جوایز جشنواره هایی که هیچگاه آثار ما را به خود راه ندادند، قابل قیاس نیست. دراین دیدار سعی کردم بجای فقط نگاه کردن به صورت نورانی آقا، تا جایی که می توانم بنویسم. متن ذیل حاصل این نوشته های سریع است. به دلیل ضبط نشدن و تفاوت ریتم سخنان دوستان، ممکن است برخی واژه ها عیناً با گفتار تطابق نداشته باشد. هرجا که احساس کرده ام احتمال خطا در آوردن جمله یا کلمه ای می رود، به قرار دادن سه نقطه یا نقل محتوای کلی آن اکتفا کرده ام. ازطولانی بودن مطلب هم عذرخواهی می کنم.

برای خواندن مشروح مطلب به بخش ادامه مطلب مراجعه فرمایید.


بازتاب های رسانه ای این مطلب :

خلاصه دیدار درسایت دفتر حفظ و نشرآثار حضرت آیت الله العظمی خامنه ای

عکس های دیدار درسایت دفتر حفظ و نشرآثار حضرت آیت الله العظمی خامنه ای

مطالبه

سایت جشنواره مردمی فیلم عمار

شهرستان ادب

عمارنامه

خبرگزاری دانشجو

سامانه جامع نواحی بسیج تهران

تی نیوز

بولتن نیوز

وبلاگ به رنگ انتظار

وبلاگ قیام

وبلاگ نسل سوم گردان کربلا

/**/

ادامه نوشته

به خيرتو اميد نيست،‌ شرمرسان - نگاهي به رويكرد فيلم هاي جشنواره فجر 1391 به افغانستان

بسم الله الرحمن الرحيم

به خيرتو اميد نيست،‌ شرمرسان

يادداشتي درباره فيلمهاي با موضوع افغانستان در جشنواره فيلم فجر 1391

 درجشنواره فيلم فجر امسال چهار فيلم به نوعي موضوع اصلي يا فرعي خود را افغانستان قرار داده بودند. فرشتگان قصاب، يك، دو، سه ... پنج، خاك و مرجان، گام هاي شيدايي درباره اين فيلم ها به چند نكته اشاره مي كنم تا شايد بخشي ازمظلوميت مردم افغانستان را بازتاب داده باشم.

1-  هرچهار فيلم تحقيق ناقصي نسبت به فضاي افغانستان دارند. يعني نويسنده و كارگردان يا به افغانستان نرفته اند و يا كوتاه، توريستي و باذهنيت رسانه هاي داخلي و خارجي رفته اند. اينكه درهرچهار فيلم موضوع طالبان درمحور كانوني قرار دارد و ازفرهنگ، ادبيات،‌اشتراكات، علم، دين و ... درافغانستان صحبتي نمي شود، اتفاقي نيست و احتمالاً به همين دليل است.ازاين بين فقط فيلم خاك و مرجان درخد افغانستان تصوير برداري شده و سه فيلم ديگر حتي  زحمت سفر به افغانستان را به خود نداده اند. درخاك و مرجان هم موضوع كشتار و طالبان و تروريست و بمب و قاچاق و ... بعنوان كليد واژه هاي مشهور افغانستان شناسي ما ايرانيان آنقدر پررنگ است كه جايي براي موضوعات ديگر نمي ماند.

2- به همان دلايل اول اشتباهات متني و فرامتني دراين فيلم ها آنقدر فراوان است كه درصورت نمايش براي مردم افغانستان جز خنده، تمسخر، ناراحتي و چه بسا كينه به دنبال نخواهد داشت. فكر كنيد خود ما با ديدن نگاه رسانه هاي غربي به ايران كه جز تروريسم، ساخت بمب هسته اي، توحش، بي فرهنگي، سياهي و ... نمي بينند چه حالي مي شويم.

3- جز خاك ومرجان به همين دليل عدم سفر به افغانستان رو به فضاهاي روستايي،‌ بيابان ها و كوه ها و دشتها بعنوان بستر قصه خود رو آورده اند كه هم كم هزينه تر است و هم امن تر و احتياج به سفر به افغانستان هم ندارد. اما غافل ازاينكه استفاده ازاين فضاهاي باسمه اي، به باور پذيري فيلم ها به شدت لطمه زده و موجب مضحكه تماشاگران را فراهم مي آورد.

4- درادبيات سياسي ورسانه اي دو نگاه غلط به مسأله حضور نيروهاي چند مليتي درافغانستان وجود دارد.

 نگاه اول افغانستان را كشوري اشغال شده،‌محروم، ‌ازپا افتاده، قابل ترحم، ويران، گرفتار تروريسم و ازدست رفته مي داند وسعي دارد  همه اين مسائل را به آمريكا و نيروهاي چند مليتي نسبت دهد.

نگاه دوم نه تنها نيروهاي چند مليتي را اشغال گر و متجاوز نمي داند كه اعتقاد دارد ملت و مسؤولان افغانستان خود ازآمريكا وهم پيمانانش دعوت كرده اند به افغانستان بيايند و امنيت را براي مردم آن به ارمغان بياورند.

درهردو اين نگاه هاي غلط، قرباني مردم مظلوم افغانستان اند كه دراولي به فقر وجهل و دردومي به ظلم پذيري و حقارت متهم شده اند. درصورتي كه هيچ يك ازاين نگاه ها همه واقعيت و حقيقت نيست. آن چه من ازبارها سفر به افغانستان وساخت مجموعة مفصل هم زباني و بي زباني شهادت مي دهم اينست كه آمريكا و هم پيمانانش درشرايط اضطرار مردم افغانستان، بازور ونه با ميل باطني آنها به اين ديار لشكر كشيدند. اما مردم ظلم ديده ازحكومت جور طالبان - كه خود دست پرورده آمريكاييها بودند- ازاين تغيير استقبال كردند. اما اين استقبال به معناي رضايت از حضور بيگانه نيست. ازطرف ديگر افغانستان كشوري پهناور، با پيشينه و غناي فرهنگي بي نظير و با مردمي غيور، مظلوم و مبارز است و اين مردم امروز هم درتلاش و كوشش براي دست يافتن به كشوري مستقل و پيشرفته اند و با تلاش ها و مقاومت هاي جوانان غيور و بسياري ازمسؤولان ضد استكباري افغانستان، به تدريج نيروهاي  چند مليتي درحال خروج ازآن ديارند. هيچ يك ازآثار به نمايش درآمده با موضوع افغانستان درجشنواره فيلم فجر به اين تحليل منطقي كه مي تواند مايه اصلي نزديكي دو ملت باشد، كمكي نمي كند.

