بهار آمد و روسیاهی به زغال ماند - درباره انتخابات مجلس نهم

بسم الله الرحمن الرحیم

بهار آمد و روسیاهی به زغال ماند

درباره انتخابات مجلس نهم

درباره فراز و نشیب این انتخابات که البته درچند شهر همچنان ادامه دارد و به دور دوم کشیده شده، چند نکته می نویسم. این برداشت ها با اشراف کامل بر فضای انتخابات مجلس نهم در مشهد و رصد انتخابات شهرهای دیگر ازراه دور است.

1-      رأی آوردن تعداد قابل توجهی ازکاندیداهای مستقل درسراسر کشور، نشانه نمودار رو به رشد بلوغ سیاسی مردم است. این رأی علاوه برامیدواری به تشکیل مجلسی بهتر و متعالی تر، بهترین جواب شبهه افکنی های دوران فتنه است که رأی بالای شهر نشینان تهران را کیفی تر و با اهمیت تر ازرأی شهرستانی ها و روستائیان جلوه می دادند. ذکر این نکته راهم لازم می دانم که من و گروهی ازدوستان ازجمله محمد رضا دهشیری بعنوان کارگردان مشترک، دوماه پیش ازانتخابات و با هدف فرهنگ سازی حضور مستقل مردم درانتخابات اقدام به ساخت مستندی با عنوان " استقلال برای پیروزی" کردیم که به لطف پروردگار درابتدای شروع تبلیغات انتخاباتی درسطح کشور توزیع شد.

2-      درمشهد، تمام هفت نفری که رقبای اصلی انتخابات درمرحله اول بودند و چهار نفرشان به رقابت دردور دوم انتخابات ادامه خواهند داد، ازدو لیست مشهور جبهه متحد اصولگرایان و جبهه پایداری بودند. یعنی این دوره چماق تهدید محوریِ حضور چپ ها، بی دین ها، اصلاح طلب ها، خطرناک ها و... بطور کامل درغلاف ماندو رقابت اصلی بین نیروهای وفادار به انقلاب بود. این یکی ازدلایل مخالفت با توزیع میلیونی لیست ساندویچی "هوالمطلوب"  آنهم سه روز مانده به رأی گیری است. یعنی دیگر این دلیل که ما هوالمطلوب را برای دفع الشر و جلوگیری ازرأی آوردن ضد انقلاب ها توزیع می کنیم موضوعیت نداشت.

3-      ما دردو دوره قبل انتخابات مجلس شورای اسلامی درمشهد که آرا ، با لیست هوالمطلوب شکل گرفت، گمان می کردیم این جناح های سیاسی هستند که ازبسیج سوء استفاده  می کنند. اما لیست هوالمطلوبِ این انتخابات ثابت کرد که هم جناحهای سیاسی و هم بسیج بازیچة یک فرد با نفوذ، قدرت طلب، کم کار و پرادعا هستند که درهرلیستی حضور داشته باشد، همان! هوالمطلوب می شود. دراین انتخابات لیست هوالمطلوب برخلاف دو دوره گذشته، مرکب ازکاندیداهای جبهه پایداری بود.

4-      جبهه پایداری هرچه درپایتخت هست، اعم ازاصول گرایی و عدالتخواهی و پایبند بودن به ادبیات احمدی نژاد 84 و ... بازتعریفش در شهرما مشهد، بسیار متفاوت با آن چیزی بود که نمایانده شد. درمشهد، بسته شدن این لیست و افراد شکل دهنده اش نه براساس شایستگی و انتخاب اصلح که براساس باندبازی و لابی کشی و بداخلاقی های سیاسی  مرسوم انتخابات ها و بخش مهمی از رأی آوردنش هم با لیست هوالمطلوب بود. دراین باره تصمیم گیران جبهه پایداری مثل دکتر باقری لنکرانی و خصوصاً حجت الاسلام ماندگاری که خود مشهدی هستند، باید پاسخگو باشند.

5-      فضای رقابت های فرهنگی – سیاسی و فعالیت های بچه های انقلابی و حز ب اللهی دراین دوره اصلاً نا امید کننده نبود. آقای کریمی با همه تمهیدات هو المطلوبی، از تیراژ میلیونی لیست ساندویچی تا سرلیست نوشتن خودشان دربرگه ها، تا فحش دادن به موقع به هاشمی و ... دردوراول انتخابات رأی نیاورد و به نظر من رأی سه نفر دیگرهم بطور کامل وابسته به هوالمطلوب نیست.( قاضی زاده مشهور و مشترک دو لیست، بنی هاشمی خوش نام، باسابقه و مورد وثوق متدینین و پژمان فر یک روحانی انقلابی و مورد توصیه حزب اللهی ها و علما بودند) نمونه های زیادی سراغ دارم که نیروهای اصیل بسیج درمقابل هوالمطلوب مقاومت و ازتوزیعش جلوگیری کردند. یکی ازبچه های بسیج تعریف می کرد، فرمانده پایگاهشان روی نام کریمی خط می کشیده و بعد لیست را به نیروهای بسیج می داده است.

6-      همچنان نقطه ضعیف و نه ناامید کننده این انتخابات درمشهد، رأی نیاوردن نیروهای مستقلی است که قصد دارند هم به جناح ها و فساد هوالمطلوب ها آلوده نشوند وهم خرج های کلان تبلیغاتی را شرعی نمی دانند. البته رأیی که حاج خلیل موحد آورد، نسبت به چند مستقل دیگری که خودشان و انتخابات را با خرج های کلان ترکاندند، بسیار امیدوار کنند و جالب توجه بود. اما باید نیروهای اصیل انقلاب که همراه این روش انتخاباتی هستند، جمع شوند و با وحدت و تفاهم و اتخاذ شیوه های کارآمد، انشاء الله صُلحا را به مجلس بفرستند.

