بيست وششمين جشنواره فيلم فجر - 9

بسم الله الرحمن الرحیممجيدي

آقاي مجيدي، خوش آمديد

آواز گنجشكها با تمي نزديك به بچه هاي آسمان، برآمده از باورهاي آشناي مجيدي است. با بيد مجنون، نگران او وخودمان شده بوديم. اما دراين فيلم به آقاي مجيدي خوش آمد مي گوييم. به خاطر نگاه شريف وانسانيش به زندگي، به خاطر عادلانه ديدن جامعه و به اين خاطر كه او نه سانتيمانتال و خجسته است ونه سياهنما و پوچ گرا. او زشتيها و زيبائيها را باهم مي بيند، اما از دريچه زيبائيها به زشتيها نگاه مي كند. و نه به قصد تخريب، بلكه براي اصلاح جامعه اي كه خود ريشه در آن دارد. آواز گنجشكها فارغ از اشكالات فني و حتي گاف راكورديش(صحنه هاي مربوط به باز و بسته كردن گچ پاي كريم) مارا به ياد بچه هاي آسمان مي اندازد وچند سكانس درخشان بوجود مي آورد. صحنه نماز خواندن در پياده رو، صحنه ايثار بچه ها در گذشتن از ماهيها، و پينه هاي دست حسين كه قلب را تسخير مي كند. آقاي مجيدي خوش آمديد. اميدواريم روشنفكران ومتحجران پشت سرتان هيچ كاسه آبي نريزند.

پيش از آواز گنجشكها واز ظهر امروز دو فيلم به نمايش درمي آيد. اولي محياست و اكبرخواجویی با آن، ثابت می کند که هنوز دود از کنده بلند می شود و می توان فیلم فارسی ساخت و به ارزشها و سنتهای آن وفادار ماند. عشق پسر پولدار به دختر فقیری که اینبار مرده شوی است و خانواده اش ایضاً. دختر شرط می گذارد که باید هفت مرده را بشویی تا رنگ مرا ببینی. وگرنه بدمن فیلم کرم مرا می گیرد وزیر کتک کبود وسیاه می کند. اما این فیلم فارسی، فرقش با قدیمیها، اضافه شدن کمی معناگرایی و یاد مرگ است. درآخر هم دختر و پسر به هم می رسند و گنده لات راهی زندان.

بين چراغي درمه، فیلم پناه بر خدا رضایی دو بار برای شستن صورتم، ازسالن خارج شدم. خوابم گرفته بود. بعضی ها سینما را با هنرهای دیگر اشتباه گرفته اند. چراغی در مه تعدادی نقاشی است که به شکل فریمهای فیلم دنبال هم قطار شده و یک موسیقی خواب آور همراهیش می کند. پدر و دختری باهم زندگی می کنند. شوهر دختر شهید شده و یکی از اهالی روستا خواستگار زن است. همین و همین.

 آخرين فيلم امشب، نشاني دومين فيلمي است كه امسال از فريدون حسن پور ديده ايم وهردو ازمحصولات تلويزيون. آثاري كه بيشتر به درد نمايش از تلويزيون مي خورند تا نمايش در سينما و اين به خاطر ضعفهاي تكنيكي مشهود حسن پور و گروه پر اشكالش است. واقعيت اينست كه سينما يك هنر گروهيست و اگر يكي ازعوامل لنگ بزند، بقيه را هم تحت تأثير قرارمي دهد. پسري پرورشگاهي كه در مرحله امتحان نيزهوشان قبول شده، بدنبال پدر و مادرش راه مي افتد. مادرش را پيدا مي كند. ولي دائي حاضر نيست سهم او را از ميني بوسي كه متعلق به پدرش بوده، قبول كند. در انتها آنها آشتي مي كنند. فيلم درهمه زمينه هاي لنگ مي زند. به همين خاطر نه دشمني دايي دليل روشني دارد و نه نزديك شدن و آشتيشان باور پذير درآمده است. اما همه اينها قابل تحمل است. ولي كارگردان تصميم مي گيرد مقداري از احساسات اروتيك نوجوانانه را وارد فيلم كند و نوجوان 12-13 ساله مارا عاشق دختري كوچكتر ازخودش نشان دهد و فاتحه فيلم متوسطش را يكسره بخواند.

 

 

 

بيسن وششمين جشنواره فيلم فجر - 8

بسم الله الرحمن الرحیمهميشه پاي يك زن درميان است

 تانك، شمع وكفتر

تصور كنيد يك راننده تانك در حال ساختن خانه است. خانه را تا نيمه ساخته است، دست از خانه سازي برمي دارد و سراغ تانكش مي رود. آنرا روشن مي كند و درست ازروي خانه عبور مي كند. مي پرسيم اِ... اين چه كاريست؟ مي گويد مي خواهم تأثير گذاريم بيشتر شود. اين حكايت شبيه كارگرداني فيلم دل شكسته به كارگرداني علي روئين تن است. در دانشگاهي، دو گروه پسرهاي مذهبي – حزب اللهي و گروهي دختر وپسر روشنفكر دريك كلاس باهم درس مي خوانند. استاد براي پايان نامه درسي تصميم مي گيرد، آنها در تيمهاي دو نفره كار كنند. تقسيم بندي بوسيله خود استاد انجام مي شود و امير علي، پسر مذهبي و درسخوان كلاس با نفس، دختر سوسول، پولدار و درسخوان در يك گروه قرار مي گيرند. درگيريهاي ابتدايي آنها به همفكري و عشق مي انجامد. اما پدر نفس با ازدواجشان مخالف است. امير علي به امام حسين متوسل مي شود، پدر خواب مي بيند و اجازه ازدواج مي دهد. سي دقيقه ابتدايي فيلم بجز چند درگيري لفظي و ژستهاي لوس روشنفكري، ضرب آهنگ خوب و قصه جذابي دارد. طرح رابطه و گفتمان بين دو آدم متضاد، باعث جذابيت مي شود. بعد ازآن هرچه جلو مي رويم، قصه منفعلتر مي شودو دائم تشويق مي كند كه از قسمتي از اعتقاداتت بگذر تا آنطرفيها و مخالفان را جذب كني. اما نگراني من از همان اواسط فيلم شروع مي شود. «كاش فيلم به عشق و عاشقي وازدواج منجر نشود.» اما اين اتفاق كه مي افتد هيچ، امير توي تلفن به نفس مي گويد: «ازحالا ديگه نمي خوام خواهرم باشي(تا اينجا اورا خواهر صدا مي كرده) مي خوام نفسم باشي.» و نفس هم جواب مي دهد : «دوسِت دارم برادر،‌باسر مي رم توي در» در صحنه خواستگاري، پدر نفس به امير مي گويد: اگه راست ميگي كه تو فقط امام حسينو داري، برو باخودش بيا. باز نق زدنم شروع مي شود خداكند فيلم به نور سبز و خواب ديدن و ... ختم نشود. اما متأسفانه مي شود و آنقدر چرب و چيلي و طولاني و بي منطق وتصنعي كه داد همه را درمي آورد. كفتر ها و شمعهاي بي شمارهم كه تا زير چادر اكسيژن بسيجي شيميايي رفته اند. جلوي سينما اين مطلب را به كارگردان مي گويم. دلايل خودش را دارد. حس مي كنم رذل نيست وفيلم را صادقانه ساخته است. از معتادي مي پرسند: چي شد معتاد شدي؟ مي گويد : خريت بود ولي زغال خوب هم شرطه!!( منهم كه به مَثلهاي كليشه اي روآورده ام) اينجا هم نبايد بجز همه موارد حضور مركز گسترش را ناديده گرفت. به يكي از بچه ها مي گويم : نيمه اول فيلم مال مؤسسه شهيد آويني ونيمه دومش، حقنه مركز گسترش سينماي مستند وتجربي وابسته به معاونت سينمايي وزارت ارشاد آقاي صفار هرندي.

اما اولين فيلم امروز بالاتر از آسمان فریدون حسن پوراست. دکتر رزمنده اي که اسیر شده وبا پلاک یک دکتر دیگر، هویت اورا هم یدک می کشد،بعد از آزادی به روستایی در شمال رفته و تنهاشروع به طبابت مي كند. حالا رابطه ای بین عروس بيوه کدخدای ده ودکتر شکل گرفته که روستائیان موافقش نیستند. آنهاتحقیق می کنند ومادر شهید واقعی را پیدا می کنند. او وقتی به دیدار شبیه پسرش می آید که بعد از مدت کوتاهی او به دلیل شیمیایی شدن شهید می شود. فیلم بجز اشکالات فنی که از کارگردانهای تازه کار هم بعید است.(مثل ضعف فیلمنامه، بازیها، تصویربرداری و...) بیشتر در بند مفهوم کلیشه شده رزمندگان بازمانده ازجنگ گرفتارشده است. ما اینجا هم با رزمندگانی روبروئیم، که یا از اجتماع بریده و به کوهها پناه برده اند، یا از کار افتاده و راهی آسایشگاه هستند و یا مسوول مملکتی! اگر شما هم جانبازی را در آثار هنری ساخته شده این سالها بدور از این کلیشه ها دیده اید، سلام مارا هم برسانید. اما شخصیت پردازی این جانباز و روند قصه به گونه ایست که بسیاری از مواردی که در فیلم طرح می شود، بی جواب باقی می ماند.مثل اینکه آیا امیر علی واقعاً معتاد است؟ اگر نیست چه چیزی را تزریق می کند؟ گنجی که توی روستا از آن نام می برند، چیست؟ یوسف دوست جانباز شیمیایی امیر چه کاردکرد و پیشینه ای دارد؟ و سوالات بیشمار دیگر.

فیلم بعدي «همیشه پای یک زن درمیان است» اثر کمال تبریزی است، که با برداشتی آزاد از مجموعه داستان غیرقابل چاپ سید مهدی شجاعی ساخته شده است. زن و شوهری طلاق می گیرند. اما شرایطی که اجتماع به هرکدام از آنها تحمیل می کند، به گونه ایست که دوباره به هم متمایل می شوند. درانتها معلوم می شود که مسبب این طلاق مریم بوده تا میزان علاقه شوهررا به خودش درک کند. اما این قصه فقط پیونددهنده مفاهیم دیگر فیلم است. رابطه زن ومرد ونظرات آدمهای مختلف با تیپهای متفاوت اجتماع، مفهوم اصلی فیلم را تشكيل مي دهد. آب هميشه از جايي كه بيشتر است به جاي خشكتر سرازيرمي شود. و ماهم اثر هرفيلمسازي را با بهترين اثرش مي سنجيم. كمال تبريزي با ليلي بامن است شناخته شد ومي شود. واين فيلم فارغ از مسأله زمانشناسي و اينكه هركس بايد فرزند زمان خويشتن باشد، نسبت به ليلي... ضعيفتر است. نقدهايش سطحي تر وطنزهايش بي پرواتر و لوستر است. در بهترين سكانس فيلم  رئيس شركتي كه زن درآن كار مي كند، بعد از طلاق او را به اتاقش دعوت مي كند. از پيش از اين فلج بوده و يك آدم معتقد و سختگير دربيت المال است. حال اورا مي بينم كه به موسيقي كلاسيك گوش مي دهد. فلج نيست و روز والنتاين را به ياد مريم مي آورد. او به مريم پيشنهاد ازدواج موقت مي دهد. مريم قبول نمي كند واتاق را ترك مي كند. رئيس پوست مي اندازد و در مراحل جذابي به همان حالت گذشته در مي آيد. البته فيلم در بوجود آوردن بعضي طنزهاي موقعيت به مفهوم واقعي طنز موفق است. و لي فكر نمي كنم مثل ليلي.... ماندگار شود.