5- ازمسؤولان سينمايي كشور، سرمايه گذاران اين فيلم ها وهركسي كه دست اندكار ساخت آثاري اينچنين است خواهش مي كنيم، ازهرگونه دسترسي مردم افغانستان به اين فيلم ها جلوگيري كنند و اين آثار را محترمانه بايگاني كنند و دست از سر مردم مظلوم افغانستان اين هم زبانان دوست داشتني بردارند.

يادداشت هاي جشنواره فجر1391 - یادداشتی برای فيلم تنهاي تنهاي تنها

بسم الله الرحمن الرحيم

صداي ملت

یادداشتی برای فیلم تنهاي تنهاي تنها – احسان عبدي پور

1- رنجروي تنهاي خيال پرداز، شخصيت شگفت سال نوي سينماي بي حالِ تهران زدة ايران است. صداي  شور،‌خروش و مظلوميت ملتي كه درسينماي خود سانسور ايران انكار مي شوند و دائم داد وا سانسورا  مي شنوند. تحليل شخصيت رنجرو مي تواند ما را به درك درستي ازفيلم برساند. تصوير شجاعت با پوشيدن لباس هاي نظامي، خبال پردازي و خوش فكري درديدن بشقاب پرنده و تعمير وسايل برقي همسايه ها، جسارت درمسافرت تنها به سازمان ملل، مهرباني و احساساتي بودن دررابطه با اولگ، شوخ طبعي و شيرين زباني و كوشش براي كسب معرفت دربريدن روزنامه ها. رنجرو مي تواند نمونه خوبي ازجامعه ايراني باشد كه مشهور به اين خصوصيات اند. مشابه چنين شخصيتي را پيش ازاين درمجموعه درخشان قصه هاي مجيد ديده بوديم.

2- تنهاي تنهاي تنها فيلمي جسور،‌خوش آهنگ و باموضوعي بكر و درفضايي بكر تر است. دوستي يك پسر بچه ايراني با بچه اي روسي؛ به صورتي كه به هيچ عنوان انفعالي نيست وعزت را مي توان ازلحظه لحظه اش استشمام كرد. سكانسي كه رنجرو  به دليل كارشكني روسها درراه اندازي نيروگاه بوشهر، با اولگ قهر مي كند، ازشيرين ترين لحظات فيلم است.

3- تنهاي .... يك فيلم كاملاً محلي است. بيشتر عوامل فني و هنرپيشه ها بوشهري هستند و شگفت كه صدا و سيماي بوشهر متولي ساخت اين فيلم است. به نظر من همين يك فيلم به كل چند صد تله فيلم چند صد ميلياردي صدا و سيما مي ارزد و نشان مي دهد كه نقد ها و تقاضاها ازصدا و سيما براي دورشدن از روشنفكر بازي و سانسور ايرانيان كاملا بجاست.

4-  ومهمترين نكته اي كه درباره فيلم به نظرم مي رسد، زمان شناسي بي نظير آنست كه درس فرزند زمان خويش بودن را به بعضي پرمدعاها كه فقط پزش را مي دهند مي آموزد. اوج مذاكرات هسته اي، تحريم ها و فشارهاي بين المللي و فيلمي كه مظلوميت همه ايرانيان را به رخ مي كشد و درمخاطب خارجي هم قطعا احساس همذات پنداري ايجاد خواهد كرد.

يادداشت هاي جشنواره فجر1391 - یادداشتی برای فیلم فرشتگان قصاب

بسم الله الرحمن الرحيم

فرهنگ دربرابر فرهنگ

یادداشتی برای فیلم فرشتگان قصاب – سهيل سليمي 

فرشتگان قصاب باوجود موضوع بسيار خوبش يعني قاچاق اعضاي انسان توسط آمريكاييها، فيلم ضعيفي است. چه ازنظر فيلم نامه و كارگرداني وچه فضا، لوكيشن و بازي ها. درباره اين فيلم به يك نكته بسنده مي كنم. نمي شود با شيوه آمريكايي با فرهنگ آمريكايي مبارزه كرد. اگر خشونت را يكي ازپايه هاي اصلي ليبرال سرمايه داري و هاليوود با به مثابه پيشاني فرهنگي آن بدانيم، استفاده ازخشونت افراطي دريك فيلم، بازي كردن درزمين آمريكايي هاست و چه بسا آسيب چنين آثاري به فرهنگ رحماني اسلام بيش ازنفعش باشد و بجاي ناراحتي، آمريكاييها راخوشحال نيز بكند. اين مشكلي است كه در فيلم قبلي دوستان مؤسسه شهيد آويني شكارچي شنبه نيز مشهود بود.

يادداشت هاي جشنواره فجر1391 - یادداشتی برای فیلم روز روشن

بسم الله الرحمن الرحيم

قصه روان اجتماعي

یادداشتی برای فیلم روز روشن – حسين شهابي

فقر فيلم هاي خوب اجتماعي خوب، فقط حرف امروز سينماي ما نيست. درسينماي قبل ازانقلاب كه جز موارد بسيار معدودي مثل گاو، اثري ازاين گونه مهم سينمايي نمي توان يافت و پس ازانقلاب هم اين كمبود تا آنجا نمود دارد كه شهيد آويني ازفيلمي مثل نرگس1 حمايت مي كند. دراين سال ها هم كه سينماي ايران را رصد مي كنم، فيلم هاي اجتماعي خوب بسيار انگشت شمار بوده اند. روز روشن ازجمله فيلم هاي خوب اجتماعي است. رئال، روان و واقعي و باور پذير، خالي ازانتزاع روشنفكري و نيش و كنايه هاي شبه روشنفكري و البته بدون ادعا و سرو صدا. مهمترين نقطه روشن روز روشن قصه است. چيزي كه درسينماي ايران بسيار كيمياست. هنر قصه گويي كه درايرانيان قدمتي به تاريخ اين سرزمين دارد و متون ادبي و هنري ما مالامال ازقصه هاي خوب است، به دليل فاصله گرفتن نويسنده ها و فيلم سازان ازعينيات زندگي مردم و دوري ازتاريخ و فرهنگ و ايدئولوژي آنها، به گوهري كمياب درسينماي ايران تبديل شده است. روز روشن قصه روان و  روشني دارد. شخصيت ها مثبت و منفي،‌اتفاق، كشمكش و نتيجه گيري خوب ويك پايان نسبتا قابل قبول. مگر ازسينما جز اينها چه توقعي داريم؟ البته نبايد ازاين نكته گذشت كه شكستن قبح روابط زن و مرد كه دربيشتر فيلم هاي جشنواره امسال ديده مي شود، ازآن خطراتي است كه با سينما به خانواده هاي ما وارد مي شود. اينكه خانم فرهودي لحظاتي پس ازآشنايي با رانند آژانس بدون منطق سينمايي ازصندلي عقب به صندلي جلو منتقل مي شود، ممكن است به ظاهر بي اهميت جلوه كند، اما قبول اين مبنا انتهايش فيلم هايي مثل سعادت آباد و قاعده تصادف و ... است. يقين دارم بيشتر فيلم سازاني كه روابط زن و مرد را درفيلم هايشان اينگونه طرح مي كنند، اگر كسي تقاضاي رابطه اي اينچنين با همسر و دختر خودشان را داشته باشد، ممانعت مي كنند ويا لااقل ازاين موضوع ناراحت مي شوند.