 

سیاه و سپید- نگاهی به آثار برگزیده جشنواره فیلم فجر1390

بسم الله الرحمن الرحیم

سیاه و سپید

حالا که جشنواره تمام شده است و به دیدن بیشتر فیلم ها مستفیض شده ام، برای سوزاندن بیشتر دل دوستانی که که این سعادت مهیب – ببخشید بزرگ -  نصیبشان نشده است و ممکن است ازندیدن اینهمه اخلاق، آگاهی و امید که فورانش به بلندای برج میلاد بود، افسرده شده باشند، درباره چند فیلم جایزه بگیر جشنواره چندبار روی صفحه کلید می کوبم.

عمّة خر، خاله گاو

برخلاف تصور خیلی ها به نظر من ضد گلوله تقلید اخراجی ها نیست. چه، کاستی های زیادی دراین فیلم هست که دراخراجی ها نیست و بالعکس. اما فیلم ازهمان گونه استثناگراهای دفاع مقدس است. تفاوتش با اخراجی ها 1 هم پایان بندی اش است. اخراجی ها به سعادت می رسیدند و ازنظر توجه به ماهیت دفاع مقدس به مرتبه بالاتری می رسیدند، اما سلیم عمّة خر و خاله گاو است. به شکلی که وارد جنگ می شود، همانطور هم دست نخورده بازمی گردد. یعنی هم گلوله ها بربدنش اثر ندارد و هم معنویات و اخلاقیات جنگ. ازنوار فروشی شروع می کند و به سی دی فروشی ختم. ازنظر فنی فیلم شل و وارفته است و از دستگیره جذاب قصه که ضد گلوله بودن سلیم است، کمترین استفاده را کرده است. فکر کنید این خصوصیت می توانست مولد چه صحنه های کمیک و جذابی باشد اما همه فرصت های فیلمنامه در رفت و برگشت ها و اتفاقات تکراری نیمه میانی فیلم هدر می رود. نکته مثبت فیلم بازی روان ومتناسب هاشمی است که ساخته شده برای نقش هایی اینچنین.

اسم بدو فیلم خوب

نام گذاری فیلم ها هم ازآن معضلات جشنواره امسال است. گیرنده، من و زیبا، شورشیرین، برف روی کاج ها و ... اسمهایی بدون مسمّا و مسخره. فیلم روزهای زندگی هم اسم بدی دارد و تماشاگر انتظار دیدن فیلمی متناسب با این اسم را دارد. 15 دقیقه اول فیلم هم تا حدودی نشان دهنده همین فکر است. اما فیلم ازحدود دقیقه 20 تازه شروع می شود. یعنی هم قصه، هم شخصیت پردازی وهم مفاهیم عمیق انسانی و معنوی متناسب با دفاع مقدس. درست ازلحظه قطعنامه است که فیلم جان می گیرد و ما با یکی ازبهتریم فیلم های دفاع مقدسی این سال ها مواجهیم. مهمترین ویژگی روزهای زندگی اندازه بودن و تعادل اجزای محتوایی آنست. فیلم هم ماجرا داردو هم شخصیت، هم ایثار داردو هم انسانیت، هم نجات  دارد و هم شهادت و درکنار اینها دفاع دارد و قاطعیت. یعنی آن دو موردی که لیلی جلوی امیر علی را می گیرد و ازکشتن عراقی ها بازش می دارد، درکنار کشتن قاطعانه اسیر فراری عراقی قرار می گیرد. یا اینکه همزمان با نجات تعدادی ازمجروحان، تعدادی هم به شهادت می رسند. تمهید استعاری کورشدن امیر علی هم جز تعلیقی که درفیلم ایجاد می کند، بخش معنوی شخصیت او را عیان می کند وچه خوب که فیلم درانتها دریچه نورانی امید را کور نمی کند و راهی به آینده روشن بازمی گذارد. درست برخلاف بیشتر آثار جشنواره های هرسال.

چرا غیرت محکوم است؟

مبنای قصه فیلم خرس ازابتدا برباد است. نورالدین که سال ها مفقود الاثر بوده باز می گردد و با وقاحت تمام ازهمسر سابقش که طلاق گرفته و همسر یک گاودار شده می خواهد طلاق بگیرد و با او ازدواج کند. قصه فیلم همین است بدون کلمه وقاحت که کارگردان بارندی آنرا از قاموس فیلم حذف کرده است. این یعنی اساسِ منطق فیلم متزلزل است. چرا عباس برای دفاع ازحریم خانواده اش محکوم است؟ دفاع عباس ازهمسر و خانواده اش چه مخالفتی با شرع، اخلاق و قانون دارد؟ فیلم درحق دادن به گلی درباره بداخلاقی عباس، چه اطلاعاتی به مخاطب می دهد؟ آیا قصه پیش رونده فیلم، چنان چیده شده که شخصیت عباس قادر به کشتن سه نفر  و سپس خود کشی است؟ چرا نورالدین رزمنده است؟ اگر او بطور عادی حافظه اش را ازدست می داد و حالا بازمی گشت، جه خللی درقصه ایجاد می شد؟ و دهها سؤال دیگر برای فیلمی عصبی و دست چندم با تم آشنای آثار حاتمی کیا.

قصد و عدم وقوع

شاید سازندگان زندگی خصوصی تصمیم به ساخت یک فیلم سیاسی داشته اند، اما فیلم ازمیان انبوه انحرافاتی که فرزندان انقلاب دراین سالها پیدا کرده اند، سراغ مسائل جنسی رفته است. آنهم با شیوه ای تحریک کننده و مستهجن و با اشاراتی شرم آور و بسیار سطحی. اگر کارگردان قصد ساخت فیلمی واقعاً سیاسی داشت، کمی بخود زحمت می داد و سراغ مسائل سیاسی، فکری، اجتماعی، اعتقادی، فرهنگی، اقتصادی و ... هم می رفت. همه این مسائلِ درحقیقت اصلی، که مقدمه ایجاد انحرافات اخلاقی هستند، دریکی دو سکانس گذرا و سطحی خلاصه می شود و ازقضا به دلیل تک بعدی بودن به شدت شعاری هم به نظر می رسد.