دو فيلم ديگر هم امروز مارا بسيار پربار مي كند!! پرچمهاي پدران ما اثر محمدنوري زاد كه قصه اي تاريخي در زمان حمله مغول به ايران است. نوري زاد نسبت به چهل سرباز پيشرفت محسوسي داشته است اما ديگر عادت كرده ايم آقاي نوري زاد بهترين سوژه ها را با نابلدي خراب كنند. اگر ايشان قبول كنند كه فيلمنامه كارهايشان را يك نفر ديگر و تدوين راهم كسي بجز خود يا پسرشان انجام دهند، فكر مي كنم دستشان در كارگرداني بازتر و سبكتر خواهد بود.

تنها دوبار زندگي مي كنيم فيلم بهنام بهزادي هم، يك فيلم پوچ و نهيليست كه پر است از نيش و كنايه به انقلاب و مردم بافضايي سرد ورعب آور و افسرده كننده و يكي ديگر ازتراوشات مركز گسترش سينماي مستن و تجربي با كلي دك وپز فني و روشنفكري. اما هنوز هم دليل جامپ كاتهاي بي شمار و بي دليل فيلم را نفهميدم. حضرت ميرشكاك كه چند روزيست سينما را روشن وپردود فرموده اند، فرموده اند: مواظب اين جماعت روشنفكرِ از هرسوراخ بيرون بيا باشيد، كه گولتان نزنند.

 

 

 

بيست و ششمين جشنواره فيلم فجر - 7

بسم الله الرحمن الرحیم

فيلسوف و بستني

كوچه – شب - خارجي

محمد لیوان و کیک را از مرد جلوی حسینیه می گیرد. از کوچه بیرون می آید. کنار شیرآبی می نشیند. کیک و لیوان را روی سکوی کنارشیر می گذارد. در حال شستن دستهاست. دست پیرزنی که انگشتری عقیق به دست دارد، به آرامی کیک و لیوان را برمی دارد و می رود. محمد فقط نگاه می کند. اشک تنها بدرقه این پلان فیلم سبزکوچک است. غلامرضا رمضانی در ادامه فیلمهای کودک ونوجوانش حیات وقفل ساز که کسی به آنها هم توجهی نکرد، این فيلم را در سطح بالاتري از نظر محتوي و قالب ساخته است. محمد در مسابقات داستان نویسی ناحیه مقام اول را کسب کرده و باید فردا برای دریافت جایزه اش، درجشن نیمه شعبان شرکت کند. اما او درآنروز، باید بجای پسر عمویش به حجره یک فرش فروش دندان گرد برود. در فیلم رمضانی همه چیز به اندازه است و حد هرچیزی به خوبی رعایت شده است. فیلم نه درنشان دادن فقر افراط می کند ونه درایجاد فضای معنوی نیمه شعبان و نه درانتقاد. شوهر خواهر محمد، خواهرش را کتک می زند. او آدمی ظاهرالصلاح است. درنمایی از فیلم، محمد اورا می بیند که روی سن یکی از جشنهای نیمه شعبان مردم را تشویق به دست زدن می کند. در پرداخت صحنه ای دیگر که نشاندهنده فقر جامعه است نیز همین اتفاق می افتد. دستهای پیرزن و... و همین کافیست که همه پیام مورد نظر منتقل شود. نه زیاده روی و نه چشم پوشی ازواقعیت. نمای انتهایی فیلم نیز به همین صورت پرداخت شده است. ابراهیم پدر محمد درحال عبور از جلوی حجرۀ فرش فروش است. فرازمند اورا صدامی زند. جواب نمی دهد. فرازمند ازحجره بیرون می آید و دوباره تقاضای کمک می کند. اما پدر بانگاهی او را رها كرده و می رود. دوربین عقب می کشد و فیلم به پایان می رسد.

فيلم خواب زمستاني شايقي به دليل اشكال فني پخش نمي شود و بعد ازآن عدم اطلاع رساني دقيق مسؤولان، مارا تاساعت 20 معطل مي كند. بعد ازآن فيلم انتهاي زمين را مي بينيم. بازيگر فيلم كه زندگي واقعيش تبديل به فيلم شده است، حجت نام دارد. اوسه بار شمال تاجنوب ايران را پياده طي كرده وحالا د رمنطقه اي دور افتاده از ساحل جنوب، زندگي مي كند. فيلم قصه رابطه او با كساني است كه دوروبراو زندگي مي كنندو يا به ديدنش مي آيند. حجت كه ما ورا در بيشتر فيلم با يك شورت مي بينيم، شخصيتي نامشخص و مغشوش دارد. او يكبار د رحال مشروب خوردن است وبار ديگر اورا سر نماز مي بينيم. گاهي رئوف ومهربان و گاهي بددهن وغير قابل تحمل است. او در جايي مي گويد. اگر اين دريا نبود من همينطور مي رفتم. به كجا؟ براي چه؟ هدف؟ آرمان؟دين؟ و... نمي دانيم. فقط اين آدم محكوم است كه اينجازندگي كند. بدون هدف مشخص. پوچ و گذرا! نيش وكنايه هاي فيلم هم كه جاي خود دارد و اين سالهانمك فيلمهاي شبه روشنفكري شده است. روحانيي كه كانديداي مجلس است، گروهبان نيروي انتظامي كه دنبال ناموس مردم است و... شايد اين فيلم اگر به شكل مستندساخته مي شد، لااقل يك فيلم مركز گسترشي مناسب را مي ديديم. اما اين فيلم براي كارگردان تازه كارش، واجد هيچ ويژگي خاصي نيست.

حس پنهان، از دست پختهاي مركز گسترش سينماي مستندوتجربي با كارگرداني مصطفي رزاق كريمي آخرين فيلم امروز است كه مي بينم. امير رئيس كارخانه بستني عاشق دختري مي شود. سيمين همسر امير روانپزشك است و برادرندا يك بيمار عصبي. بهرام به توصيه امير براي معالجه نزد سيمين مي رود. در انتها بهرام د رحال حمله به امير از ايوان پرت شده ومي ميرد و امير هم درتصادف، قطع نخاع مي شود. اين فيلم از دو جهت به دو فيلم ديگر امسال شبيه است. از نظر مغشوش بودن و عدم شخصيت پردازي خوب و تبيين دقيق روابط شخصيتها با هم و با قصه شبيه آتش سبز وازنظر پوچ بودن ودين زدايي مانند كنعان است. قضيه اسپانسر فيلم هم كه يكي ازكارخانه هاي معروف توليدكننده بستني است، قوز بالاقوز فيلم است. جابجا بايد به افاضات آقاي رئيس درباره تاريخچه بستني درخانواده ها و چگونگي فروش بستني و... بشنويم، يا به تابلوهاي تبليغاتي شركت مورد نظر عادت كنيم. دو نمونه از ديالوگها بهرام، فيلسوف ديوانه فيلم :

-          آدمها عاشق مي شن. بعد عشقشونو مي كشن. بچه شونو مي كشن. دنياي ما آدما ازحيوونا هم كثيف تره

-          همه موجودات زنده بعد ازمرگ فاسد مي شن وماآدما قبل ازمرگ.

اواخر فيلم به يكي از بچه ها كه با هم هستيم مي گويم : توي اين صحنه ها جاي جيراني خاليه كه يَك خون وخونريزي راه بندازه كه بيا و ببين.

 

بيست و ششمين جشنواره فيلم فجر - حاشيه ها

بسم الله الرحمن الرحيمپ

تخم مرغ دزد و پرتغال فروش

یکی از غرفه های تبلیغاتی امسال بانک پاسارگاد با خانمهای خوش آب ورنگش است. خبرنگاری را جلوی غرفه می بینم. خانم پاسارگادی درحال توضیحاتی است. می ایستم.«لطفاً کپی شناسنامه و کارت ملی وکارت جشنواره تان را بیاوریدو...» منتظر می شوم. درخواست می کنم برای منهم توضیح دهد. همانها را می گوید و درادامه اش اضافه می کند:«این مدارک را که بیاورید ازطرف بانک برای شما یک حساب به مبلغ 50هزار تومان افتتاح می شود.»چپ چپ نگاهش می کنم. سوال می کنم چرا؟ مثل منتقدی که به یک سیاهی لشکر نگاه می کند، به من نگاه می کند.«چرا نداره؟ این هدیه بانک ما به همه خبرنگارهاست» سرم گیج می خورد. داخل سالن می روم از یکی از بچه ها می پرسم. می گوید بابا تو خیلی از تهران دوری ها این که یه رسم پذیرفته شده توی همه نهادها و سازمانهای دولتی و خصوصی، انقلابی وضد انقلابه. اگه نباشه خبرنگارا خودشونو می کشن....

 

بيست و ششمين جشنواره فيلم فجر - 6

بسم الله الرحمن الرحيمويولون

افتخار بي خدايي!

كنعان فيلم پرسرو صداي ايراني بخش بين الملل، ساخته ماني حقيقي بعد از چند بار تغيير برنامه به نمايش درآمد. زن و شوهر جواني در حال جدا شدن از همند. زن حامله است و شوهرش را درجريان نگذاشته است. شوهر شرط طلاق دادنش را سفر به شمال براي ديدن مادرش مي داند. خواهر هم به تازگي از آلمان آمده است. خواهر سابقه خودكشي دارد. در راه زن دليل تقاضاي طلاقش را مي گويد:« مي خوام صبح كه از خواب پامي شم، هيچ كسو نبينم. مي خوام وقتي از خونه مي رم بيرون، كسي نگرانم نباشه، مي خوام تنها باشم.» در راه برگشت. با گاوي تصادف مي كنند. مينا براي شستن دستهايش كنار رودخانه مي رود. آنجا درختي را با كه پارچه هاي زيادي به آن آويزان است، مي بيند. تكه اي از مانتويش را به درخت مي بندد. د ربرگشت او نگران خواهرش است كه دوباره خودكشي نكند. به خانه كه مي رسند، خواهر سالم است. مينا به مرتضي مي گويد : «كنار درخت با خودم عهد كردم، اگه آذر سالم بود، تصميممو عوض كنم.» مرتضي مي پرسد:«با كي عهد كردي؟» «باخودم، باتوو...» سابه روشنفكري لائيك چنان برفيلم حكمفرماست، كه در تمام اين صحنه ها نه تنها اسمي از خداوند برده نمي شود. بلكه هرنوع المان مذهبي ديگري نيز ناديده گرفته مي شود. اواسط فيلم ازاين مي ترسيدم كه داستان به يك نماد مذهبي سطحي و خرافي ختم شود. اما كار از اين هم خرابتر است. اساتيد!! حتي همان ظواهر را هم برنمي تابند. يك از بچه ها مي گويد :اين نوع آثار را نمي توان روشنفكرانه دانست. اينها فرا روشنفكرانه وبيشتر اداي روشنفكريست. در اين فيلم تأسف من بيشتر به خاطراصغر فرهاديست كه از فيلم خوب شهر زيبا به چنين آثار لائيكي رسيده است. 

اما هرچه اين فيلم روي اعصاب ما راه رفت، بعضی فیلمهاي ديگر را می توانیم راحت ببینیم واحساس انگشت توی چشم رفتن و سیخ توی گوش رفتن را فراموش کنیم. پروفسور و معادله مجهولش كه فيلمي ژاپني است، یکی ازاین فیلمهاست. یک معلم ریاضی سر کلاس وبرای درس دادن ریاضیات، خاطراتش را از مادرش تعریف می کند. مادرش دختر جوانی است که بعنوان سرایداربه خانه یک پروفسور ریاضی که دچار فراموشی شده می رود. پروفسور فقط برای 80 دقیقه حافظه دارد وبعد ازآن همه چیز را فراموش می کند. پروفسور عاشق ریاضیات است وهمه زندگی را از دریچه ریاضی تحلیل می کند. به تدریج رابطه آنها نزدیکتر می شود و سرایدار پسرش را به خانه پروفسور می آورد. این باعث علاقه پسر به ریاضی می شود. یک قصه زیبا و ساده وبی تکلف و یک ضرب آهنگ مناسب همراه با دکوپاژی که روند ساده فیلم را به خوبی حفظ می کند، باعث بوجود آمدن يك اثر جذاب است. شخصیت پردازی پروفسور و رابطه انسانیش با این مادر و پسر و از طرف دیگر وارد شدن به زندگی اجتماعی مردم ژاپن، این اثررا برای یک تماشاگر ایرانی هم دلپذیر می کند.