[1] -  محصول 1370 به كارگرداني رخشان بني اعتماد

يادداشت هاي جشنواره فجر1391 - یادداشتی برای فیلم گهواره اي براي مادر

بسم الله الرحمن الرحيم

دخترطلبه يا مادريك دختر طلبه؟

یادداشتی برای فیلم گهواره اي براي مادر – پناه برخدا رضايي

اينكه تا بحال درسينماي ايران فيلم داستاني با موضوع دختران طلبه ساخته نشده است، دليل نمي شود كه فيلم آقاي رضايي را اولين فيلم بدانيم. گهواره اي براي مادر را حداكثر مي توان فيلمي متوسط درستايش مقام مادر در 15 دقيقه انتهايي اش دانست و نه بيشتر. بنده كه خود فيلم خانم طاها1 را ساخته ام، ذره اي شباهت بين مدرسه علميه خواهران فيلم با مدارس واقعي و طلبه هاي دختر اين فيلم با طلاب دختر واقعي نمي بينم. چند درصد ازطلبه هاي دختر مجرد سراسر كشور ممكن است مثل اين خانم طلبه اصلاح كرده باشند؟ چند طلبه خانم مي شناسيد كه بيرون خانه با چادر باشند اما در ايوان آپارتماني كه ازهمه جهت مشرفي دارد، با لباس داخل خانه و بدون حجاب ظاهر شوند. و ازاين قبيل جزييات كه ثابت مي كند، تحقيق فيلم نامه نويس وكارگردان ناكافي و يا نامربوط بوده است.2 ازطرف ديگر تدوين شل ووارفته فيلم كه كندترين و بدترين شيوه ممكن براي توالي نماها را به نمايش مي گذارد. بعنوان مثال من به شيوه ذهني سكانس شروع فيلم را براي شما تدوين مي كنم.

    • نماي كرين عمومي مدرسه كه تيتراژ برآن ظاهر مي شود ( اين پلان درحدود دقيقه 10 نمايش داده شد)
    • قطع به پاهايي كه درايوان مدرسه علميه درحال رفتن اند. كفش هاي زنانه صدا مي دهد و دستي آنهارا بيرون مي آورد

·       قطع به نرگس كه دركوچه هاي قديمي يزد روي سكويي نشسته يا به ديواري تكيه داده و درحال خواندن نامه پذيرش تبليغ است.

به نظر من اين يك دقيقه مي تواند جايگزين 5 دقيقه كند و كشدار و بي مورد ابتداي فيلم شود و هيچ لطمه اي به قصه وارد نشود. بيشتر سكانس هاي فيلم را مي توان به همين شكل تدوين كرد و حاصل يك فيلم نيمه بلند 40 -50  دقيقه اي مي شود كه اين قصه كشش بيش ازاين راندارد.



[1] - مستند خانم طاها محصول 1384 كه به زندگي ومبارزات خانم فاطمه خاموشي ( طاهايي) و خدمات او درتأسيس مدرسه علميه حضرت نرجس(س) مشهد مي پردازد

[2] - ازفيلم نامه نويس فيلمي مثل مستهجني مثل هيچ توقعي بيش ازاين نيست.

يادداشت هاي جشنواره فجر1391 - یادداشتی برای فیلم تابستان طولاني

بسم الله الرحمن الرحيم

درآروزوي قصه

یادداشتی برای فیلم تابستان طولاني- علي خزاعي فر

به رسم خراساني بودن و تقديرتلاش براي ساخت يك فيلم ارزشي بايد به تابستان طولاني پرداخت. موضوعي خوب، تصاوير چشم نواز، لوكيشن روستاي زيباي كنگ يا ماسوله خراسان، بازي هاي روان و لهجه هاي بسيار دل پذير و بي نظير تا امروز درسينماي ايران درخدمت فيلمي است كه عنصر اصلي هر درام يعني قصه را باخود ندارد. و صد افسوس كه تعمق بيشتري درفيلم نامه براي بوجود آوردن قصه اي منسجم انجام نگرفته است. خرده داستان هايي كه بعضي جذاب و برخي بي دليل هستند،‌ توان انسجام بخشي به يك فيلم بلند را ندارند. به گمانم اين فيلم البته باقصه اي متناسبِ سينماي مستند، مي توانست يك مستند بازسازي بسيار خوب از موضوع روستايي كه همه مردانش درزمان دفاع مقدس به جنگ رفته اند و فقط زن ها و پيرمردها باقي مانده اند؛ باشد. البته با اين موضوع مستندي با نام شير آباد، حدود يك سال پيش  بوسيله برادر عزيزمان حجت احمدي زر ساخته شده و بعيد نيست كه آقاي خزاعي فر نگاهي هم به آن مستند داشته اند.