30 دقیقة فوق العاده

خوابم می آد، دو بخش کاملاً متفاوت دارد. این یکی ازمشکلات اساسی بسیاری ازفیلم های جشنواره است. یعنی عدم توانایی فیلمنامه نویسان درادامه و تمام کردن یک سوژه خوب فیلم نامه ای. 30 دقیقه ابتدایی فیلم  بسیار خوب است. یک طنز ناب اجتماعی ازنوع عطارانی، با همان زاویه نگاهی که او نمونه تلویزیونی اش را در مجموعه خانه بدوش به خوبی نشان داده بود. طنزی که خالی ازاشارات اجتماعی، سیاسی و تاریخی مردم ایران نیست. یعنی فیلم عطاران را می توان برشی ازجامعه ایرانی دانست. خصوصاً تمهید شوخی با تخته تفنگ بادی پدر که عکس های رویش دردوره های مختلف تاریخی عوض می شود. ازعکس اشرف و شاه تا صدام و حالا که پدر بدنبال عکس اوباما می گردد. این 30 دقیقه اول همچنین تحت تأثیر بازی بیاد ماندنی اکبر عبدی است. با قابلیت های خاص او که انحصاری هم هست. اما بعد ازآن، طنز ناب فیلم فروکش می کند و وارد قصه ای جنایی و بی هدف می شود که نه سر دارد و نه ته. البته باید درانتظار فیلمهای کامل بعدی عطاران باشیم.

کاریکاتور

اساس کاریکاتور عدم تقارن و بهم زدن نسبت اجزای چهره یا محیط است. درملکه نیز برخلاف روزهای زندگی، که سعی در برقراری تعادل و توازن داشته، شعارهای ضد جنگ و شبه انسانی فیلم آنقدر بردیگر اجزای فیلم سنگینی می کند که همه فضای فیلم را تحت تأثیر قرار می دهد. چطور ممکن است درجنگی نابرابر، بین المللی و  دفاعی، آنهم دریک خط پدافندی نسبتاً آرام درآبادان، کسی چنین تفکرات شورِ روشنفکری ای داشته باشد. این هراس کارگردان اززدن حرف حسابِ متناسب با دفاع مقدس است که فیلمی چنین خوش ساخت و خوش آب ورنگ را به این روز می اندازد. ازابتدا تا انتهای فیلم، حتی یک رکعت نماز  رزمندگان ایران درفیلم دیده نمی شود، آنوقت ما وضو گرفتن افسر بعثی را ازدریچه دوربین خرگوشی دیدگاه می بینیم. یعنی کارگردان تماشاگر را به این برداشت می رساند که بین ما و دشمن مهاجمِ بعثیِ وابسته به بیگانه هیچ تفاوتی وجود ندارد؟ ملکة زنبور عسل هم احتمالاً استعاره ای ازتقدیر خداوند است و این انگاره را تقویت می کند. نوعی جبرگرایی درجنگ که هرکس تا تقدیر محتومش فرا نرسد، کشته نمی شود. نگاهی با فرسنگ ها فاصله ازتفکر ناب انقلاب اسلامی و آموزه های بزرگان انقلاب مثل امام و رهبر انقلاب و شهدا و متفکرانی مثل شهید آوینی. به نظر من ملکه را با همین شرایط بدون نقطه ای کم یا زیاد می توان درهر کشور و با هرتفکری ساخت.

سیاه و سپید

بوسیدن روی ماه فرسنگ ها از طلا ومس فاصله دارد. کفاره گناه سعادت آباد که آقای اسعدیان زیر سبیلی تهیه کنندگی اش را انجام داد، باید جایی خودش را نشان می داد. یعنی اینهم ازشگفتی های سینمای ایران است که یک نفر امسال اخلاقی ترین فیلم سینمای ایران را کارگردانی کندو سال بعد تهیه کننده یکی ازکثیفترین و ضد اخلاق ترین فیلم هاباشد. بوسیدن ... ترسیم کننده یک ایثار فردی ازطرف یک نسل سوخته درجامعه ای سیاه و پرگناه و آلوده است. همان تم آشنای آثار دفاع مقدسی سالهای دورو نزدیک که یا جامعة پس ازجنگ را سیاه می بینند و یا دوست دارند سیاه ببینند. البته نباید ازچند سکانس حسی و لطیف فیلم به سادگی عبور کرد. صحنه مواجه شدن فروغ با جسد پسرش، هم جای مناسبی قرار گرفته و هم خوب پرداخت شده است. و نباید ازصحبت دوستانی که اصل قصه فیلم را مقوله ای خلاف شرع و البته خلاف قانون می دانند به سادگی گذر کرد. به نظر من بوسیدن روی ماه یک قصه کوتاه حداکثر 20 دقیقه ایست که به اندازه یک فیلم بلند کش آمده. خصوصاً 20 دقیقه ابتدایی فیلم که کاملاً اضافه است. فیلم می توانست ازجایی شروع شودکه احترام درحال ورود به بنیاد است و خبر پیدا شدن استخوان های پسرش را دریافت می کند و بعد شخصیت پردازی خانواده و ...