ویولون ديگر فيلم خارجي صبح با تصاویر سیاه و سفید و دوربین روی دست و سیّالش ، نماینده ای ازسینمای مکزیک است. یک پیرمرد ویولن زن در جریان شورشهای روستایی سالهای میانی سده گذشته، تصمیم می گیرد مقداری سلاح را از روستای تحت اشغال خارج کند. پسر پیرمرد جزو نیروهای انقلابی و عروسش به دست نظامیان اسیر شده است. یک نگاه متفاوت وانسانی به یکی ازحرکتهای آزادیخواه جهان که ممکن است آنچنان هم بزرگ و خبرساز نباشد، نقطه قوت فیلم است. رابطه پیرمرد با فرمانده نظامیان، قطعه ای دیگر ازاین قصه ساده و زیباست. فرمانده عشق موسيقي است ولي دراين كار استعداد ندارد. نکته دیگر فیلم، نوع نگاه به مردم فقیر و انقلابی روستایی است. نگاهی که تحقیر آمیز واز بالا به پایین نیست و اين مجموعه فیلمي ساده و روان وبا تعلیقي مناسب مي سازد.

فيلم ويتنامي زندگي در ترس هم، ديگر اثر خارجي امروز است. فيلمي ضد جنگ كه به فلاكت بار بودن زندگي ويتنامي ها بعد ازپايان جنگ اشاره مي كند. مردي كه يك زن درويتنام شمالي و يكي درويتنام جنوبي دارد، براي امرار معاش به خنثي كردن مينهاي باقي مانده از جنگ مي پردازد. بااينكه نمي توان اين فيلم را ضد آمريكايي ويا انساني دانست اما برداشت از وقايع پيشين و تطبيق آن با داستان فيلم مي تواند فضايي انتقادي نسبت به آمريكائيها بوجود بياورد.

 

بيست و ششمين جشنواره فيلم فجر - 5

 بسم الله الرحمن الرحیمredacted

روز عراق سينمايي

 همه فیلمهای به نمایش درآمده امروزخارجی است.  غیر قابل انتشار فیلم پرسر وصدای برایان دی پالما یکی از چند فیلم با موضوع عراق است. یک فیلم 90 دقیقه ای که به داستان تجاوز و قتل یک دختر آمریکایی توسط سربازان آمریکایی می پردازد. فیلم با ساختاری مستند گونه و به شکل تصویربرداری پرتکان و پرتنش دوربینهای ویدئویی و دوربینهای مخفی ساخته شده و گاهی بعضی صحنه های آن به ساختاری کاملاً مستند نزدیک می شود. فیلم سعی می کند بدون جانبداری از جناحهای سیاسی آمریکا(مانند فیلمهای مایکل مور) و بدون مقصر جلوه دادن سربازان آمریکایی نقد خودرا به سوی ساختارهای حکومتی و تربیتی آمریکا متوجه کند. اما فیلم درنهایت یک اثر درون پارادایمی است که بیشتر از اینکه به نفس حضور آمریکا در عراق اشاره کند، به مشکلات و بحرانهای روحی سربازان آمريكايي اشاره می کندودر صحنه هایی مظلومیت آنها را به تصویر می كشد. درنمایی سر يك سرباز آمریکایی را بریده و روی سینه اش گذاشته اند. درنمایی دیگر فیلمبردار دوربین ویدئویی که یک سرباز آمریکائیست، توسط دو عراقی ربوده می شود. شاید پیام این صحنه های برای عراقیها و دیگر مسلمانها این باشد که سرباز خوب آمریکایی را دوست بدارید و از سرباز بد آمریکایی بترسید. چون او مثل نمای آخرفیلم باوجود تجاوز و قتل یک دختر بی گناه با خیال راحت درآمریکا مشغول مشروب خوردن و انداختن عکس یادگاری با همسرش است.

دره اِلاه دیگر فیلم آمریکایی مربوط به عراق امروز است. یک گروهبان باز نشسته آمریکایی در جستجوي پسر که تازه از جنگ در عراق برگشته، باجسد مصلح شده او روبرو می شود. بعد ازتحقيقات معلوم می شود که دوستانش اورا به قتل رسانده اند. فیلم تا لحظاتی مانده به آخر بیشتر از اینکه یک فیلم سیاسی باشد، یک درام جنایی است و فقط در انتهاست که خاطراتی از جنایتهای پسر و رفقایش در عراق بوسیله دیالوگ به خواننده منتقل می شود. از طرف دیگر فیلم باز هم فقط آمریکائیهای درگیر جنگ عراق را می بیند وهرچند نگاهش به رفتار آمریکائیها انتقادیست، اما مردم عراق را از این معادله حذف می کند. این درحالی است که دره الاه از ضعفهای بیشمار ساختاری مثل فیلمنامه و تصویربرداری و ... رنج می برد. و ما بجز صحنه هایی که بعنوان دوربین موبایل پسر از عراق می بینیم، وارد عراق نمی شویم. در مجموع این فیلم در مقایسه با فیلم برايان دی پالما اثری ضفیعتر و کم اثر تر است. ديگر آثار خارجي امروز كه اثري از سوريه نيز درميان آنهاست، ضعيف و بي اثرند و نوشتن در موردشان هم وقت تلف كردن.

- تیزر جشنواره و سوتهای بلبلی تماشاگران هم برای خودش جریانیست. در تیزر امسال جشنواره خسرو شکیبایی با لحجه خاصش روبه دوربین می گوید : تحویل سال سینمایی ایران. بیست وششمین جشنواره فیلم فجر و جِ فجر را خیلی غلیظ و به شکل سوت می گوید. باشنیده شدن این کلمه همه سالن سوت بلبلی می زنند.

 

بيست و ششمين جشنواره فيلم فجر - 4

بسم الله الرحمن الرحيمفرزندان افتخار

يك فيلم خوب در نيمه هاي شب

نوشتن براي فيلمهاي خوب سخت و هم دلپذير است. آنهم نه يك فيلم فقط خوب، بلكه اثري شگفت انگيز بنام فرزندان افتخار به كارگرداني كريشتينا گودا كه در آخرين نوبت سينما صحرا در ساعت 23:45 به نمايش درمي آيد. هميشه اينرا مي دانستم كه بيشتر فيلمهاي خوب در بدترين نوبتها به نمايش در مي آيند و امشب اينرا به خوبي فهميدم. من و يكي از دوستان كه به شدت خوابمان مي آمد. به شكلي ناگفته تصميم گرفتيم كه پنج دقيقه از اين فيلم را ببينيم و بعد برويم. ولي بعد از يك دقيقه خواب از سرمان پريد و 120 دقيقه با علاقه فيلم رانگاه كرديم. در اين فرصت فقط اينرا مي نويسم كه اين فيلم بي ترديد بهترين فيلم جشنواره امسال و يكي از بهترين فيلمهايي است كه در تمام عمر ديده ام. داستان فيلم مربوط به دوران انقلاب ضد شوروي سالهاي مياني دهه 1950 است. جايي كه گارچي، ستاره تيم ملي واترپولو مجارستان به واسطه دختري دانشجو و انقلابي بنام ويكي پاي به درگيريهاي انقلابي مي گذارد. انقلاب به ظاهر پيروز مي شود. شورويها مجارستان را ترك مي كنند. و تيم ملي مجارستان راهي المپيك ملبورن مي شود. اما ارتش شوروي دوباره بازگشته و بوداپست را به خاك و خون مي كشد. ويكي دستگير مي شود. همزمان با صحنه اي كه ويكي را براي شكنجه مي برند، زندانيان براي او سرودملي مجارستان را مي خوانند و در ملبورن سرود ملي مجارستان براي قهرماني تيم ملي واترپولو مجارستان به صدا درمي آيد. همين اندك راداشته باشد تابعد...

اما تنها فيلم ايراني به نمايش درآمده امروز باد در علفزار می پیچد، ساخته خسرو معصومی است. شوکا دختری شمالی قرار است به زور به ازدواج یک پسر عقب مانده ذهنی از روستایشان درآید. شوکا مخالف است. درهمین روزها یک خیاط سیار با برادر زن و شاگردش جلیل، برای دوختن لباسهای عروسی به روستا می آیند. جلیل و شوکا بهم علاقه مند می شوند. در مراسم عروسی برادر شکرالله، شوکا را از محضر می دزدد و در کنده یک درخت جنگلی زندانی می کند. جلیل با راهنمایی شکرالله شوکا را نجات می دهد. من فیلمسازانی را که جسارت بیرون آمدن از تهران و بطور عام، فضاهای شهری را به خود می دهند دوست دارم. آنهم یک لوکیشن بسیار زیبای زمستانی شمالی با نماهای باز چشم نواز و نقاشی شده و یک زیبایی بصری دل انگیز. اما قصه به بکری فضا نیست و هرقطعه ای ازآن یادآور فیلمهایی دیگر است. نوع بازی ابتدایی و روال قصه که برمبنای شخصیت جلیل(حسین عابدینی) است یاد آور باران است. اینجا هم پسری ترک زبان و ساده دل عاشق دختری روستایی شده است. این نوع قصه ها که بنیان اصلیش کلیشه ایست، باید باروندی متفاوت دنبال شود تا در دام کلیشه ها و ذهنیت ها نیفتد. از جهت دیگر این فیلم هم ادامه دهنده روند فیلمهای عشقی ایرانی جشنواره است. اما پرداخت قصه و بازیها و طنز مناسب فیلم باعث می شود که مثل فیلم دیشبی (درميان ابرها) یک قصه جنسی و تحریک کننده راشاهد نباشیم. این رویکرد فیلم باعث می شود که حتی صحنه نهایی که جلیل شوکا را بر پشت حمل می کند، باور پذیر و منطقی باشد.

در میان خارجی هاي ديگر امروز فیلم دوازده به کارگردانی نیکیتا میخالکوف محصول روسیه نيز جالب توجه است. یک هیئت منصفه دوازده نفره درسالن بزرگی که مجهز به انواع وسایل ورزشی است، درحال تصمیم گیری درباره حکم یک جوان چچنی متهم به قتلند. در شروع تصمیم گیری 11 نفر موافق مجازات جوان هستند ولی با مخالفت یک نفر و بحثهای طولانی وبازسازی صحنه جرم، همه به این نتیجه می رسند که جوان بی گناه است. فیلم یک قصه سیاسی سمبولیک و پردیالوگ است که بایک دکوپاژحساب شده فضای محدودش را قابل تحمل می کند. ديگر نکته بارز فیلم طنز پرقدرت آنست که همراه با آن، متلکهایی هم به نظام قضایی روسیه و حتی آمریکا وارد مي اندازد. اما فیلم خیلی طولانی است و اگر سی دقیقه از این کوتاهتر بود، می توانستیم آنرا یک اثر درخشان بنامیم. دلیل این طولانی شدن اینست که فیلمساز اصرار به شخصیت پردازی و مرور زندگی هر دوازده نفر دارد. اگر تعداد نفرات کمتر می شد یا اینکه فیلمساز از میان آنها دست به انتخاب می زد، فیلم کوتاهتر و جذابتر از آب درمي آمد.

اُلژان محصول سه کشور آلمان، فرانسه و قزاقستان دیگر فیلم خارجی امروز است. البته معنی قزاقستان اینست که داستان در قزاقستان می گذرد. مردی که در فرانسه خانواده اش را از دست داده به قزاقستان می آید که بمیرد. او در میانه راه با دختری قزاق که معلم آموزش فرانسوی است، آشنا می شود. دختر اسب خود را در اختیار مرد می گذارد و خود به دنبال او می رودو مرد را به زندگی باز می گرداند. اُلژان یک فیلم صادق و صمیمی است که دنبال نشان دادن فقر و فلاکت شرقیها نیست و مي توان نگاهي مثبت به شرق را از این فیلم درک كرد. بازیهای روان و یکدست و طبیعت زیبای قزاقستان از دیگر نکات مثبت فیلم است.