يادداشت هاي جشنواره فجر1391 - یادداشتی برای فیلم آسمان زرد كم عمق

بسم الله الرحمن الرحيم

قاب نهيليسم 

 یادداشتی برای فیلم آسمان زرد كم عمق

همه فيلم هاي توكلي از منظومه فكري خاصي برخوردارند و به دليل اين چهارجوب بندي هويتي خاص،‌ شخصيت ها اجازه جَوَلان اجتماعي مناسبي پيدا نمي كنند و مجبورند با دست و سرو پاي قطع شده، رفتارهايي متناسب قاب ساختة كارگردان بخود بگيرند. به همين دليل است كه فيلم هاي توكلي به شدت جامعه گريز و انزوا طلبند. هر4 فيلم پابرهنه دربهشت، پرسه درمه، اينجا بدون من و اين يكي آسمان زرد كم عمق، نگاه و قالب بندي محتوايي مشابهي دارند. اومانيستي، سياه نما و نهيليستي. يعني پايه هاي اصلي شكل دهنده سينماي شبه روشنفكري غرب زدة پس ازانقلاب اسلامي. آسمان زرد كم عمق البته فيلمي است دور ازانتظار ازتوكلي وبا فاصله زياد ازسه اثر قبلي حتي ازنگاه فني. قصه اي ازهم گسيخته و بدون انسجام دروني درفضايي سردو هولناك. خانة متروك فيلم به نظر نمادي از جامعه است. جامعه اي كه جوان هاي امروزش رواني و له شده و جوان هاي ديروزش، بايد فقط براي مرگ به آن بازگردند. به همين دليل شايد به نظر تماشاگر برسد كه همه اجزاي اين خانه، نمادهايي براي القاي اين فكر است. اما به نظر من فيلم كوچكتر از آنست كه تا اين اندازه بها بگيرد. ازتصوير برداري نه چندان دلچسب و دوربين روي دست هاي بي مورد گرفته تا برف هايي تصنعي درحياط كه نشانه اي دردرخت هاي بك گراند همان نما ندارند. ازمضمامين مشابه اين چهار فيلم برمي آيد كه بهرام توكلي قدم درراه يك نهيليسم مضمن نهاده كه پيش ازاو موجب خودكشي صادق هدايت1 ها  وغزاله عليزاده2 ها شد. دردو فيلم آخر توكلي دو ديالوگ كاملاً مشابه با همين مضمون به چشم مي خورد. دراينجا بدون من و پس از فشار آوردن مشكلات به خانواده، درسكانسي كه خانواده دور ميز غذا جمع شده اند، مادر – يا يكي ديگر كه الآن به خاطر نمي آورم – بدون زمينه سازي و هر مقدمه و مؤخره اي به بقيه مي گويد نظرتون چيه كه شير گازو باز كنيم و همه راحت بشيم. درسكانس مشابه فيلم آسمان زرد كم عمق،‌ مهران بازهم بدون دليل و منطق داستاني، درماشين به غزل مي گويد. دارم شك مي كنم اون تصادفي كه همه خانوادت كشته شدن،‌ يك اتفاق بود يا خودت به عمد فرمونو پيچوندي!؟




[1] - ازنويسندگان ضد دين ايراني، صاحب اثرمشهور بوف كور. متولد۱۲۸۱ در تهران، مرگ در اثر خودکشی با گاز  ۱۹  فروردین  ۱۳۳۰  در آپارتمان اجاره‌ای مکرر، خیابان شامپیونه.

[2] - فاطمه (غزاله) علیزاده  متولد بهمن ۱۳۲7  درمشهد، نویسنده رمان مشهور خانه ادریسی‌ها ست. او که از بیماری سرطان رنج می‌برد، بعد از دو بار خودکشی ناموفق، سرانجام در ۲۱ اردیبهشت  ۱۳۷۵ در روستای جواهرده رامسر، خود را از درختی حلق‌آویز کرد.

سلام دوباره با جشنواره فيلم فجر1391

بسم الله الرحمن الرحيم

سلام عليكم درايام جشنواره فيلم فجر با برداشت هايي كوتاه ازفيلم هايي كه مي بينم، درخدمت دوستان هستم. اميدوارم بعد ازجشنواره بتوانم همچنان زمبور را بروز كنم. التماس دعا

 

عذرخواهی تا اطلاع ثانوی

بسم الله الرحمن الرحیم

با عرض پوزش ازدوستان همراه، زمبور تا مدتی به دلیل مشغله های کاری بروز نمی شود. بروز شدن مجدد زمبور را ازطریق میل اطلاع رسانی خواهم کرد. البته پذیرا و جواب گوی نیش هایتان هستم. همچنان. التماس دعا

 

پادزهر انگليسي يا مسكن المپيكي - نگاهي متفاوت به المپيك 2012 لندن

بسم الله الرحمن الرحيم

پادزهر انگليسي يا مسكن المپيكي

اگر غرب را به مثابه تمدني برتري طلب و ستيزه جو درنظر بگيريم كه همه دوران حياتش را درپي استيلا و استثمار ملل غير غربي بوده، بايد قبول كنيم كه اين تمدن درطول تاريخ براي به تحقيق رساندن اين هژموني، ابزارهايي ابداعي يا اكتسابي بكار گرفته است. به نظر من يكي ازاين ابزارهاي مدرن، برگزاري بازي هاي المپيك نوين است.

درنيت صلح طلبي و انسان دوستي بخشي از مؤسسان المپيك نوين ترديدي نداريم. اما ازباب "كلمه حق يراد به الباطل"، المپيك و ديگر رويدادهاي ورزشي غرب خواسته مثل جام جهاني فوتبال، جام ملت هاي اروپا و... كه همراه با زرق و برق و سيطره تبليغاتي عجيبي بررسانه هاي جهان است ، هميشه غشايي پوشاننده و غباري فتنه انگيز برمسائل اصلي جهان، اعم از اشغال ها، كشتارها، جنگ ها، استثمارها، فقر ها، فاقه ها، ظلم ها، ستيزها، ترورها و تخريب ها و ... بوده است. همزماني جام ملت هاي اروپاي 1992 با كشتا رمردم بوسني دريك قدمي محل برگزاري بازي ها، حمله اسرائيل به جنوب لبنان همزمان با جام ملت های اروپاي 2000، حمله اسرائيل به غزه همزمان با جام جهانی فوتبال 2006 و  آخرينش به حاشيه رفتن اخبار  كشتار مردم بحرين و سوريه و ميانمار و عربستان به بهانه المپيك لندن ازاين جمله است.

ممكن است كسي بپرسد اين حرفها را مي زنيد كه چه؟ مي گوييد مثل 1980 و 1984 المپيك را تحريم كنيم و خود را ازبركات تبليغاتي اش محروم؟ نه. هميشه سياست تحريم و بايكوت، بهترين راه حل نيست – كه ممكن است درباره آن دو المپيك، دردوقطب شرق و غرب و درروزهايي كه گيرنده هاي دنيا نسبت به انقلاب اسلامي حساس بود، درست باشد–  بلكه سياست حضور متفكرانه، مدبرانه، قاطعانه،‌ ارزش گرايانه و عزت مدارانه مؤثرتراست. يكي ازاين هوشمندي هاي بعد ازانقلاب، مسابقه ندادن با ورزشكاران رژيم اشغالگر قدس بود كه درمسابقات مختلف به مايه اي براي وحدت ضد اسرائيلي تبديل شد. درالمپيك هاي بعدي، ايران بعنوان پيشرو اسلام ناب انقلابي بايد فكرهاي بكري براي مواجهه با مشكلات پيش روي مسلمانان مثل حجاب ورزشكاران زن، برگزاري همزمان بازي هاي زنان و مردان، داوري زنان براي مسابقاتي مثل كشتي كه منجر به تماس بدني مي شود و... داشته باشد.