قلاده های طلا

کاملترین فیلم جشنواره امسال با قصه ای شسته و رفته ومحتوایی متناسب با قالب انتخاب شده و بهترین فیلم طالبی تا امروز. چند روز قبل ازنمایش فیلم جوانی که درردیف پشت سرمن نشسته بود، درحال صحبت با موبایل به دوست آنطرف خطش می گفت که حتماً قلاده های طلارا بیا که هو کنیم و شلوغ کنیم. همه منتظر چنین واکنش هایی ازجماعت باغ وحش پارسالی فیلم پایان نامه بودند. اما اول تا آخر قلاده ها، جز یک صحنه کسی نفس نکشید. قصه کشش داشت و فیلم حرفش را درست و دقیق و حساب شده می زد و جای هیچ حرفی باقی نمی گذاشت. بازی امین حیایی به چشم می آمد و دوقلوها شخصیت های با نمکی بودندکه به نمایندگی ازنسل جوان قبل ازفتنه انتخاب شده بودند. اما بیشتر ازهمه ازصحنه های حمله به پایگاه بسیج خوشم آمد و بچه هایی که بیشتر ازهمه ظلم دیدند و مظلومیت کشیدند. کاش فیلم دربخش مسابقه به نمایش درمی آمد و جایزه می گرفت که سنت جایزه دادن به سینمای روشنفکری و خنثی کمی خدشه دار شود. البته انشاء الله فیلم جایزه اش را ازمخاطبان واقعی اش خواهد گرفت. به شرط گذشتن ازمافیای توزیع و اختصاص سینماهای مناسب و کافی.

اولین احساس تکلیف - برای فیلم شورشیرین

بسم الله الرحمن الرحیم

اولین احساس تکلیف

امروز که روز پنجم جشنواره است هنوز چیزی ننوشته ام. فیلم ها آنقدر نازلند که نوشتنم نمی آید اما ازباب احساس تکلیف و علاقه به جواد اردکانی، بچه با صفای مسجد مالک اشتر مشهد که شور شیرین را به یاد شهید کاوه ساخته است، مختصری قلمی می کنم.

اگر شور شیرین را یک فیلم شخصیت درباره شهید کاوه بدانیم، جامی خوریم. شخصیت پردازی کاوه به اندازه ای کامل نیست که همه ابعاد این اسطوره دفاع مقدس را به مخاطب بنمایاند. همچنین شخصیت پردازی کاوه دراین فیلم نسبت به شهید برونسیِ فیلم به کبودی یاس ضعیف تر و جانیفتاده تر است. هنرپیشه نقش کاوه هم علیرغم شباهت نسبی به شهید کاوه، نمی تواند ازپس این نقش مهم خوب برآید. اما اگر شورشیرین را به چشم یک فیلم دفاع مقدسی نگاه کنیم، با فیلمی روان و صمیمی با ریتمی مناسب و قصه ای متناسبِ ادعای فیلم مواجهیم. آنهم دراین برهوت فیلم های حتی متوسط درباره دفاع مقدس و درفضایی که فیلم سازان دردایره کلیشه های دهه هفتادی به دفاع مقدس دور می خورند و مثل اسب عصاری به جایی نمی رسند. شور شیرین لحظات شیرینی هم دارد. به نظر من بهترین سکانس فیلم مقاومت زیبای ماموستای مسجد اهل سنت  درمقابل کوموله هاست و شهادت زیبایش درآتشی نمرودی، برای دفاع از کلام خدا.

  ازفیلم های اردکانی خوشم می آید به این دلیل که رابطه کارگردان با قصه و فضا و مردم تعریف شده و صمیمی است. ازسبیل مردونه تا این دو تای آخری می توانی راحت ماجرای فیلم را دنبال کنی و به حسی متفاوت برسی. یعنی فیلم می تواند تورا با خود همراه کند، دستت را بگیرد و چند قدم جلو ببرد.

البته شور شیرین زیاد هم کم اشکال نیست. مهمترین اشکال فیلم همین اسم است. من نیت اردکانی را درک می کنم. اما نام فیلم باید بخشی ازمحتوای یک فیلم یا درحقیقت درونمایه آنرا به اندازه لو ندادن قصه درخود داشته باشد.

البته بعنوان یک بچه حزب اللهی و یک مشهدی ازاردکانی به دلیل زنده کردن دوباره یاد دو شهید بزرگ خراسان، سپاسگذارم.

تنهایی دونده دوی استقامت - پیش درآمد جشنواره فجر1390

بسم الله الرحمن الرحیم

تنهایی دونده دوی استقامت1

سال گذشتة سینمایی، اتفاقاتی بس بزرگ داشت که مهمتر و سینمایی تر ازهرفیلم سینمایی بود. بیداری اسلامی، بیداری جهانی ضد استکباری، تحولات سیاسی داخلی، تحولات اقتصادی، برگزاری دو کنفرانس مهم بیداری اسلامی و کنفرانس حمایت ازمردم فلسطین و دهها موضوع ریز و درشت دیگر.

اما ازاین بین سهم سینمای ایران و بودجه های بیت المال که به پایش ریخته می شود، چیست؟

احتمالاً بازهم قرار است سینمای ما چشم برهمه این تحولات بسته و خود را گرفتار کلیشه های رایج سینما کند و بازهم پرَپَر سیمرغ نیمه جانی که جاده صاف کنِ جشنواره ها واهداف استعمارگران خواهد شد. و بازهم این هنرمندان و روشنفکرنماها و این سینمای بیمار ماست که ازپی تحولات پویا و سریع ایران و جهان می دود و روز بروز ازآنها دورتر می شود و این دوری، روز بروز باعث دورشدن بدنه اصلی سینما ازمردم و مناسبات اجتماعی شده و مردم را بیشتر به سمت هرآنچه غیر سینماست سوق می دهد.

دراین سال نو زیاد سیاه نمایی کردم، یکطرفه به قاضی رفتم و قصاص پیش ازجنایت کردم. اشکالی ندارد. ره دارز است و قلندر بیدار... فقط ده روز زمان لازم است تا صحت این ادعا رد یا اثبات شود.



[1] - برگرفته ازفیلمی با همین نام اثرتونی ریچاردسون، محصول1962

دركشوري كه خلبان ها رئيس جمهور نمي شوند

بسم الله الرحمن الرحيم

دركشوري كه خلبان ها رئيس جمهور نمي شوند

مدتي شايد بيش از يك سال است كه تلويزيون بر اساس سياستی خاص كه خواهم گفت، توجهي افراطي به برنامه هاي زنده و پرمخاطب خود دارد و کاش این برنامه ها مثل رازِ استثنایی، رويكردی تخصصي برای انقلاب مظلوم اسلامی مان داشت.