در ميان فيلمهاي داستاني امروز يك فيلم مهم مستندنيز به نمايش درمي آيد. غبار جنگ -  يازده نكته از زندگي مك نامارا، فيلم اسكار گرفته ارول موريس همراه با ميهماناني از آمريكا به نمايش درمي آيد. فيلم از مصاحبه اي با مك نامارا وزير دفاع آمريكا در دوران جنگ با ويتنام همراه با تصاوير آرشيوي بسيار قوي تشكيل شده است. مك نامارا خاطراتش را از جريان جنگ جهاني دوم، خليج خوكها و جنگ ويتنام با لحني جذاب بيان مي كند. فيلم يك اثر ضد جنگ و نه ضد آمريكاست. مك نامارا بارها درطول فيلم به نوع رفتار دولتمردان آمريكا در دورانهاي مختلف انتقاد مي كند. اما خود هيچ تقصيري را گردن نمي گيرد. و از طرف ديگر معلوم است كه در صحبت ازهر جريان همه آنرا برزبان نمي آورد. او درقسمتي از مصاحبه به نقل يكي از فرماندهانش مي گويد : اگر ما در جنگ پيروز نمي شديم، به عنوان جنايتكار جنگي دستگير مي شديم. در مجموع با اينكه فيلم فضايي انتقادي دارد اما اين انتقاد براي نظام آمريكا بي خطر است. چون هم زمان زيادي ازوقايع مورد اشاره فيلم گذشته است و هم مك نامارا درفيلم به شيوه اي زيركانه تطهير مي شود. به ياد بياوريم او كسي است كه تعداد سربازان آمريكايي در ويتنام را از تعداري كم به 500 هزار نفر رساند و يكي ازمسببين اصلي كشتار ويتنامي ها بود. فكر مي كنم اين نوع فيلمها در آمريكا به همان دليلي اجازه ساخته شدن مي يابند كه آمريكائيها با آن دليل هر چند سال يكبار اسناد محرمانه قديميشان را رو مي كنند. البته در انتها بازهم رئيس جمهور وسران آمريكا از جمله خود مك نامارا با فاصله زيادي از گناه و جنايت نگه داشته مي شوند.

 

 

بيست و ششمين جشنواره فيلم فجر - 3

بسم الله الرحمن الرحيم

 يك فيلم سياسي و اساسی!!

ديگر عادت كرده ام كه وقتي اسم مركز گسترش سينماي مستند وتجربي را مي شنوم، پشتم بلرزد و از عاقبت فيلم هراس داشته باشم. آخرين سيانس روز دوم جشنواره يكي ديگر از شاهكارهاي مركز گسترش به نمايش درآمد. فيلم درميان ابرها كارسيد روح الله حجازي شروعي براي ژانر سكس اسلامي امسال است. يك فيلم لوس و اِروتيك كه به صحنه هاي تحريك كننده اش، شلمچه و امام رضا را هم افزوده است . يك پسر ايراني باربر سرمرز شلمچه، عاشق يك دختر عراقي مي شود. ولي دختر كه كارش صيغه شدن كوتاه مدت در مقابل پول است، ناخواسته اورا گول زده و باعث عبور يك دختر بچه از مرز مي شود. مالك بدنبال نورا به مشهد مي آيد و آنجا خواسته نامشروع او راقبول نمي كند. گفته مي شد كه بايك فيلم سياسي درباره رابطه مردم ايران با عراق مواجهيم،‌اما فيلم آنقدر مبتذل ونا اميد كننده است، كه صداي نقار خانه انتهاي فيلم فقط به عصبانيت ما مي افزايد و جالب اينجاست كه اين فيلم را در بخش سينماي معنا گرا قرار داده اند!!!!!!!!!

ديگر فيلم ايراني امروز هامون ودريا اثر ابراهيم فروزش است. فيلم را مي توان به دو پاره خوب و بد تقسيم كرد. هامون، جواني جنوب خراساني، اهل ساز و آواز خواندن است. او عاشق دختري بنام درياست اما برادر دختر با ازدواج آنها مخالف مي كند. هامون براي كار نزد دائيش مي رود و با پول به روستايشان برمي گردد تا دوباره از دريا خواستگاري كند. اين پاره خوب فيلم است. شخصيت هامون كه يك جوان روستايي مصمم، مرد و نجيب و عاطفي است، مارا اميدوار مي كند. هامون در بازگشت با بيماري دريا مواجه مي شود. دريا را پيش پيرزني مي برند. او به هامون مي گويد دريا زردي گرفته و براي خوب شدنش بايد از ماهيهاي سياه كوچكي كه در دريايي دور زندگي مي كنند بخورد. اما راه دريا طولاني است. بايد از صحراها و شوره زارهايي گذر كني تا ماهي را پيدا كني!!هامون و طوفان(برادر دريا) هردو براه مي افتند ودرراه بدست آوردن ماهي با هم دوست مي شوندو... راستش با ديدن اين بخش بلافاصله ياد كارتون پسر شجاع افتادم. يادتان هست كه خانم كوچولو مريض شده بود و دكتر روستايشان گفت براي خوب شدنش بايد فلان علف را از كوهي دور بياوري و... تلفيق پاره اول كاملاً واقع گرا با بخشي كاملاً افسانه اي و سمبوليك فيلم را از تعادل خارج مي كند و تماشاگر را سردرگم. اميدورام دليل اين ساختار انتهايي نيم نگاه به جشواره هاي خارجي نباشد.

اما امروز روز فیلمهای متوسط خارجی است. جزیره یک فیلم معنا گرا از سینمای روسیه است. آناتولی ملوان روسی همراه با کاپیتانش گرفتار آلمانها می شود. آنها اورا مجبور می کنند بطرف کاپیتان شلیک کند. بر اثر انفجار آناتولی به دریا می افتد و بوسیله راهبان یک دیر نجات می یابد. او تا ۳۰ سال بعد به سمت سوخت رسانی دیر مشغول می شود. اما او در همه این سالها ازگناه کشتن کاپیتان پشیمان است و توبه می کند. او حالا صاحب کراماتی است و مردم برای شفا گرفتن نزد او می آیند. یکی از کسانی که برای شفا نزد او می آید، دختر کاپیتانیست که آناتولی فکر می کرد او را کشته است. كاپيتان نجات يافته و حالا آناتولی با اطمینان از اینکه گناهی مرتکب نشده می میرد. آناتولی در این فیلم شخصیتی تجديد نظر طلب و انزوا خواه است. خصوصیت دیگر او رام و پایبند نبودن در برابر قوانین خود ساخته مسیحی است. او زاهدانه زندگی می کند. رو به جهت دیگران نیایش نمی کند. آواز می خواند ولباسهای مندرس می پوشد. اوج فیلم آنجاست که پدر فیلارت رئیس راهبان یک شب را درکلبه او می گذراند. او پوتینهای فیلارت راداخل اجاق می اندازد و لحاف راحتش را توی دریا. اما فیلم در کنار این منش اصلاحگر به خرافات و اوهام و تخیلات هم(البته بسیار سبک و حساب شده) رو می آورد. در صحنه اي كه آناتولي قصد دارد شيطان را از بدن دختر كاپيتان بيرون كند، فيلم قدري از واقع گراييش فاصله مي گيرد. اما نكته مثبت فيلم دربرار مشابهينش (دالان سبز، يك تكه نان، قدمگاه، اينجا چراغي روشن است، خدانزديك است و...) اينست كه با اينكه آناتولي صاحب كرامت به ظاهر كم عقل و ديوانه به نظر مي رسد، اما او د رحالت تقيه است. او آگاهانه رفتار بهلول واري را براي تأثير گذاري بيشتر انجام مي دهد. در صحنه اي كه مادري پسرش را براي خوب شدن پاهايش پيش آناتولي مي آورد، او مثل يك روانشاناس اول دعا مي خواند و  سپس عصاي پسر را برداشته و به او در راه رفتن اعتماد به نفس مي دهد. اما كشش دين مسيح بيشتر از اين نيست. به همين خاطر است كه با توجه به انتقادي بودن فيلم، كليساي ارتودوكس روسيه از فيلم تقدير مي كند. از نظر فني هم فيلم در سطح خوبي قرار دارد. طراحي صحنه و نور پردازي بسيار خوب و تصويربرداري قابل قبول، زباني مناسب براي پيام فيلم بوجود مي آورد.

دیگر فیلم امروزبسیار خوب متشکرم از فرانسه است. مردی به اشتباه زندانی وسپس درادامه بدشانسی هایش راهی تیمارستان شده و کارش راهم از دست می دهد. در انتها او با جعل مدرک، شغل خوبی بدست می آورد. فضای پست مدرن و در عین حال ساده فیلم، بارها دستمایه فیلمهای دیگر ضد بوروکراسی قرارگرفته است. از ایران گرفته تا بقیه نقاط جهان. نقطه مثبت فیلم فضای انتقادی و سادگي پرداخت آنست.

میروش فيلمي در مورد پسری به همین نام است. او اهل کوزوو و فیلم محصول سینمای نروژ است. میروش برای پیدا کردن پدرش به نروژ می رود. بعد ازاتفاقاتی که منجر به کشته شدن پدر می شود. او به وطن باز می گردد و مادر را می بیند. یک سوژه بازهم آشنا که البته با یک قصه پرتعلیق همراه است. بازی زیبا وشخصیت پخته میروش ازنقاط قوت فیلم است. اما كارگردان نتوانسته فيلمنامه را خوب جمع و جور كند. اين فيلم هم انتهايي مغشوش و سردگم دارد.

حاشيه هاي امروز :

-          اينترنت در بسياري از اوقات روز خراب است.

-          برنامه هاي امروز و فردا در چند سيانس تغيير مي كند.

-          امسال توي جشنواره به هرخبرنگار يك فروند ساندويچ سردبا نوشابه زمزم مي دهند.

-          امسال بجاي نستله يك شركت ديگر و بجاي چاي ليپتون انگليسي سال قبل، يك شركت ايراني حضور دارد.

-          امسال بايد تا ساعت 1نصف شب براي ديدن فيلم در سينما بمانيم و روز بعد دوباره 10 توي سينما باشيم.

-          نمازخانه سينما كوچكترين، محقرترين، كم نورترين، كم فرش ترين و... ترين مكان سينماست.

-          امروز افتخار ديدن و صحبت با علي مؤذني داستان نويس خوب انقلاب را كه حالا به فيلمسازي مشغول است پيدا كرديم.

 

بيست و ششمين جشنواره فيلم فجر - 2

بسم الله الرحمن الرحيم

لحاف چهل تكه و رد پاي بزرگان!

ما خيلي چيزها را تازه امروز فهميديم. اينكه امسال مطبوعاتيها در سينما صحرا فيلم مي بينندو اينكه تا 16 بهمن بايد بخشهاي ديگر جشنواره بجز مسابقه سينماي ايران را ببينيم و ديگر اينكه سينما صحرا فقط يك سالن نمايش دارد به چه بزرگي و ديگر از فيلمهاي مستندو بخشهاي جانبي مثل «سينماي فلسطين (جلوه هاي مقاومت)» هم خبري نيست و مارا با اين كارتهاي پي وي سي باركد دار ( وقتي جلوي در دستگاه باركد را روي كارتم گرفت، مي خواستم بپرسم آقا چقدر تقديم كنم؟!) به سينماهاي ديگر راه نمي دهند. خلاصه اينكه باهمه اين تفاصيل دوباره جمع بچه ها جمع شد و جشنواره شروع شد.