المپيك لندن، پايان انتظار هشت ساله انگليسي ها براي برگزاري جشن قلابيِ فراموشي بحران هاي غرب بود. انگليسي ها سعي زيادي كردند كه با شكوهي حداكثري اين رويداد سياسي – ورزشي را بعنوان پادزهرتمدن غرب مطرح كنند. اما نشانه هايي درخود بازي ها، نشان داد كه المپيك لندن صرفاً مسكني زودگذر است. اعلام نارضايتي اسپانسرهاي تبليغاتي ازكاهش سود بازيها، سكوهاي خالي تماشاگران، بي تفاوتي مردم انگلستان و اروپا نسبت به بازي ها حتي درلندن، عدم توازن فني درپوشش تصويري رشته هاي مختلف، ناداوري هاي عيان و آشكار، مدال گرفتن كشورهاي كوچك و تحقير شده و ... جزو اين نشانه هاست. خبر جالبي كه دراين زمينه متشر شد، دستگيري مردي به اتهام نخنديدن درحين تماشاي يكي ازمسابقات المپيك بود. طرفه اينكه بعد معلوم شد اين مرد به دليل بيماري لقوه – پاركينسون – بطور كلي قادر به خنديدن نيست.

ايران حضوري خوب درالمپيك داشت. رويكرد جديددولت نهم و دهم درگسترش اماكن ورزشي و سعي در تمركز زدايي و بردن سالن ها و ورزشگاه ها به نقاط دوردست كشور، با اينكه هنوز بخوبي اثر خود را نشان نداده است. اما خون جديدي دررگ هاي جوانان برومند ايران، دميده است. همچنين دراين المپيك توجه بيشتر مسؤولان ورزش به غير فوتبالي ها تا حدودي خود را نشان داد. يكي ديگراز دست آوردهاي اين المپيك جبهه گيري جامعه ورزش و مردم عليه اسراف ها و هزينه ها نجومي فوتبال بود. اين جو مغتنم بايد حفظ شده و مسؤولان ورزش و نمايندگان مجلس را وادار به تعديل اين ظلم تاريخي نمايد. دراين روزهاي بعد ازالمپيك، مربيان، بازيكنان و مديران نُنُر فوتبالي كه ازجمع شدن اين خوان نعمت ميلياردي ترسيده اند، تند تند مصاحبه مي كنند كه فوتبال هنوز هم مهمترين ورزش ايرانيان است و كي گفته نبايد خرج فوتبال كرد و ... آتش تهيه اين شناكردن مخالف جريان رودخانه هم، برنامه مزوّر نود است.

وبازهم مثل هميشه المپيك،  انگيزه ها، بودجه ها، توان تبليغاتي و شور و اشتياقها را مي بلعد و پاراالمپيكي هاي افتخار آفرين و مظلوم، بي نصيب مي مانند. دريك معادله تك مجهولي ساده، كسي كه با بدن سالم و هزينه هاي گزاف براي ايران مقام مي آورد بايد بيشتر جايزه بگيرد يا كسي كه با نقص عضو، اراده آهنين و هزينه هاي بسيار كمتر، ‌همان افتخار را مي آورد؟

زندگی به سبک سینما - مقاله جشنواره فجر1390

بسم الله الرحمن الرحیم

 زندگی به سبک سینما

نگاهی به مسأله سبک زندگی درسینمای ایران

مقاله جشنواره فجر 1390

 

اشاره

سبک زندگی اسلامی، قدمتی به اندازه تاریخ اسلام دارد. پیامبر گرامی اسلام به امر خداوند ازهمان بدو رسالت درپی تغییراتی بنیادین درشیوه زندگی فردی و اجتماعی مردم بود. اما این تغییرات، ناگهانی و درزمان کوتاه به انجام نرسید. مثلاً درمورد حرمت شرب خمر اولین آیه ای که نازل شد، اشاره به این داشت که ضرر شراب بیشتر ازنفعش است و پس از گذشت زمانی بیشتر، حکم حرمت شراب نازل شد. این تغییرات که البته همه درحیطه حرام و حلال نبود و گستره مستحبات و مکروهات را نیز دربرمی گرفت، به گونه ای بطئی و مرحله ای تا وفات ایشان ادامه یافت. پس از وفات پیامبر، ائمه اطهار درطول بیش ازدویست سال، سبک زندگی یک مسلمان واقعی را بطور دائم و مستمر، دربطن تعالیم شیعه و با نگاه به قرآن و سنت پیامبر و دریافت های الهی خود اصلاح تبیین کردند. منظور این مطلب، پرداختن دقیق به تاریخچه ومؤلفه های سبک زندگی اسلامی نیست. چه این موضوع احتیاج به همّی بزرگ و تلاشی فراگیر و سالها وقت و هزینه دارد. این مقاله سعی دارد، مروری بر موارد نقض سبک زندگی اسلامی درفیلم های جشنواره فجر1390 داشته باشد.

این مقاله درشماره 56 مجله راه به چاپ رسید. با عرض پوزش ازطولانی بودن مطلب. 

متن کامل مقاله را دربخش ادامه مطلب بخوانید.

ادامه نوشته

بودها و نبودها- درحکایت تحریم های علیه جمهوری اسلامی ایران

 بسم الله الرحمن الرحیم

بودها و نبودها

ما كودكان دهه شصت يادمان هست :

روغن کوپنی بود.

قند وشکر کوپنی بود.

برنج کوپنی بود.

شیر کوپنی بود.

پنیر کوپنی بود.

صابون کوپنی بود.

پودر رخشتشویی کوپنی بود.

.

.

.

پودرماشین ظرفشویی فینیش نبود.

پودرژله دراژه نبود.

پیتزا بوف نبود.

مرغ بدون آنتی بیوتیک رضوي نبود.

ماهی قزل آلای رودخانه ای درگز نبود.

موزخارجی چي كي تا نبود.

لپ تاپ دل نبود.

باطری آلکالاین دوراسل نبود.

نستله صهیونیستی نبود.

کوکاکولای اصل آمریکایی نبود.

ال ای دی لمسی 64 اینچ فوق باریک با قابلیت اتصال به اینترنت سامسونگ نبود.

یخچال ساید بای ساید 600 لیتری ال جی نبود.

اتوموبيل لكسس ژاپني نبود.

آی پد اَپل نبود.