سه نمونه مهم اين برنامه ها 90، هفت، پارك ملت و است.

اختصاص بهترين و بيشترين زمان پخش كانال هاي تلويزيون به اين برنامه ها، دستمايه قرار دادن موضوعات زرد و جنجال برانگيز و مخاطب جمع كن ، اجازه پرده دري و هتاكي به ارزش هاي دين و انقلابي و نه نقد سالم و سازنده ، توجه وي‍ژه مديران صدا و سيما و ازجمله شخص آقاي ضرغامي به تعداد بيننده ها و ميزان مشاركت آنها درپيامك هاي دريافتي و...  را كه كنار هم مي گذاري، تفكري منفعت محور، بلند مدت و موج سوارانه مي بيني كه احتمالاً تبلورش دركانديداتوري جناب ضرغامي براي انتخابات رياست جمهوري ديده خواهد شد. اما آقاي ضرغامي بايد ازهمين حالا خودشان را براي جواب دادن به پرسشهاي زيادي آماده كنند.

قيمت اين مردم فريبي و سوء استفاده ازامكانات عمومي چقدر است؟

به آينده و تبعات سياسي – اجتماعي برنامه هايي اينچنين آگاه هستند؟

چرا دركنار گسترش پديده هاي مبتذلي مثل 90 و هفت و پارك ملت،‌ برنامه هاي مهمي چون ديروز امروز فردا تعطيل شد؟

آیا آقاي ضرغامي قرار است چراغ خاموش و با رويه خواص بي بصيرت، مزورانه و با هدف جذب اكثريت + جذب قشر خاكستري حركت كنند؟

رويه برنامه محبوب شما هفت دربرخورد با جشنواره عمّار و درست بعد ازآن دربرخورد با جايزه سياسي گلدن گلوپ به اصغر فرهادي چه بود؟

اين همان تلويزيوني است كه دريك شبكه چند تار موي يك خانم باعث سانسور مي شود اما شبکه دیگر، به بهاي تزویر مديرانش آخرين مدهاي هنرپيشه هاي آمريكايي را نمايش مي دهد؟!!

برادر ضرغامي، اشتباه می کنید اگرفکر کنید كه مردم فريب خواهند خورد. مردمِ با بصیرت تر ازمسؤولان این کشور، این شيوه های شترمرغي را ازهضم رابع هم گذرانده اند.  آخرين موردش عاليجناب بيست سالة هميشه پيروز بود و قبل ازاو، تجربه خوش تيپ ترين خلبان دنيا!! فكر مي كنيد اگر آقاي قاليباف اين رويه را كنار گذاشته بود و صادقانه با مردم روبرو مي شد، آراء ش از آن كه شد بيشتر نمي شد؟ مرحبا به مردم كشوري كه درآن خلبان ها رئيس جمهور نمي شوند.

صدا و سیما بازهم در دام

بسم الله الرحمن الرحیم

صدا و سیما بازهم در دام

استادی کم










حدوددوهفته پیش اجلاس سران اتحادیه اروپا برای تصمیم گیری درباره منطقه اقتصادی یورو، بحران های اجتماعی، نارضایتی های عمومی و ... درمقر این اتحادیه برگزار می شد...

نترسید، متن خبر تلویزیون دراین باره را پیاده نکرده ام. اما درخبر آنشب تلویزیون نکته و درحقیقت تناقض عجیبی دیدم که مطمئنم مدیران خبر تلویزیون به آن توجه نداشته اند. بالاخره باید فرقی بین صدا و سیمای فشل ما و امپریالیست های رسانه ای دنیا وجود داشته باشد. چه تأثیر گذاری جهانی دررعایت همین ظرایف است، وگرنه ماهم مثل بیشتر شبکه های تلویزیونی دفتر و دستک و خبرنگار و تجهیزات مدرن تصویری و صوتی و... داریم اما چرا نمی توانیم شیره جانِ رسانه های خبری را بمکیم و تأثیری مطابق حقانیت انقلاب اسلامی برجای گذاریم؟ به گمان من همه درهمین بی هنری ها و کارنابلدی های مدیران و کارکنان رسانه ایمان نهفته است...

شعار بس است. ازموضوع منحرف شدیم.

آنشب خبر تلویزیون با آب و تاب ازبحران دراتحادیه اروپا و به نتیجه نرسیدن مذاکرات این اجلاسیه و ایجاد تزلزل دراروپا و فروپاشی عنقریب آن می گفت و می گفت و... اما همزمان با این آب و تاب چه تصاویری پخش می شد؟!!

تصاویر بسیار زیبایی که تلویزیون های اروپایی با تکنیک تصویر برداری سیال و با استدی کم[1] ازاین اجلاس گرفته بودند و این اولین بار بود که تصاویری اینچنین زیبا و آرامش بخش ازیک رویداد سیاسی می دیدم. مطمئنم دربکاربردن این نوع تصویر برداری که ازنظر فرم شبیه فیلم های فاخر هالیوودی یا مسابقات فوتبال جام جهانی است، تعمد وجود داشته است و همه هدف تیم خبری مراسم، القای آرامش و عدم وجود بحران دراتحادیه اروپا بوده است. آخر چطور می شود تصاویری چنین آرامش بخش و چشم نواز دید و بحران دراروپا را باور کرد؟!

و مثل همیشه وبیشتر بزنگاه های خبری جهان، مثل 11 سپتامبر و جنگ 33 روزه و ... رسانه ما دردام امپریالیسم رسانه ای دنیا افتادند.