اولين فيلم امروز 1408 محصول آمريكاست. يك فيلم ژانر وحشت كه سر از مسابقه سينماي معناگرا درآورده است. البته سرنوشت ديگر معنا گرا ها هم همينست. اصلاً معناگرا يعني چه؟! فيلم ضرب آهنگ سريعي دارد. قصه روزنامه نگاري كه براي تحقيق درباره اتاق 1408 يك هتل كه گفته مي شود هركس وارد آن شود، كشته مي شود به اتاق مي رود و برايش اتفاقات ناگواري مي افتد. قبل ازشروع صحنه هاي هتل مامرد را مي بينم كه هنگام موج سواري، توي آب سقوط مي كند و كنار ساحل به حالت بي هوش مي افتد. در انتهاي متوجه مي شويم اتفاقات هتل كه بخش عمده فيلم است،‌ در واقع همان لحظات بي هوشي و اغماي ناشي از حادثه بوده است. فيلم از نظر تكنيكهايي مثل تصوير برداري و تدوين در جايگاه بالايي قرار دارد. اما كارگردان سعي داشته ضعفهاي فيلمنامه را كه مربوط به عدم وجود موقعيتهاي پرقدرت وحشت است، با استفاده از جلوه هاي ويژه صوتي پر كند. به همين دليل فيلم بسيار پر سر و صدا و بعضي صداها بسيار گوش خراش است. اما امروز چشممان به جمال يك كيارستمي ترك روشن شد. ما فكر مي كرديم آقاي كيارستمي فقط درمملكت ما تكثير شده است ، اما سمي كاپلانوغلو با فيلم تخم مرغ، فيل مارا به هندوستان برد. شاعري بعد از مرگ مادرش به شهر محل زادگاهش باز مي گردد. او در مواجهه با علاقه اش به پرستارِ مادر و نذر مادر كه  قرباني كردن يك گوسفند قرار دارد. فيلم از نماهاي كشدار و فضايي سردو بدون قصه برخوردار است.

اما مهمترين فيلم امروز، به همين سادگي اثر رضا ميركريمي است. در تيتراژ دستي با مداد اسامي فيلم را درعين سادگي مي نويسد و مفهوم سادگي را كه درنام فيلم است، به خوبي نشان مي دهد. در انتها مي فهميم، خط تيتراژ متعلق به آقاي كيارستمي است. فلمنامه راهم ميركريمي و شادمهر راستين نوشته اند. فيلم روايت يك روز يك خانواده با محور مادر خانه است. زن ابتداي روز قصد دارد خانه را رها كرده و به خانه پدرش برود اما در انتهاي روز و پس از اتفاقات مختلف از اين تصميم منصرف مي شود. فضايي مانند چهارشنبه سوري اما با اين فرق كه نشانه هاي ديني همچنان در فيلمهاي ميركريمي حضور دارند. تلاش زن براي استخاره يا تفأل زن همسايه به قرآن هرچند سطحي هستند. اما بازهم دين زدايي شده نيستند و ما مجبوريم در فيلم مير كريمي به حداقلها اكتفا كنيم. من از آنها نيستم كه ميركريمي را از دست رفته و روشنفكر شده و خائن بنامم. اما در آثار اخير و حتي مجموعه هايي كه تهيه كنندگيشان را بعهده داشته، نشانه هاي دور شدن از آرمانها را به وضوح مي توان ديد. ما نمي گوييم كه همه فيلمها بايد مثل زيرنورماه باشند اما مي توان به آرمانهاي زيرنورماه در آثار ديگر نيز پايبند بود. اين فيلم از فرط سعي در رئال بودن، به دنيازگي و آرمانزدايي خواسته يا ناخواسته اي رسيده است. يك زندگي متوسط رو به رفاه، طرح معضلاتي از اين قبيل كه پسر بچه از چادري بودن و قيافه مادرش راضي نيست و خلاصه تصوير يك روزمرگي دل مرده ساز و آنهم فاقد يك قصه منسجم.

فيلم ديگر امروز، لحاف چهل تكه محمد رضا اصلاني است. آتش سبز از چند حديث كه حكاياتي نامربوطندتشكليل شده و كارگردان بدون استفاده ازهيچ چسبي سعي كرده اين تكه هاي نه چندان زيبا و نه چندان پندآموز را با يك كارگرداني نه چندان قوي به فيلمي نه چندان كم خرج تبديل كند. به يكي از رفقا گفتم :‌ ديدي خيلي ها وسط فيلم رفتند؟ گفت : ماندن بقيه بيشتر تعجب داشت. سرمايه گذراين فيلم فارابي و بانك اقتصاد نوين هستند.

 

 

بيست و ششمين جشنواره فيلم فجر - 1

بسم الله الرحمن الرحيم   افتتاحيه جشنواره ها اساساً سركاريست. يك سري برنامه مسلسل وار كه وقتي مثل امسال با كمترين جذابيت هنري و نمايشي و با اشكالات متعدد دستگاه پخش كننده و تپقهاي بي شمار مجري (داريوش كاردان) همراه باشد، حتي حوصله خانواده ها و بچه هاي خردسال را كه بعنوان خبرنگار و هنرمند به سالن درندشت وزارت كشور آمده اند سر مي برد. كاردان ابتداي مراسم پیش از شروع صحبتهایش می گوید : «خانم اون بچه رو بذار رو ویبره » و بعد دو تذكر مي دهد: آقاي صفار پيغام فرستاده و عذر خواهي كرده اند و چون در سفر استاني هستند، نمي توانند تشريف بياوردند. بعد از آن سلسله سخنرانيها و تقديرها شروع مي شود. تقدير از برگزيدگان صنوف سينمايي و برخي چهره ها مثل رسول ملاقلي پور و مسعود جعفري جوزاني از ديگر بخشهاي مراسم است. در يكي از تقديرها داريوش كاردان، بجاي اسم يكي از عوامل توزيع فيلمهاي سينمايي مي گويد :«امين صاحبان» تشريف بياورند بالا. لحظه اي تأمل مي كند. معلوم مي شود، اين واژه درجمله اي توصيفي بوده كه طرف را امينِ صاحبان آثار معرفي مي كرده است. اما بلافاصله با نبوغ ذاتيش ورق را برگردانه و از اين گاف بزرگ مايه خنده و تفريح مي سازد. يك گروه موسيقي زنده هم در چند جاي مراسم، موسيقي هاي فيلمهاي تقدير شدگان و موسيقي يكي از فيلمهاي مرحوم ملاقلي پور را اجرا مي كند. اما نكته جالب سخنرانيها، صحبتهاي كوتاه، زيبا و ادبي جعفري جلوه است كه با تشويق حضار البته جهت كوتاه بودنش مواجه مي شود. از ديگر بخشهاي افتتاحيه پخش كليپهايي با مو   ضوعات : امام حسين، بازسازي سينماها، مواد تبليغي و ايران است. اواخر مراسم هم اين دوستان خوش حافظه ما، فيلشان ياد جشنواره دو سال قبل كرده و منتظر نمايش يكي از فيلمهاي جشنواره هستند كه كاردان مراسم را ختم كرده و همه را به خدا مي سپارد.    

شروع جشنواره فیلم فجر

بسم الله الرحمن الرحیمجشنواره فیلم فجر

جشنواره فیلم فجر از فردا با بخشهای ذیل آغاز خواهد شد.

 

 

 

تحريم كالاهاي استعمارگران

 بسم الله الرحمن الرحيم

مصاحبه امام خميني با نماينده "الفتح "

19 مهر 1347 / 18 رجب 1388 - نجف

 

[اكنون كه دست صهيونيسم در كليه شئون حياتي ايران مسلمان نفوذ كرده است به نظر حضرتعالي اساسي ترين راهي كه ملت مسلمان ايران براي قطع دست اسرائيل در ايران بايد به آن دست بزند چه مي باشد؟ تا در نتيجه برادران ايراني ما هم بتوانند با پيكار جويان فلسطين همگام گردند. ]

-بسم الله الرحمن الرحيم . راه اساسي اين است كه مردم مسلمان ايران داد و ستد خود را باايادي صهيونيسم و ديگر عوامل استعمار كه در ايران هستند قطع كنند و از لحاظ مادي وروحي آنان را در فشار بگذارند و تمام روزنه هاي حياتي را بر آنان تنگ سازند و خلاصه عليه آنان به نبرد اقتصادي دست بزنند و نيز در ديگر زمينه ها با آنان مبارزه كنند تاسرانجام مجبور شوند كليه روابط خود را با ايران و خلق مسلمان آن قطع نمايند و درنتيجه ملت ايران بتواند همه امكانات مادي و معنوي خود را در اختيار مجاهدان فلسطين بگذارند.

در شرايط اسف انگيز فعلي بر هر مسلماني لازم است كه كليه نيروهاي خويش را براي آزاد كردن سرزمينهاي اشغال شده و انتقام از اشغالگران به كار گيرند. "والله ولي التوفيق "،و جاي ترديد نيست كه وظيفه يك نفر مسلماني كه در دورترين نقطه هاي جهان به سرمي برد همان وظيفه اي است كه خلق مسلمان فلسطين امروز به آن مسئول است ، مسلمانان به مثابه دست واحدند و همه در مسئوليت عمومي يكسانند.  تفرقه جويي و نژادپرستي در كار نيست و بين ملتهاي اسلامي هيچ گونه امتيازي وجود ندارد، جز تقوا وپرهيزگاري ، گراميترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شماست .  حسبناالله و نعم الوكيل .

 

جشنواره فيلم فجر

بسم الله الرحمن الرحيم

 

از 12 بهمن، گزارش روزانه جشنواره بين المللي فيلم فجر را در زمبور بخوانيد.

نقد برنامه دو قدم مانده به صبح

بسم الله الرحمن الرحيمدو قدم مانده به صبح

 

جاي خالي هنر انقلاب

مدتي است روشنفكران، پايگاهي محكم، قابل اطمينان و منحصر به فرد رادر صداوسيما بدست آورده اند. برنامه «2 قدم مانده به صبح» در بهترين ساعت پخش تلويزيون، درشبكه 4 كه شبكه فرهيختگان و فرهنگيان مي نامندش يكه به پيش مي تازد و حسرت داشتن چنين مجله هنريي را به دل هنرمندان وعلاقه مندان هنر انقلاب مي گذارد. من وارد بحثهاي خاله زنيكه اي كه همه مشكلات برنامه را وابستگي فلان آدم به خاندان پهلوي مي داند يا در پي اثبات جاسوس بودن بهمان عضو برنامه است، نمي شوم و 2قدم... را يكي از قويترين برنامه هاي تركيبي - هنري تلويزيون تا به امروز مي دانم. آيتمهاي مختلف اين برنامه كه شايد مهمترينش بخش سينمايي باشد، با يك مجري شناخته شده تئاتري از المانهاي مؤفقيت اين برنامه است. اما چيدمان بخشها و ميهمانان و مجريان و موضوعات وسير موضوعات برنامه به گونه ايست كه بسته اي روشنفكرانه و سكولار را تحويل مخاطب مي دهد. اما فضاي روشنفكري يعني چه؟ و نقطه مقابلش چه تفكري است؟ تفاوت هنر روشنفكران با هنر انقلاب و حزب اللهي ها رابايد در تفاوت نگرش اين دو قشر به زندگي و سياست و اجتماع جستجو كرد. وقتي مجري مهمترين بخش برنامه فريدون جيرانيست، بايد پي به سير محتوايي سينمايي برنامه نيز برد. كسي كه افتخارش ساخت فيلم در ژانر اسلشر(فيلمهاي همراه با كشتار و خونريزي و خشونت بيش از حد كه حتي در آمريكا تماشايش براي گروههايي ممنوع است). يكي از علما درباره شيخ علي تهراني (1) گفته بود، عالمٌ زاهدٌ عابدٌ احمقْ. در مورد جيراني هم مي توان گفت: هنرمندي خوب و فيلمنامه نويسي فني و كارگرداني رواني! اگر فيلم پارك وي را نديده ايد، هيچ اصراري به ديدنش نداشته باشيد. و اگر قصد ديدنش را داريد، با خودتان پاكت مخصوص حالت تهوع ببريد.