و خیلی چیزهای دیگرکه امروز رسانه های پخمه ما دائم از نبود و تحریمش دم می زنند.

 به خبرهای این روزها که بعد ازمذاکرات قاطعانه، عزت آفرین و موفقیت آمیز مسکو – و البته شكست خورده براي غربی ها - نگاه کنید. همین روزنامه های شهرما روزی نیست که ازتحریم نفتی، تحریم ایرانی ها بوسیله شرکت اپل، عدم واردات نفت بوسیله کره جنوبی و ... دم نزنند.

اصلاً دردهکده جهانی که سالهاست غربی ها به خورد ما می دهند، امکان تحریم وجود دارد؟

تحریم نفتی ایران درروزگاری که آمریکایی ها خون جوانانشان را با نفت عراق طاق مي زنند، یک شوخی و بلوف سیاسی نیست؟

مستثنی شدن 18 کشور ازتحریم نفتی ایران، تحریم است یا دراختیار گرفتن انحصاری نفتِ دومین تولید کننده بزرگ نفتی جهان؟

چرا نمی فهمیم که تحریم فقط شوخی و برای ترساندن کشورهای دیگر درارتباط با ایران است؛ وگرنه حتی کالاهای ساخت مستقیم اسرائیل -  ازقبیل ملزومان آبیاری تحت فشار – به کشور وارد می شود.

انفعال دست اندکاران دیپلماسی بین المللی ایران خصوصاً کمیسیون های مربوطه درمجلس – که فقط از آن درتبلیغات انتخاباتی استفاده می کنند -  و وزارت خارجه چه دلیلی دارد؟

چرا باید کره جنوبی که صادرات میلیارد دلاری به ایران دارد و بخشی ازبودجه سالانه اش را دراین شرایط اقتصاد جهانی ازجیب ایرانی ها و نفت آنها تأمین می کند، برای ما شاخ و شانه بکشد؟ چرا برای یک باراین دندان لق را ازدهان شرکای تجاری ایران بیرون نمی کشيد که واردات کالاهای لوکس به ایران فقط ازراه همراهی نکردن با مستکبران، علیه ایران می گذرد!

يعني ديدن برنامه هاي صدا و سيما در ال ای دی لمسی 64 اینچ فوق باریک با قابلیت اتصال به اینترنت سامسونگ اينقدرلذت دارد؟!

و ... ما بچه هاي دهه  40 و 50 و 60 و70 و 80، ازبودها استفاده مي كنيم و بخاطر نبودها، انقلابمان را فراموش نمي كنيم.

انشاء الله

نکات کتابی - ازآرمان ارمیایی تا مدارای قیداری -  قيدار اثر رضا امير خاني

بسم الله الرحمن الرحیم

ازآرمان ارمیایی تا مدارای قیداری

1-      ازنظر قالبی قیدار به شکل خطی روایت می شود. کمترین رفت و برگشت درزمان و شخصیت و دورشدن ازشیوه دو رمان برجسته قبلی، من او و بیوتن. ابتکارات جادویی[1] من او که بعضی هایش مثل سفید گذاشتن چند صفحه درمیان متن هنوز هم جزو مجهولات است، توقع ما از رمان فارسی را بالا برده بود. قالبی پرقدرت، قصه ای منسجم، محتوایی دینی و انقلابی، ازمن او بهترین رمان تاریخ ادبیات فارسی – این یک نظر شخصی است – را خلق کرد. بطور طبیعی هراثر نویسندة چنین رمانی با آن اثر مرجع مقایسه خواهد شد. بیوتن هم گوشه هایی ازمن او را باخود داشت؛ اما میان ماه من تا ماه گردون ...

2-      قیدار مثل بیوتن تک مضراب های درخشانی دارد. فصل شستن پای سید توسط قیدار درباغ که اشاره به روحیه انقلابی و شکنجه سید توسط ساواک دارد و ازنظر پرداخت هم خوب درآمده است. یا فصل غذادادن به پاپتی ها که به شدت اجتماعی است. اما همه رمان به خوبی این سکانس های خاص نیست. بازهم برخلاف من او.

3-      قیدار شخصیت جذابی دارد. لوطی و مرد، لفظ قلم و پهلوان منش. هم مراقبه شخصی دارد و هم مرام اجتماعی. درطول رمان بخوبی اطلاعات شخصیتش توزیع شده است. ضمن اینکه ازنظر فنی همانطور که کوره آجرپزی و افرادش درمن او خوب پرداخت شده بود، اینجا هم یک گاراژ ومخلفاتش درست ازآب درآمده است.

4-      نقص مهم قیدار تمرکز زدگی بر شخصیت اول و کم توجهی به شخصیت های جانبی است. درست چیزی که نقطه قوت من او بود. درمن او شخصیت های فرعی که کمترین حضور درقصه را داشتند - مثل ابوراصف- آنقدر پرقدرت و تأثیر گذار پرداخت شده بودند که نقششان هنوز هم ازذهن پاک نمی شود. دربیوتن هم شخصیت های فرعی خیلی بهتر ازقیدار بودند. حاج عبدالغنی نمونه خوبی برای این نوع ازشخصیت هاست. اما درقیدار خواننده تا آخر نمی تواند با شخصیت های فرعی ارتباط خوبی برقرار کند. ازشهلا گرفته تا صفدر و ناصر و پارکابی و سید و... ضمن اینکه کارکرد برخی ازاین شخصیت ها درقصه بلاتکلیف است و به نظر زیادی می آید.

5-      قیدار احتمالاً برگرفته ازیکی دو شخصیت بزرگ و پهلوان قدیم و جدید مثل پوریای ولی، تختی، طیب و ... است. شخصیت پردازی اورا باید درشخصیت و فرازو نشیب های روحی نویسنده جستجو کرد. به نظر می آید بالارفتن سن،  آرمان خواهی امیر خوانی را کاهش داده است. این فروکاستن، پس از ارمیا و ازبه به تدریج دربی وتن و قیدار خود را نشان داده است. قیدار بیش ازآنکه یک شیعه واقعی با تأسی ازامیرالمؤمنین باشد که جاذبه ودافعه اش هماهنگ و همساز بود و یکی بردیگری نمی چربید، نوعی شخصیت گاندی وار است. شاید این روند درآثار امیرخانی بی شباهت به آثار حاتمی کیا نباشد. البته امیر خانی هنوز ازنظر فنی توانسته نرم مناسبی را درآثارش حفظ کند و مثل فیلم های آخر حاتمی کیا قوت تکنیکی را ازدست نداده است.