[1] - درایران معروف به لرزه گیر. وسیله ای که دوربین را روی آن سوار می کنند تا تصاویری سیال و بدون تکان ثبت شود. یکی ازبهترین نمونه های این تکنیک درمستند ماندگار" خنجر و شقایق" اثر نادر طالب زاده بکاررفته است.

میان ماه من تا ماه گردون - درباره اقدام دانشجویان علیه سفارت انگلیس

بسم الله الرحمن الرحیم
میان ماه من تا ماه گردون
ممکن است درذهن برخی دوستان، مشابهت هایی بین حماسه انقلاب دوم، تسخیر لانه جاسوسی آمریکا درابتدای پیروزی انقلاب و حرکت خودجوش دانشجویان درحمله به سفارت انگلیس بوجود آمده باشد. اما باید به تفاوت های زیاد و مشابهت های کم این واقعه توجه کنیم.
تفاوت ها
1-درابتدای انقلاب، جمهوری اسلامی دروضعی بینابین و بدون ثبات و دردوران ابتدای تثبیت انقلاب قرار داشت. اما ایران امروزدربهترین شرایط ازنظر ثبات سیاسی ، نظامی و حکومتی قرار دارد.
2-درآن دوره زمانی آمریکا دراوج قدرت و اقتدار جهانی خود قرار داشت و ازنظر بین المللی نیز هنوز به معنی امروز وجهه شیطان بزرگ را پیدا نکرده بود. اما انگلستان امروز کشوری متزلزل و شیرِ پیرِ بدون دندانی است که مجبور به دریوزگی باقیمانده غذای قدرتهای بزرگ تر از خود است.
3-با توجه به دو دلیل فوق می شود نتیجه گرفت که نه این اقدام به بزرگی آن واقعه عظیم است و نه انگلستان قدرت مقابله ای شبیه آمریکایی ها درآن دوران خواهد داشت.
4-شرایط زمانی جنگ سخت و نرم امروز با دوران ابتدای پیروزی انقلاب بسیار متفاوت است. یعنی دیگر آن دوران نیست که انگلیسی ها مثل آمریکاییها اسناد ومدارک خیانت هایشان را روی برگه های بزرگ چاپ کنندودرکنارش دستگاههای بزرگ کاغذ خرد کن بگذارند تا ما بتوانیم آنها را بهم بچسبانیم. حالا سیستم های اطلاعاتی و امنیتی بسیار پیچیده و به گمان من آسیب پذیر تر ازقبل است.
5-ازنظر تقابلِ با انگلیسی ها هم تفاوت های زیادی با ابتدای پیروزی انقلاب وجود دارد. آنروزها آمریکاییها به سرعت اعلام قطع رابطه کردند و تا امروز هم رابطه شان با ما قطع است. اما می بینیم که انگلیسیها به سرعت اعلام می کنند که ما نمی خواهیم مزیت های سفارتمان درایران را ازدست بدهیم و بعد شروع به کارهای ایزایی مثل خیابان گردی سفارت خانه ای می کنند و دلشان غنج می رود برای یک گوشه چشم ما. به نظر من هرچه این هارت و پورت ها بلند تر و تند تر باشد، نشانه ضعف بیشتر و علاقه بیشتر به حفظ موقعیت است. یعنی حالا موقع امتیاز گرفتن و تحقیر کردن و بی محلی کردن است نه کوتاه آمدن و عقب نشینی کردن.
6-درآنروزها آمریکاییها و اروپاییها قدرت برتر و بی چون و چرای رسانه هایی بودند که به اندازه امروز گسترش و نفوذ نداشتند. ازطرف دیگر رسانه های آنروز غربی موجه تر و مورد اعتماد ترازامروز بودند. اما دردنیای رسانه های متکثر امروز ما نیز می توانیم ازمزیت های نسبی خودمان دراین واقعه استفاده کنیم. اما امان از صدا و سیمای تنبل ما! صدای و سیمایی که درباره هرموضوعی یا افراط می کند یا تفریط. یا آنقدر برنامه های آبگوشتی به خیک مخاطب می بندد که بکلی واکسینه می شود ویا بکلی بایکوت می کند و ایجاد نیاز کاذب. الآن زمانی است که باید صدا و سیما سریع اقدام به ساخت چند مستند بین المللی و قوی دراین باره کند و شبکه فعالان مجازی نیز می توانند با رسانه های فرعی به پوشش اخبار این واقعه به زبان های دیگر اقدام کنند.
7-اما به نظر مهمترین تفاوت این دوحرکت برنامه ریزی، ترسیم هدف و استراتژی است. آنجا دانشجویان با سازماندهی بهتر و با هدف تر اقدام به تسخیر لانه جاسوسی آمریکا کردند و توانستند این حرکت را به یک جریان جهانی تبدیل کنند. اما حمله به سفارت انگلستان و حرکت های دیگر این سالها مثل حمله به سفارت دانمارک و... بیشتر حرکت هایی دفعی و احساسی و واکنش هایی بدون استراتژی درمقابل اتفاقات روز به نظر می رسد. درست به همین دلیل است که عمق و تأثیر این حرکت های تا به آنجا نمی رسدکه حمایت های جامع تر و بزرگتررا به دنبال بیاورد.
مشابهت ها
1-سفارت آمریکا درآن دوره به شکلی علنی و مشخص، رویه دوران پیش ازانقلاب را دنبال و بعنوان مرکز فرماندهی، عملیات تخریبی علیه انقلاب را سازمان می داد. سفارت انگلستان هم دردوران فتنه درست همین نقش را البته به شکلی متفاوت و بسیار ضعیف تر ایفا کرد.
2-شور و شوق و انگیزه های الهی و انقلابی جوانان نقطه مزیت و مشابهت مهم همه این اقدامات است. شوری که به نظر حالا با شعوری بیشتر ازدوران ابتدای پیروزی انقلاب توأم است. سازماندهی، برنامه ریزی منسجم و دقیق، داشتن جلسات منظم و هدفمند بین تشکل ها، رصد و مطالعه دائم و دقیق و ... می تواند از این شور همراه باشعور، حرکت های عمیق تر و اثر گذارتر بعدی را بوجود بیاورد.
با توجه به همه جوانب فوق به نظر من اقداماتی اینچنین نباید دفعی و بدون برنامه انجام گیرد. برنامه ریزی مرحله ای برای ایجاد جنگی روانی و اطلاعاتی لازم است. مثلاً چه بسااگر پیش ازاین حمله هکرها می توانستند با نفوذی اطلاعاتی اسناد و مدارکی مهیا کنند، شاید حمله به سفارت مفید تر ازآب درمی آمد.