چيدمان برنامه در بخشهاي ديگر نيز به گونه اي است كه يا اثري از هنرمندان انقلاب در ميانشان نيست و يا امثال ميركريمي فقط به دليل شيوه منتقدانه اشان نسبت به فعاليتهاي فرهنگي وزارت ارشاد،ـ كه البته به حق است ـ به برنامه راه پيدا مي كنند و دين زدايي وانقلاب زدايي و آرمان زدايي در همه قسمتهاي برنامه ديده مي شود. و سكولاريزم فكري سازندگان برنامه به خوبي، مسؤولان به ظاهر انقلابي تلويزيون را دور زده است. تا آنجا كه كيميايي با صلابت در برنامه ظاهر مي شود و يك قدم از مباني وتبختر خود عقب نشيني نمي كند. حتي قسمت تاريخ اسلام برنامه كه با حضور دكتر ولايت برگزار مي شود و به تنهايي قسمت خوبيست، چون در لايه هاي ديگر برنامه گير مي افتد، كم اثر و خالي از پويايي مباحث كساني مانند حسن رحيم پورازغدي با همين موضوع ولي دربرنامه هاي ديگر است.

در خاتمه ما ازمسؤولان صدا وسيما نمي خواهيم كه اين برنامه را تعطيل كنند، چون به سخن استاد مطهري كه اعتقاد داشت، بايد در دانشگاهها اجازه تأسيس كرسي ماركسيسم داده شود و باب گفتگو و مناظره علمي با جرياناتي كه معاند نيستند و فقط مخالفند، گشوده باشد. ما مي خواهيم پس از سالها زمان و امكاناتي مشابه را در اختيار هنرمندان انقلاب نيز بگذارند، تا شايد هنر انقلابي هم كمي از محجوريت به در آيد.

 

[1] - روحاني تندرو مشهدي كه فعاليتهاي زيادي در طول انقلاب اسلامي در مشهد داشت، اما بعد از آن با تغيير رويه به عراق پناهنده شد وعليه نظام جمهوري اسلامي به فعاليت مشغول شد. در حال حاضر او در ايران زندگي مي كند.

 

جواب زنجيره وبلاگي مجله راه

بسم الله الرحمن الرحيمراه

بعد از راه افتادن زنجيره وبلاگي با اين سه سؤال :

 1- تأثيرگذارترين و ويژه‌ترين مطالبي كه در «سوره» خوانديد یا دنبال مي‌كرديد چه بود؟

2- «سوره» دست روي خيلي سوژه‌ها ‌گذاشته‌بود كه «راه» هم لابـُد بايد پي‌شان را بگيرد. اما حالا «راه» باید وارد کدام عرصه‌های بکر و دست‌نخورده در قصه‌ي جبهه‌ی فرهنگی شود كه سوره نشده‌بود؟

۳- همه‌ی این حرف و حدیث‌ها برای این است که «جبهه‌ی فرهنگی انقلاب اسلامی» از وضع بالقوه تبدیل شود به حالت بالفعل. براي اين بالفعل شدن، مهمترين چالش و مانع كدام است؟

 كه وبلاگ پلخمون بانيش شد، من به اين سه سؤال به شكل خلاصه و در كامنت وبلاگ پلخمون پاسخ دادم. حالا اين سه سؤال را به شكل تفصيلي پاسخ مي دهم وازهمه دوستان مي خواهم، آنها هم پا پاسخ دادن به اين سؤالها و طرح سؤالات مشابه در مورد مجله راه و حتي نقد و بررسي عملكرد تحريريه سوره چهارم، به پويايي و تأثيرگذاري بيشتر اين راه جديد كمك كنند.

1-  فكر مي كنم بيشتر خوانندگان سوره هم اين اعتقاد را داشته باشند كه سرمقاله ها و بعضي از بعد التحريرها تأثيرگذارترين مطالب سوره بود، چون به هدف و مسيري كه سوره دنبالش بود،‌ جهت مي داد، گفتمان سازي مي كرد و راه واژه جبهه فرهنگي انقلاب را از ميان راهها نشان مي داد. سرمقاله هايي با اين عناوين : خود راه نمايدت كه چون بايد رفت (سرمقاله شماره 1 كه درآن نگاه تاريخي،‌ نگرش جهاني و رويكرد جبهه اي طرح شد)، دين همه دين است (شماره 2)، تقواي مثقالي و معرفت خرواري(شماره 3)، هنر و سرمايه داري + 17 ركعت(شماره 7)، انديشيدن به هنر ديگر- تأملي در رابطه هنر ديني با هنر دين (شماره 9)، تفكر فرهنگ تمدن؛ حركت – تأملي در ويژگي سيد شهيدان اهل قلم(شماره 10)، علم يا عمل - حاشيه اي بر توليد علم بي مصرف(شماره 18)، ملازمه هنرزدايي از دين و دين زدايي از هنر – نگاهي به فرصت ها و تهديدهاي هنر درجمهوري اسلامي (شماره 23)، انقلاب به روايت امام – تأملي در ضرورت بازخواني تاريخ انقلاب( شماره 25)، حزب الله از نوع حزب الله (شماره 26)، پروانه ها  ملخها  موريانه ها – تأملي در سيرهنر انقلاب بعد از جنگ (شماره 28) اينها مفاهيمي نو و ادبياتي جديد درعرصه فرهنگ و هنر انقلاب نبودند بلكه مفاهيمي مدفون شده بودند، كه به خوبي آواربرداري شدند. و جالب اين بود كه بيشتر اين سرمقاله ها پيش از روي كار آمدن دولت نهم نوشته شدند و نمي توان آنها را متأثر از فضاي جديد گفتماني كشور دانست ـ كه البته گروه فرهنگي دولت كمتر آنها را ديده است – اما يك مطلب خاص هم در شماره 12به چاپ رسيد با عنوان «پينكرتونها و ساست زدايي از خير و شر – با نيم نگاهي به برنامه هاي رمضاني تلويزيون » نوشته دوست عزيزم محمد رضا طاهري كه استفاده هاي زيادي از آن بردم و بارها خواندمش.

2-  كار را كه كرد، آنكه تمام كرد. فكر مي كنم در سوره آنقدر موضوعات و شاخه هاي جديد طرح شد، كه حالا حالاها مي شود روي آنه كار كرد و نتيجه گرفت و آنها را كاملتر و عميقتر كرد. موضوعاتي مثل : تاريخ نگاري جبهه فرهنگي انقلاب درحوزه اتفاقات و شخصيتها و...، جبهه فرهنگي جهاني انقلاب اسلامي در همه زيرشاخه هاي علمي، هنري، سياسي و... كه اين مهم فقط با زبان آموزي و ارتباط گيري همه اعضاي جبهه فرهنگي انقلاب حاصل خواهد شد، پيگيري و به انجام رساندن محتوايي و مصداقي مسأله توزيع در جبهه فرهنگي انقلاب و جبهه فرهنگي جهاني انقلاب اسلامي، و يكي از مهمترين بخشها كه بايد اينبار جدي وپيگير در پي آن بود، نگاه نقادانه به همه دستگاههاي عريض و طول فرهنگي كشور است چه اينبار لولويي بنام سانسور و مصلحت انديشي از مسؤولان آمده هم وجود ندارد و احساس از حُر بودن بايد از همه فعاليتهاي دفتر مطالعات جبهه فرهنگي انقلاب به مشام برسد و...

3-  كمبود نيروي پرورش يافته مخلص، دلسوز، سخت كوش و به اصطلاح فارسي تر          پوست كلفت و با اصطلاح دينيش : المؤمن كالجبل الراسخ، لا تحركه العواصف

همه بايد دست به كار شويم و با چنين مشخصاتي بدنه نيرويي جبهه فرهنگي انقلاب اسلامي را گسترده تر كنيم. اين يك نگاه بلند مدت است كه نبايد مارا از نگاههاي كوتاه مدت و كارآمد دور كند. در اين راستا مفهومي كه بعد از توقيف سوره با عنوان سوره شفاهي مطرح شد، نبايد فراموش شود. دفتر مطالعات مي تواند يك كارگروه سفرهاي فرهنگي باهمان عنوان سوره شفاهي يا راه شفاهي دايد كند. ماكه در خدمتيم و هستيم وخيلي هاي ديگر راهم مي شناسم كه حاضرند همراه باشند.                                        

   

مجله راه

بسم الله الرحمن الرحيم

راه پر فراز و نشيب

يكي از بچه ها پيش از انتشار اولين شماره «راه» به وحيد جليلي گفته بود چرا مي خواهيد نام مجله اتان را راه بگذاريد؟ وحيد آقا هم گفته بود چون وقتي مجله را توقيف كردند، همه تيتر بزنند : «راه بسته شد.» همان موقع به آن دوستمان گفتم. اين اسم شوخي خورش ملس است و احتمالاً پس از مدتي خيلي ها حول محور اين اسم، شوخي ها و متلكهاي زيادي خواهند گفت. چه بهتر كه ما پيش از اين موج، خودمان دست بكار شويم وهرچه شوخي و تعبيرو عبارت و تركيب با راه وجود دارد را رو كنيم كه روي بعدي ها كم شود و نوشته هايشان هم كم رونق و كم رمق. من ذيل اين نوشته تركيبات، عبارات و حتي واژه هاي انگليسي را كه در مورد راه است يا باآن ساخته شده است را مي نويسم، اگر شما هم مي توانيد، اين ليست را كاملتر كنيد.

كلمات : بيرا هه، چهارراه، دوراهي، راه داري، راه نمايي، راه بر، راه راه، راه آهن، راه آهن، راه آسفالت، راه خاكي، راه هوايي، راه دريايي، راهبرد، راه سازي، راه وار، راه بندان، بيراهه، راه حل، سه راهي، پنج راه، راه رو، راه آب، راه يافته، راه اندازي، راهپيمايي، راه پله، راه ميان بر، راه ندادن، كجراه،  راه گذر، راه دست، باريك راه، شاه راه، بزرگ راه، چند راهه و...

عبارات :‌ راه در راه است – راه باز شد – سوره درراه است - راه بندان درست كرده اند – راه راهي دكه ها شد – راههاي عهد عتيق – ما در راهيم – ما همراهيم – راه داري؟- راهِ راه راه – راه لغزنده است – راه در دست تعمير است – راه پر پيچ و خم – راه مسدود است – جنايت در راه -  شاهراه افتتاح شد -  راه بسته شد - خدايا ما را به راه راست هدايت فرما و ...

path , pass , access , how , highway , method , manner , entry , road , way , track

 

پيام كوتاه

بسم الله الرحمن الرحيم

 

گلوگاه راه شيري

-    مردم شيفته دنيا هستند و دين تنها برزبان آنان است وهرزمان وقت آزمودن فرا رسد، دينداران بس اندكند. امام حسين  (ع)

-    ماهنامه راه به سردبيري وحيد جليلي وبه قلم تحريريه سوره چهارم منتشر شد. كتاب آفتاب : 2222204- 2238613

-          و سه شعله آتشين، گلوگاه راه شيري را شكافت.

-    امام خامنه اي : درود و سلام بر پيشاهنگ جهاد ومبارزه در زمان ما. 27 در سالگرد شهادت سيد مجتبي نواب صفوي و سه تن از يارانش گرامي باد.