6-      تأمل برانگیز ترین جمله کتاب همان روایت ابتدایی است:

" نسب نسل اول به ایمان برمی گردد، به ابراهیم حنیف که پدر ایمان بود... پای نسل دوم درخون است؛ خونی که می رسد به سرخی ردتیغ برگلوی اسماعیل ذبیح فرزند ابراهیم... اما سرسلسله ی نسل سوم، قیدار نبی، فرزند اسماعیل نبی، فرزند زاده ی ابوالانبیاء، ابراهیم نبی است که خود ، صفتش مدارای با مردمان بود و پدرپدران سلسله ی خاتم انبیاست... "

قیدار ازنظر امیر خانی پیام آور مداراست. عصبی است نه سلحشور. فاصله صحبت ها و عملکردقیدار درمخاطبی که به انتهای رمان نزدیک می شود، نوعی ناباوری نسبت به او ایجاد می کند. انتظار عمل درکنار حرف و هیاهو، انتظار ایثار و فداکاری نه فرار. به اواسط قصه که می رسیم. توقع ما ازقیدارچنان بالا رفته که توقع مجاهده درحد شهادت ازقیدار را داریم. مثلاً درحد مجید سوزوکی اخراجی ها. نه اینکه او با گاومیش[2] به کمک رسانی پشت جبهه بپردازد. اما پس ازاین قیدار زود فرو کش می کند. بهانه این رویکرد یکی ازتک مضراب های دوست داشتنی امیر خانی است : «خوش نامی قدم اول است... ازخوش نامی به بدنامی رسیدن، قدم بعدی بود.. قدم آخر، گم نامی است... طوبا للغرباء!»

7-      قیدار ازقبیل پهلوان های خیرو لوطی و دربند خرافات و اضافات است، که درتاریخ معاصر یا شکار دربار می شدند و یا مثل طیب مرید علما وخصوصاً امام خمینی. اما اوج همراهی او با نهضت امام خمینی درانقلاب،، زمین زدن هشتاد گوسفند است. شاید گفته شود که این شخصیت پردازی اوست و درپردازش یک شخصیت باید قوت ها و ضعف ها و ... را دید. اما نویسنده محکم پشت قیدار ایستاده و بعنوان یک محبوب به او نگاه می کند نه یک منتقد. احتمالاً نویسنده رهبران یا بزرگان ما را اینچنین اهل مدارا می پسندد. اما این فقط بخشی ازواقعیت است. شخصیت های بزرگ ما جز مدارا خصوصیات دیگری نیز داشته اند. تختی مردم داری که جواب سیلی یک میوه فروش را نمی دهد، با سیلی به گوش شاپور، سند کشته شدنش را امضا می کند. این بخش ازروایت تاریخی درکتاب حذف شده است. یا طیب که مردم داریش زبان زد خاص و عام است، نه تنها ازمهلکه نمی گریزد و کوتاه نمی آید که جانش را درراه امام خمینی (ره) می گذارد. و ازهمه اینها مهمتر امام علی(ع) که به کودکان یتیم، سواری می دهد اما هنگام قدم زدن دربازار باخود تازیانه حمل می کند و شرح سلحشوری ها و کشته هایی که ازدم شمشیر او گذشتند، برصفحات تاریخ حک شده است. حداکثر امتیازی که به شخصیت قیدار می توان داد، یک لوطی جوانمرد است که به جای عمل انقلابی ازصحنه ها می گریزد و این عمل را به حساب مدارا می گذارد.



1- من او را نزدیکترین رمان فارسی به مکتب رئالیسم جادویی با نمونه هایی مثل صد سال تنهایی اثر گابریل گارسیا مارکزمی دانند.

2 - ماشین بلیزر 12 سیلندر قیدار

برای فیلم قلاده های طلا

بسم الله الرحمن الرحيم

يك سكه ازاين گنج پايان ناپذير

1- قلاده هاي طلا بر اساس اصول درام، يك شخصيت محوري دارد و يك ماجرا. شخصيت محوري نه مأمور وزارت اطلاعات است و نه مأمور ام آي سيكس. شخصيت "فتنه" است. با اعضا، ويژگي ها و ابعاد مختلفش. طالبي سعي كرده پيوند اين اعضا را درقصه اي مستند گونه به نمايش بگذارد. بنابراین روند تاریخی اتفاقات، فیلم های آرشیوی و شخصیت های واقعی بازیگر صحنه اتفاقات 1388 بعنوان بازیگران فیلم درآمده اند؛ دریک قیاس مع الفارغ شبیه به فیلم نبرد الجزیره. كار مهم ديگر طالبي ساده سازي اين كلاف سردرگم و پيچيده براي ارائه به مخاطب بوده است. حذف زواید، نرفتن به سمت اخبار و اتفاقات محرمانه و اتکا به حافظه تاریخی مخاطب برای استفاده ازارجاعات خارج متنی.

2- خانه تيمي و تركيب عجيب و غريب اعضايش - يك سلطنت طلب با همسر خوشبخت بهاييش، دو جوجه منافق مزدور!، يك نماينده ازسفارت انگليس، يك هم جنس باز،‌ يك لات كلاه مخملي با هدايت يك مأمور ويژه ام آي سيكس-  نمادي براي هدايت فكري فتنه درسطحي بالاتر است. نه اينكه لزوماً چنين خانه اي وجود داشته است. البته سؤال من ازكارگردان محترم قلاده هاي طلا اينست كه چرا آقازاده ها را به اين خانه راه نداده است؟ يعني آقازاده ها به اندازه هم جنس بازها درفتنه نقش نداشتند؟

3- براين اساس كه تحقيق فيلم دقيق و بي نظير است،‌ كارگردان مشقت زيادي براي جفت و جور كردن اجزاي فيلم، ذيل يك قصه روان نداشته است. يعني قصه درخود ماجرا نهفته است. انتخابات و ماجراهاي پس ازآن خود قصه ه اي جذاب، مستند و پركشش براي ساخت يك فيلم است و قلاده هاي طلا بهترين جواب است براي آنهايي كه درسينماي ايران مشكل قصه دارند و بهترين اثبات كننده اين نظريه كه انقلاب اسلامي،‌ دفاع مقدس و تحولات جمهوري اسلامي درهمه اين 30 سال گنجينه هاي تمام نشدني براي الهام بخشي به آثار مختلف هنري است.