نکتة باریک ترازمو - یادداشتی برشکارچی شنبه

بسم الله الرحمن الرحیم

نکتة باریک ترازموشکارچی شنبه

 

 

 

 

 

 1-      بیشتر سالهای پس ازانقلاب و دربیشتر حرکت های فرهنگی که ما حزب اللهی ها انجام می دهیم، دفاع دربرابر تهاجم، عنصر اصلی فکر آن کارها را تشکیل می دهد. ما همیشه منتظریم دشمن کاری کند، فیلمی بسازد، مقاله ای، سریالی، کاریکاتوری یا ... که زود مدیران بیلان کاری به فکر پاسخ دندان شکن باشند. غافل ازاینکه بهترین دفاع ها هم همیشه ازتهاجم اولیه عقب ترند و معمولاً انفعالی و باعث ترویج مورد تهاجم و دربیشتر این نوع موارد، سکوت و بایکوت کارآمدتر ازواکنش دفاعی است. اما شکارچی شنبه یک فیلم کاملاً تهاجمی است که پرده ازاسرار ناگفته صهیونیسم جهانی برمی دارد و به قول کارگردانش بیش ازده درصد آنچه را درتحقیق حاصل شده بیان نمی کند. این فیلم و انشاء الله مشابهینش دشمن صهیونیست و جناح سرمایه سالار جهانی را به واکنش وادار خواهد کرد و هرچه واکنش ها تندتر باشد، لخت بودن این پادشاه بیشتر عیان خواهد شد. درست مثل تهاجم رئیس جمهور درباره هولوکاست.

2-      کارگردان شکارچی شنبه، شکل روایی درستی را برای فیلم انتخاب کرده است. نماهای به طریقه سیال و دوربین روی دست گرفته شده. این شیوه تاحدودی ضعفهای قصه را می پوشاند وهم به مستند گونگی و باورپذیری فیلم کمک می کند. ضمن اینکه نباید ازبازی خوب و روان نصیریان به سادگی گذر کرد.

3-      مشکلات مالی و تنگناهای ساخت فیلمی درشأن این موضوعِ با اهمیت و جهانی، ازسر و روی فیلم می بارد. فیلم کمتر نمای باز دارد و بیشتر درمکان های بسته می گذرد و نماهایی دراستناد به مکان های واقعی درآن دیده نمی شود. آمریکاییها به این دلیل فیلم های تأثیر گذار و جهانی می سازند که اهم و مهم موضوعات را خوب درک می کنند. درهالیوود همیشه بیشتر امکانات فنی ومالی درخدمت کسانی است که فیلم های تهاجمی فکری یا سیاسی می سازند. درست عکس ما که برای آثار سخیف و بی ارزش اینهمه هزینه می کنیم و فیلم های استراتژیکمان را تنها می گذاریم.

4-      یک ازمباحث مهم درفضای هنری اینست که مابرای تهاجم و مقابله با دشمن اجازه استفاده ازچه ابزاری داریم و تا چه حد امکان استفاده ازابزار هایی را داریم که آنها ازآن استفاده می کنند. مثلاً درشکارچی شنبه ما به چه اندازه امکان استفاده ازابزار خشونت درقالب تصویر برای نشان دادن میزان وحشی گری صهیونیستها را داریم؟ آیا درفیلمی که نقش اول آن یک پسر بچه است، می توانیم نماهایی را تصویر کنیم که کودکان نمی توانند آنرا ببینند؟ فراتر ازاین، خود هنرپیشه کودک فیلم با دیدن نماهای فیلم، چه حالی پیدا می کند؟  شکارچی شنبه فیلم خشن و سنگینی است که دربرخی نماها سادیستی به نظر می رسد. این اندازه ازخشونت می توانست لااقل با درجه بندی سنی دراکران همراه باشد.

5-      درشکارچی شنبه آن چیزی که ابتدا بیش ازهرچیزی جلب توجه می کند، اسم قرآنی با مسمّای فیلم است. اسمی که می توانست فیلم را خصوصاً درجهان اسلام به خوبی بنمایاند. اما چرا شکارچی شنبه جهانی نمی شود و ازمیان اینهمه فیلم های صهیونیستی و ضد صهیونیستی، فقط  فهرست شیندلر، گل می کند و جهانی می شود و بعنوان یکی ازبهترین سندهای مظلومیت قلابی دولت جعلی اسرائیل مطرح می شود؟ به گمان من به این دلیل که اسپیلبرگ با هوشمندی تمام، خطی به باریکی مو را انتخاب کرده و جلو می رود و هیچ جا این مو را پاره نمی کند. حتی درصحنه اوج فیلم که یهودیها دراتاق گاززندانی می شوند و همه چیز برای کشتار موعود آمده است، ازدوش های سالن ها، آب بیرون می زند. این ظرافت و بازی با احساسات تماشاگر و نگفتن چیزی که باید گفته شود، درشکارچی شنبه رعایت نشده است. لحن مستقیم گوی فیلم بعضی جاها زیادی تند می رود و به برخی اعتقادات دینی یهودیان هم خدشه وارد می کند. دوست دارم این فیلم را یهودیان ضد صهیونیست هم ببینند، تا واکنش آنها را ببینیم و بشنویم. بهتر بود تفکیک بین یهود و صهیونیسم که جزو اصلی ترین سیاست های ما درمواجه با اسرائیل است، درفیلم رعایت می شد، تا فیلم بهتر بتواند مرزهای داخلی را درنوردیده و حس همذات پنداری دیگر ملل جهان رانیز با خود همراه کند.[1]