-          تو مرگ را به سخره گرفتي كجا رواست     تا نام تو خلاصه شود در عزا فقط

  خون بود و داغ بود وعطش بود وآه بود        اما نبود اين همه ماجرا فقط

     

دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم

بسم الله الرحمن الرحيم

  براي تقويت دين

براي كاري رفته بودم «دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم – دفتر مشهد» با كسي قرار داشتم. گفته بود : «ساعت كار ما از 7 صبح است.» با كلي ناراحتي كه چرا دير كرده ام، ساعت 7:40 دقيقه دستگيره اتاقش را فشار دادم. قفل بود. ازآبدارچي سؤال كردم؟ گفت «طبقه پايين روضه است. آنجا هستند. »  رفتم طبقه پايين. روضه برقرار بود. كنار نمازخانه، توي غذاخوري را نگاه كردم. ميزها پر و پشت ميزها هم پرتر از كارمندان و بساط صبحانه خوري به راه. رفتم تو. «به ... به.. آقا شما اينجا هستيد؟ شما كه گفته بوديد، ساعت كار هفت است. الآن ساعت 8 است و شما هنوز اينجائيد؟» با دهن پر نگاهي كرد و توي رودربايستي، صبحانه را نيمه كاره رها كرد و با هم به اتاق رفتيم. «لطف كنيد طبقه پايين از يك برگ فتوكپي تهيه كنيد، بعد من درخدمتم» گفتم دبيرخانه؟ مگر آنها روضه نيستند؟ «نه حاج آقا،‌ آنها كار را تعطيل نمي كنند. هميشه بازند». پايين رفتم. اينبار آبدارچي طبقه دوم همان جمله آبدارچي بالايي را تكرار كرد. «طبقه پايين روضه است.» كي مي آيند؟« 8:30 ... 9» حالا چه عجله اي داريد؟!

ساعت 8:40 دبيرخانه :

«طبق ظوابط ما فتوكپي شخصي نمي گيريم». كلي صغرا و كبرا كردم كه بابا من يك ساعت است معطل شما هستم و... كپي را گرفت. پرسيدم : «شما براساس همين ضوابط يك ساعت ونيم كار مردم را معطل كرده ايد؟ قانون به شما اين اجازه را داده؟ مسؤولتان؟ در سخنان رهبرچيزي ديده ايد كه مانديده ايم؟ يا كس ديگري؟ مگر رهبر بارها نگفته اند به هيچ دليلي در ساعت اداري نمي توان كار را تعطيل كرد؟» نگاه عاقل اندر سفيهي به من كرد. انگار چوپاني به بزغاله اش نگاه مي كند.« براي تقويت دين اين كارها لازمه!» منهم نگاهش را همانطور جواب دادم. كپي را گرفتم و برگشتم. آنطرف راهرو روي يك تابلوي زيبا نوشته بود : «دفتر تبليغات به نظر من نماد روشنفكري حوزه است.مقام معظم رهبري»

 

پيام كوتاه

 بسم الله الرحمن الرحيم

 

-          با سلام، امشب [20 دي] در نيمه شب، سالگرد عمليات كربلاي 5 در كربلاي شلمچه است.ياد شهيدان آن عمليات را با يك فاتحه گرامي بداريم.

-          درطول نيم قرن پس از رحلت پيامبر، عوامل چندي در سقوط جامعه اسلامي مؤثر بودند، اما هيچيك به پاي رغبت به مال اندوزي نميرسيد.برگرفته از كتاب «قيام امام حسين پس از 50 سال، اثر مرحوم دكترجعفر شهيدي»

-          السلام عليك يا ابا عبدالله الحسين (ع)، جلسه مذهبي منتظران شهادت، از 26 دي ماه برابر با هفتم محرم به مدت 5 شب از ساعت 20 با سخنراني حاج آقا شراهي. دانش آموز 26 شماره 419.

-          اتبكون ولا تنصرونه؟ آيا گريه مي كنيد ولي اورا ياري نمي كنيد؟پيامبر. كتاب لهوف

-          روزي كه درجام شفق مل كرد خورشيد         برخشك چوب نيزه ها گل كرد خورشيد.

 

زنجيره وبلاگي راه

بسم الله الرحمن الرحيم

 

 بمناسبت راه‌اندازي مجدد نشريه‌ي جبهه‌ي فرهنگي انقلاب، برادر محمد جواد ميري (پلخمون) از چند عنصر ناراحت وبلاگي يك دعوت صميمانه‌ كرده براي پاسخ دادن به چند پرسش:

۱- تأثيرگذارترين و ويژه‌ترين مطالبي كه در «سوره» خوانديد یا دنبال مي‌كرديد چه بود؟

۲- «سوره» دست روي خيلي سوژه‌ها ‌گذاشته‌بود كه «راه» هم لابـُد بايد پي‌شان را بگيرد. اما حالا «راه» باید وارد کدام عرصه‌های بکر و دست‌نخورده در قصه‌ي جبهه‌ی فرهنگی شود كه سوره نشده‌بود؟

۳- همه‌ی این حرف و حدیث‌ها برای این است که «جبهه‌ی فرهنگی انقلاب اسلامی» از وضع بالقوه تبدیل شود به حالت بالفعل. براي اين بالفعل شدن، مهمترين چالش و مانع كدام است؟

من هم از برادران عزيز و نابابم حجت احمدي (  نُبی)، عليرضا كميلي ( آرمانخواهي)، بچه هاي وبلاگ هيئت دانشگاه فردوسي ، وبلاگ(خودجوش) و علي نورآبادي (وبلاگ دوسال خدمت) ايضاً تقاضا مي كنم به اين سؤال پاسخ دهند، پاسخ را در وبلاگشان درج كنند و اين مطلب را هم دوباره ايضاً. التماس دعا

 

جلسات

بسم الله الرحمن الرحيم

 

حجةالاسلام نظافت در جلسه روضه صبح امروز با موضوع بيماري جسم و بيماري روح سخنراني كردند. مقدم بودن و مهم بودن بيماري روح نسبت به بيماري جسم و لزوم توجه بيشتر به درمان آن، مهمترين بخش اين سخنراني بود. ايشان با قرائت آياتي از قرآن و قسمتي از نامه اميرالمؤمنين به محمد بن ابابكر، به تبيين بيشتر اين موضوع پرداختند.

اين سلسله سخنرانيها در دهه اول محرم صبحها 7:30 برگزار خواهد شد.

آدرس : خيابان امام رضا – كوچه گلچين – انتهاي كوچه – سمت چپ – منرل عابدين زاده تدين

جلسات

روحبسم الله الرحمن الرحيم

 

حجةالاسلام روح در جلسه روضه امشب با ذكر چند روايت ازجمله روايتي از كتاب وافي به موضوع قياس از نظر اسلام پرداختند. ايشان در تعريف قياس با ذكر يكي از احتجاجات امام صادق (ع) با ابوحنيفه گفتند : ائمه قياس را اينگونه تعريف مي كنند كه كسي دربيان حقايق دين مثل تفسير، اصول عقايد و... بگويد : «نظر من». امام در آن برخورد به ابوحنيفه مي گويند: شنيده ام تو به قياس مبتلا هستي و با ذكر چند سؤال درباره تفاوت عباداتي مثل نماز و روزه و... او را متوجه اين اشتباه بزرگ دربيان دين كردند. امام به ابوحنيفه مي فرمايند : بدان اولين كسي كه مقابل خداوند، قياس به خرج داد، شيطان بود.

اين جلسات در دهه اول محرم شبها ساعت 20 برگزار خواهد شد.

آدرس : ميدان صاحب الزمان – مسجد صاحب الزمان

حديث

بسم الله الرحمن الرحيم

 

امام حسين عليه السلام : لواي مارا دو گروه مي توانند بردوش گيرند :

 

                                اهل بصيرت و اهل صبر.

پيام كوتاه

بسم الله الرحمن الرحيم

 

-          نماينده سقز با اشاره به سرماي 25 – درجه و قطع گاز اين منطقه، خواستار توقيف صدور گاز به تركيه شد.

-          سردار شهيد عليرضا عاصمي : تخريب در ارتش اسلام، تخريب تمام مظاهر شرك، نفاق و ظلم است و از همه اينها مهمترتخريب نفس و درون است.13 دي سالگرد سالگرد شهادت فرمانده عارف و سلحشور تخريب سپاه اسلام گرامي باد.

-          از پاسخ من معلمان آشفتند                   وزخنجرشان هرچه درآمد گفتند

اما به خدا هنوز هم معتقدم                       از جاذبه تو سيبها مي افتند.

-          طرح بيمه رايگان فقرا به دولت ارائه مي شود.

-          امروز ظهر منزل حاجي دكتر وكيلي .... قرار....

-          سي ان ان : نيروهاي سپاه پاسداران كشتي هاي جنگي آمريكا را در خليج فارس تهديد كردند.

-           نگاهي نو به انتخابات پيش رو. بيانيه اول مجمع مطالبه مردمي در www.motalebe.ir

پيامهايتان را به تلفن : ۰۹۱۵۵۱۴۷۳۴۳ ارسال فرمائيد.

 

 

 

گزيده چون درُ

بسم الله الرحمن الرحيم

 يزد – زمستان 1386 :‌ رهبر انقلاب مانند هميشه به خانه يكي از شهدا رفته اند. پدر شهيد كنار آقا نشسته است. درد دل مي كندو آقا گوش مي دهند. گريه مي كند. خوشحال است. ذوق كرده است. با ناباوري به آقا نگاه مي كند. رهبر مي گويند : «شما نور چشم ما هستيد. ما به در كنار شما بودن افتخار مي كنيم.» آخر ديدار است. پدر شهيد به آقا نگاه مي كند. «دستتان را به سرم بكشيد. مريضم، شايد شفا پيدا كنم» دستشان را به سرش مي كشند. اما اين آخر ماجرا نيست. آقا دستشان را عقب مي كشند. عينكشان را برمي دارند. و دست را به نشانه تبرك به سر و صورتشان مي كشند.

 

نقد مجموعه  بي صدا فرياد كن

بسم الله الرحمن الرحيم

ماده گرايي تلویزیونی

 اهل ريا و كسبه تنها با بايكوت كامل يك حقيقت به حذف آن اقدام نمي كنند. بلكه با پوشاندن قسمتي از آن و تغيير شكل و ماهيت قسمتهاي ديگرش ، آنرا به مشتري و مخاطبشان قالب مي كنند.

فخيم زاده در مجموعه «بي صدا فرياد كن» از اين راه وارد شده است. زمزمه حضور زن در آثار فخيم زاده از همان «ولايت عشق» شروع شده بود. اما آنجا چون همه، حتي عوامل فيلم در پس نور معنوي امام رضا(ع) مخفي شده بودند،‌ كمتر كسي به نوع استفاده داستاني از زنان در آن مجموعه اعتراض كرد. «خواب و بيدار» ادامه همان روند اما اينبار در پوششي متفاوت بود. حالا نيروي انتظامي بايد علاوه بر قدرتنمايي و به رخ كشيدن امكانات وتجهيزاتش، زهرچشمي درست و حسابي از خلافكارها مي گرفت. اما در كنار اين قصه اصلي، يك خط داستاني فرعي هم وجود داشت. بيشترمردهاي پليس اين مجموعه با خانمهايشان اختلاف خانوادگي داشتند. اختلافي برآمده از نوع و مدت حضور يك پليس در خانه كه در انتها هم به نوعي ختم به خير شد. اما سياستهاي نيروي انتظامي در «بي صدا فرياد كن» با شكلي ديگر دستمايه آقاي فخيم زاده قرار گرفته است. حالا پليس زن يكي از دغدغه هاي اصلي نيروي انتظامي است. اما اينبار منش كاسبكارانه فخيم زاده همه چيز را به گونه اي معكوس به تصوير كشيده است. اينبار ديگر خبري از درگيريها و مشكلات پليسهاي زن در محيطي بجز صحنه جرم نيست و گويي اين پليسهاي خانم اصلاً زندگي بجر كار ندارند. داستان فرعي معتاد بودن برادر يكي از پليس هاي زن هم بيشتر از اينكه بر وجوه ذكر شده دلالت داشته باشد، مفهومي روشنفكري و مؤيد ازهم گسيختگي خانواده هاست. اين رويكرد ضعيف محتوايي اثرش را در مسائل فني نيز گذاشته است. و تماشاگر دائم در حال سؤال است :