4- قلاده هاي طلا يك فيلم سياسي - امنيتي با همه مؤلفه هاي آشناي اين ژانر است. فيلم داعيه صرف محتوايي برای قبولاندن نظريه اي سياسي، يا دادن فقط يك پيام را ندارد. قلاده ها همه اينها هست اما پيش ازآن يك فيلم سينمايي جذابِ با ريتم و قابليت هاي فني مناسب و درخدمت قصه است. وقتي فيلم را براي بار دوم و با دقت بيشتر مي ديدم، هيچ كجا نديدم كه كارگردان درپي خودنمايي و به رخ كشيدن قابليت هاي خود يا ضرب شست نشان دادن به مخاطب باشد. دكوپاژ هاي دقيق و استفاده درست ازتوالي نماهاي متنوع همراه با بازسازي هاي بسيار خوب و باور پذیر و به معني واقعي يك فيلم متعادل و اندازه. البته به گمان من برخي نماهاي شخصيت هم جنس بازفيلم زيادي است و درنگاه واقعي اينهمه امتياز دادن به اين جماعت كه درجامعه ما وجود خارجي ندارند، لازم به نظر نمي رسيد. شايد اگر كارگردان بجاي اين شخصيت، برماهيت جنسي جنبش سبز تأكيدبيشتري مي كرد، دلنشين تر و واقعي تر مي بود. اشکال دیگر فیلم شخصیت پردازی ناقص دکتر رخ صفت است. با توجه به اینکه او مهره اصلی برای گره گشایی فیلم نامه است، بهتر بود تأکید بیشتری برزوایای شخصیتش می شد.

5- قلاده هاي طلا فيلمي لازم، واقعي،‌بجا و تعيين كننده است. براي كارگردانش دعا مي كنيم و آرزوي باقي ماندن برهمين صراط مستقيم را داريم. اما اين فيلم يك سكه از گنج پايان ناپذير اتفاقات فتنه 1388 است. ذكر اين نكته خالي ازلطف نيست كه فتنه 88 ابعاد و زواياي گوناگون و بسيار متنوع ديگري دارد كه ازقضا بيشترشان ايجابي و جزو فرصت هاي انقلاب اسلامي و خارج ازتهران هستند. هنگام ساخت مستند پايان فراموشي و با ديدن مستند هايي مثل ايران سبز و دختر لر به اين ظرفيت هاي بيكران ملت ايران پي بردم. شايد وقتش رسيده باشد كه هنرمندان ما ازچهارچوب پايتخت خارج شوند و سوژه هاي ديگر مربوط به فتنه رادراقصا نقاط كشور دريابند.

6- آخرين خبري كه ازفروش قلاده ها شنيده ام،‌ عبور  ازمرز يك ميليارد و پانصد و هفتاد ميليون تومان است. پس ازاخراجي ها كه دروازه هاي ورود مخاطب به سينما را فراخ تر كرد و با آشتي دادن تماشاگران با سينماها،‌ همه فيلم هاي سينماي ايران را ازهرگروه و با هرتفكري منتفع كرد، جاي بسي خوشحالي است كه فيلمي سياسي با محتوايي فاخر و ارزشي به چنين فروشي دست مي يابد. دوستان روشنفكرِ مخاطب نديده حالا ديگر چه خواهند گفت، خدا عالم است. پس ازفروش اخراجي ها نوشته بودم. برخلاف نظر دوستان كه فروش اخراجي ها را متكي به شوخي هاي مبتذل و زرد بودنش! مي دانند، اعتقاد دارم كه فيلم هايي به مراتب زردتر و با محتواي فاسد و دريده تر ازاخراجي ها،‌فروش هايي بسيار كمتر داشته اند. حالا با فروش خوب قلاده ها جواب اين سؤال شفافتر به نظر مي آيد. جواب اين سؤال را بايد درجذابيت مضامين و سوژه هاي بكر انقلاب اسلامي كه تا بحال دست نخورده باقي مانده اند جستجو كرد. ادامه اين روند،‌روزبروز مخاطب سايه اي را كه درسينما شركت نمي كردند بيشتر به صحنه خواهد آورد و ناقوس مرگ سينماي شبه روشنفكري غرب زده بيشتر به صدا درخواهد آمد انشاء الله.

از متروپولیس تا اسکار

بسم الله الرحمن الرحیم

 از متروپولیس تا اسکار

مدتی پیش شهردار مشهد دریک آگهی بزرگ که با خطی زیبا درروزنامه های شهر چاپ شده بود، انتخاب خودش را بعنوان یکی ازاعضای برگزیده متروپولیس که معیاری برای ارزیابی توسعه  شهری ازنگاه غربی هاست، به مقامات دیگر شهر تبریک گفته بود. -  نمی گوییم خود نمایی و ریا و عوام فریبی و مرعوب بودن و ... که متهم نشویم – .

کار به جایی رسیده که ملاک ارزشیابی شهردارِ مهمترین شهر شیعیان جهان و پرزائرترین شهر جهان، غربی هایی هستند که لحظه ای اجازه ازیاد رفتن تهدیدها و تحریم هایشان را به مانمی دهند و تندتند دندان نشان می دهند و خط ونشان می کشند. متن آگهی و تبلیغات پیرامونش نشاندهنده ذوق زدگی مفرط آقای مهندس پژمان نسبت به این درباغ سبز نشان دادنِ بسیار مشکوک و افتخار به چیزی است که از اساس مورد گمان بد دوستاران انقلاب است.

سؤال ما اینست که آقای مهندس! غربی هایی که حالا به دشمنی علنی شان با ما افتخار می کنند، درشما چه چیزی دیده اند که اینهمه لی لی به لالایتان می گذارند و بالا و پایینتان می کنند؟ نکند به عملکرد لیبرالی شما و سکوتِ چون مرگِ شورای شهر خرفت مشهد نگاه کرده اند؟! نکند گسترش افراطی مجتمع های تجاری، شهربازی های به سبک غربی، افتتاح یکی پس ازدیگری پارکهای آب بازی، توجه به زیبایی بالای شهر درعین بی توجهی به مناطق محروم، گران کردن وسیلة نقلیة فقرا و... آنها را به طمع انداخته است؟!

آقای مهندس! چقدر این تقدیر از شما که درآگهی روزنامه نوشته بودید، شبیه جوایز مشکوک و چپ و راستی است که اصغر فرهادی برای جدایی نادر ازسیمین گرفت! احتمالاً او هم درپازل صهیونیسم جهانی، مهره با استعدادی می نمود که باید شکار می شد و شد.

آقای مهندس! توصیه می کنم مثل فرهادی باهوش باشید و خود را به یک جایزه و دو جایزه نفروشید. قیمت انحراف عقیده زائران امام رضا(ع) و کاستن ازکمیت و کیفیت زیارت تنها امام شیعیان مدفون در خاک ایران، بیش ازاینهاست.

شما شایسته شهرداری پاریس هستید!