1-  چرا در خواب و بيدار بر پدر بودن يك پليس تأكيد مي شد اما در اين مجموعه مادر بودن و همسر بودن و  دختر بودن يك زن، ناديده گرفته شده است؟

2-  چرا كارهايي مثل تعقيب وگريز و كمين و كشيك و شب بيداري و... را كه پليسهاي مرد به راحتي مي توانند انجام دهند خانمها به عهده گرفته اند؟

3-  مگر فلسفه تشكيل پليس زن، ورود درحوزه هايي كه امكان دخالت مردان وجود نداشته، نبوده است؟ غايت اسلام حضور حداكثري زن در اجتماع است يا حضورحداقلي؟

4-  اگر قرارباشد زنها جاي پليسهاي مرد را بگيرند، مردها نمي توانند جاي پليسهاي زن را گرفته و مثلاً جمع آوري خانه هاي فساد را به عهده بگيرند؟

5-     چه كسي از چنين اختلاط وظيفه و شايد در آينده اختلاط نيرويي ضربه خواهد خورد؟

6-  براي جمع كردن مفاسد اين اختلاط مانند آنچه در پليسهاي دنيا وجود دارد، چه نيرويي استخدام مي كنيد؟ پليس كودك؟ پسر يا دختر؟

7-      آيا نيروي انتظامي همه تبعات اين مجموعه و مجموعه هايي كه در آينده ساخته خواهد شد را بعهده مي گيرد؟

8-     اصلاً نظارتي بر ساخت چنين مجموعه هايي وجود دارد؟ يا سر برادران هنرمند نيروي انتظامي كلاه رفته است؟

9-  آيا يكي از مشكلات نيروي انتظامي كه براي رفعش طرحهاي ضربتي امنيت اجتماعي برگزار مي كند، نبودن حريم و رابطه معقول بين زن و مرد نيست؟

10- شما فكر مي كنيد مابا تشكيل پليس زن براي كارهاي خاص مخالفيم؟

11-  اين حديث را از اميرالمؤمنين شنيده ايد؟ المرأه ريحانه ليست بقهرمانه.

جلسات حاج حيدر رحيم پور

بسم الله الرحمن الرحيم

 

مثل هفته هاي گذشته،‌ اين جلسه نيز در منزل حاج حيدر رحيم پور برگزار شد. حضور سه طلبه تهراني درجلسه و علاقه آنها به شنيدن خاطرات انقلاب باعث شد كه حاج آقا رحيم پور بيشتر به خاطره گويي درباره شخصيتهاي انقلاب بپردازند. خاطراتي درباره بزرگان مشهد مثل مرحوم قدسي،‌ غنيان، سررشته دار،‌ استاد شريعتي،‌ رهبر انقلاب، شهيد هاشمي نژاد،‌ شهيد ديالمه و... تمام وقت جلسه را به خود اختصاص داد. در ادامه حاجي رحيم پور با ذكر خاطرات خود به  تحليل تاريخي – مذهبي نهضت نفت و هركدام از سه ضلع مصدق، كاشاني، و نواب پرداخت. ايشان در خاطره اي از منزل آيت الله قمي گفتند:

در روزهاي نزديك پيروزي انقلاب در منزل آيت الله قمي بوديم. ايشان به من گفت :‌ به سيد عباس ـ طبسي ـ بگوييد بيايد و خانه ما منبر برود. پيام را به آقاي طبسي رساندم. ايشان گفت : به آقاي قمي بگوييد اگر در خراسان مطيع امام باشد من حرفي ندارم. به غنيان گفتم شما پيام را برسان. وقتي برگشت گفت آقاي قمي با تعجب رو به من كرده و گفته است. من ... مطيع خميني باشم؟!

اين جلسات به مدت دو هفته تعطيل بوده و از هفته بعد از تاسوعا و عاشورا پيگيري خواهد شد. براي هماهنگي جلسات با تلفن 09352399708 تماس بگيريد.

نقد مجموعه حلقه سبز

حلقه سبزبسم الرحمن الرحيم

آشنازدايي و پوست اندازي

من برخلاف خيلي ها فكر مي كنم كه حلقه سبز يك مجموعه معنا گرا نيست و اين نوع قصه پردازي را  يكي از نقاط قوت اين مجموعه مي دانم. حاتمي كيا به جاي اينكه قصه را به فضاهاي روح و روح بازي و به اصطلاح اهلش، معنا گرايي ببرد، روح حسن گلاب را به داستاني واقعي كشانده است. حتي تماشاگر بعد از اينكه مي فهمد كه حسن يك انسان واقعي نيست، باز هم دوست دارد كه در مرز بين واقعيت و خيال مانده و حسن را واقعي بداند. از اين منظر و بدون عنايت به پيشينه هنري حاتمي كيا، حلقه سبز را مي توان از نظر فني در حد بهترين مجموعه هاي تلويزيون دانست. كار دريك فضاي محدود كه هميشه مورد علاقه حاتمي كيا بوده، استفاده اي متفاوت از جلوه هاي ويژه تصويري و يك كارگرداني پخته و حرفه اي.

اما حلقه سبز را بايد از دومنظر نگريست. يكي بعنوان مجموعه اي به كارگرداني ابراهيم حاتمي كيا با پيشينه اي مشخص و ديگري مجموعه اي با تمام مقضيات فني ومحتوايي اش.

اما حالا ديگر مي توان گفت كه حاتمي كيا شخصيتها و فضاهاي هميشگي و آشنايش را گم كرده است. البته بجز نسل سومي هاي لوس و تك بعدي و دور از جامعه اي كه نمونه اش را در به نام پدر ديده بوديم. همچنين در حلقه سبز ديگر همان حداقل دغدغه ارزشي حاتمي كيا نيز جايي ندارد. اينجا داستان آنقدر دور از اولويتهاي جامعه و در فضاهاي اتوكشيده و مدرن شهريست كه كمتر به همذات پنداري عموم مردم دست پيدا مي كند. فاصله بين عارفي در ديده بان و حسن گلاب را تصور كنيد. نه از اين نظر كه ديده بان قصه يك رزمنده بسيجي آرمانگرا ست. بلكه از اين جهت كه مابه ازاي اين آرمانگرايي و اخلاص و ايثار در شخصيتهاي فعلي حاتمي كيا كجاست؟ آيا فرزند زمان خويش بودن اينست كه از آرمانها دور شويم؟ يا اينكه بتوانيم وجوه امروزين اين آرمانگرايي را درزمان خويش نيز پيدا كنيم. شايد به ذهن يك تماشاگر عادي سينما كه با حاتمي كيا نيز آشناست برسد كه چرا مثلاً حسن بجاي يك معلول، يك جانباز اعصاب و روان نيست؟ و چرا حاتمي كيا با دقت همه نشانه هاي آشنايش را زدوده و پوست اندازي كرده است.

اين عدم تشخيص اولويتها و آرمانها از خصوصيات روشنفكرها و روشنفكر زده ها و روشنفكر شده هاست. كه مي تواند دلايل مختلفي از جمله دور شدن از مردم، شهرت، فرم زدگي و فرمگرايي و... داشته باشد. ازبرادرمان ابراهيم حاتمي كيا تقاضا مي كنم، سخنان رهبري در ديدار باكارگردانان سينما را دوباره مطالعه كند. عمل به اين توصيه ها انشاء الله درجه هايي واقعي را از طرف خداوند همراه خواهد داشت.

 

 

پيام كوتاه

 

بسم الله الرحمن الرحيم

  

-          هرچه بتوانيم عدل را در جامعه بيشتر مستقر كنيم، شباهت ما به اميرالمؤمنين و    تمسك ما به ولايت بيشتر خواهد شد.www.bachemashad.blogfa.com   

-          سود 800 ميليارد توماني شركت مخابرات درسال 1385

-          از چشم انداز امام علي : مجموعه اي نفيس جهت هديه بمناسبت عيد غدير. مركز توزيع : كتاب آفتاب. تلفن : 2222204-0511

 

 

نقدمجموعه مدار صفر درجه

مدارصفر درجهبسم الله الرحمن الرحيم

يهودي خوب، صهيونيسم بد

آيا مجموعه مدار صفر درجه در ايجاد فضايي ضد صهيونيست مؤفق بوده است؟ آيا اين مجموعه در تبيين نقاط تمايز و شفاف سازي تفاوت يهود با صهيونيست موفق بوده است؟ آيا اصولاً ما مي توانيم بين يهوديان و صهيونيستها تفاوتي قائل باشيم؟ پاسخ اين سؤالات مي تواند راهگشاي نقد منصفانه اين مجموعه باشد. از استاد حيدر رحيم پور خاطره اي شنيدم كه مي تواند درك وقايع اين مجموعه را آسانتر كند:« در سالهاي دهه 1320 كه پدرم دربالا خيابان (خيابان شيرازي فعلي ) علافي داشت، دوستان زيادي از تجار و معتمدين يهودي پدرم به علافي او رفت وآمد داشتند. ما آنها را به چشم يك بيگانه نگاه نمي كرديم. آنها با پدرم مراوده تجاري و دوستي و رفت وآمدي عادي داشتند. اما چند سال بعد ورق برگشت. جرياناتي كه بعدها فهميديم غرضهاي پليدي داشتند، شروع به آزار و اذيت يهوديان كردند. حتي خانه هايشان را آتش مي زدند، توهين مي كردند و خلاصه سعي مي كردند آنها را كه مردم خوبي هم بودند، خارجي و اضافي جلوه دهند.» اما با تحقيقي تاريخي درسالهاي جنگ جهاني دوم و قبل و بعداز آن در مي يابيم، مشابه اين سياست در نقاط مختلف جهان اجرا شده است. اوج اين مظلوم نمايي با هولوكاست و در قلب اروپا محقق مي شود. يعني مشابه همان صحنه اي كه در مجموعه مدار صفر درجه در تعرض صوري به خانه سارا و مادرش اتفاق افتاد و پس از اين ظاهر سازي آنهابسوي اورشليم براه افتادند. اين پرداخت هوشمندانه همان مرز بين يهود و صهيونسم است. البته مي دانيم كه امروز در بعضي كشورها، گروههاي يهوديان ضد صهيونيست وجود دارندكه آنها هم علاوه بر مبارزه سياسي با جنايتهاي صهيونيستها در تلاشند كه جدايي خودرا از صهيونيسم نشان دهند. مدار صفر درجه با اين پيرنگ اصلي و استفاده از خرده داستانهاي دراماتيك و عشقي توانست علاوه بر روايت يك واقعيت مهم تاريخي،‌ عموم تماشاگران را با خود همراه كند. اما كارگردان نتوانسته در همه قسمتها همگامي مناسب درام با خط تاريخي داستان را حفظ كند و داستاني دوپاره را در بيشتر مجموعه به وجود آورده است. تا آنجا كه داستان در پاريس (و درواقع لوكيشن مجارستان) مي گذرد، داستان بسيار منسجم، حساب شده، پرالتهاب و پركشش به پيش مي رود و با دقت بيشتر مي توان لايه پنهاني تاريخي اثر را به خوبي درك كرد. اما در پاره دوم و يا قسمتهاي پس ازبازگشت به ايران، سنگيني داستان آنقدر به سمت روايت درام – عشقي مي رود كه روايت تاريخي درچند قسمت كاملاً به فراموشي سپرده مي شود. و شخصيت اول بيشتر از آنكه حبيب و سارا باشند، زينت الملوك و فرجام سياهش است. تااينكه در 5-4 قسمت انتهايي داستان دوباره خود را پيدا كرده و به منوال پاره اول باز مي گردد. در مجموع مدار صفر درجه را مي توان يك سريال موفق تلويزيوني دانست. ولي همچنان اين سؤال باقيست كه صدا و سيما تاكي قصد دارد با رويه اي فرا فكنانه صرفاً به موضوعاتي اينچنين – كه البته خوب ولازم واولويت است – پرداخته و چشم بر سوژه هاي حساس سالهاي دور و نزديك مانند وقايع سالهاي ابتدايي انقلاب ببندد؟!