عیارها - نقدی برفیلم سینمایی ندارها

بسم الله الرحمن الرحیم

عیارها

1-      ندارها، امروزی شده قصه عیاران است. اما نه قصه ای تقلیدی مثل رابین هود. فیلم به شدت ایرانی است و ازقضا برخلاف بیشتر فیلم های تهرانی سینمای ایران، توی محله های شیک بالای شهر تهران پرسه نمی زند. تهران نوردی فیلم منطقی و درمسیر قصه است. شخصیت ها هم واقعی، ایرانی و بسیار ملموسند. درست مثل فضا ها و خیابان هاو مردم وحتی آدم بد هاو نه مثل فیلم های کیمیایی باسمه ای و مرتجع.

2-      ندارها برمحورقصه ای حساب شده وپیش رونده با ساختاری کلاسیک استوار است. سنتی که سال هاست دربیشتر فیلم های سینمای ایران به فراموشی سپرده شده است. این فراموشی تا حدی است که ضد قصه بودن را به پزی روشنفکری درسینما تبدیل کرده است. غافل ازاینکه بیشتر فیلم های ما ضد قصه هم نیستند. ضد قصه بودن ازشناخت درست قصه و ساختار می آید.

3-      ندارها قصه ای دین مدار دارد. هرچند شعار نمی دهد و معناگرا بازی درنمی آورد. اوج فضای معنوی فیلم آنجاست که گروه درراه دزدی هایشان یک کاروان زائران کربلا را لخت میکنند. اینجاست که بین سه نفر اختلاف می افتد و درنهایت وسایل زائران را رها می کنند. پس ازاین اتفاق است که سکانس دزدی ازمسؤول فاسد رانتخوار اتفاق می افتد. توالی این دو سکانس هم بسیار درست و بجاست. عیارها، مستضعفین را رها می کنند و به قول فیلم یک وجب ازآسمان سراغ خرپول ها می روند.

4-      این سکانس فیلم را ازخنثی بودن بیرون می آورد و بعد سیاسی می دهد. البته ندارها اصولاً فیلم خنثایی نیست. حرف اجتماعی، انتقادی و سیاسی  دارد. اما فیلم با وجود لحن تلخ و گزنده اش، راه آسمان را برمخاطب نمی بندد. فضای عمومی و پایان فیلم نه تنها نهیلیست نیست که به شدت شور انگیز و همزمان هشدار دهنده است.

5-      ندارها همانطور که خنثی نیست، درعوض زیاد به روز نیست. بازتعریف فقر، استضعاف و ... با تغییر و تحولات سیاسی و اجتماعی سالهای اخیر درایران بسیار متفاوت ازدوران های قبل شده است. دوستی که ازگزارشگران تلویزیون است تعریف می کرد برای تهیه گزارش ازکودکان بی سرپرست به یکی ازمحلات پایین شهر یکی ازشهرهای بزرگ ایران رفته بود. سوژه گزارش خانواده ای بودند که سرپرستشان ازکار افتاده و بسیار فقیر بود. دوست گزارشگرمان می گفت : مادر خانواده بعد ازدقایقی که ازنداری و مشکلاتشان گفته بود، اضافه کرده بود که ما الآن با پول یارانه ها می گذرانیم و همان را هم پس انداز می کنیم که بخشی ازپول دارویمان را تأمین کنیم. این فقط یکی ازتفاوت های جامعه فعلی ما با دوران های قبل است. یعنی حالا ما درجامعه ای زندگی می کنیم که فقر مطلق ازآن رفته است – مگر کسی که هنوز به پول یارانه ها دسترسی ندارد – این درایران خانواده ای وجود ندارد که یارانه بگیرد و بازهم شب را گرسنه بخوابد. – البته این کف سطح معیشتی است که حکومت اسلامی می تواند برای مردمش ایجاد کند. سقف برای ما بسیار بالاتر ازاینهاست. – بگذریم ... منظور ترو تازه بودن فیلم است که درسینمای ما کمتر دیده می شود و این با تاریخ مصرف دار بودن بسیار متفاوت است.

6-      ندارها نمونه ای ازیک سینمای سالم اجتماعی هدف دار، موضع دار و دردمند است. چیزی که گمشده سینما و تلویزیون جمهوری اسلامی 1390 است. درهمه سالهای گذشته، بخش بزرگی ازسینما و تلویزیون ما چشم خود را بروی دردهای اجتماعی جامعه بسته است و خود را وقف ازما بهتران و تازه به دوران رسیده های سیری ناپذیر بالای شهرهای بزرگ کرده است. نمونه هایی مثل ریسمان باز و ندارها هم تک خال هایی هستند که هرچند گاه ظهور می کنند و درپیچ و خم بی تدبیری های مسؤولان دراکران گم و بی ثمر می شوند. اکران ندارها درست درزمان سفرهای پایان تابستان که کمترین مخاطب سینا رو وجود دارد، نشانه همین بی تدبیری است.

این مطلب درشماره 54+1 امتداد به چاپ رسید.

بهترين دفاع حمله است

بسم الله الرحمن الرحيم

بهترين دفاع حمله است‌



1-     فوتباليست ها مي گويند بهترين دفاع حمله است.

      پس ازانقلاب اسلامي و خصوصاً دفاع مقدس رويه كوبنده و هجومي انقلاب اسلامي ازطرف بسياري ازجريانات منتسب به انقلاب اسلامي دنبال نشد. سالها بود كه بچه حزب اللهي ها دائم به اين فكر بودند كه غرب و ديگر دشمنان چه مي كنندتا آنها زود موضع بگيرند و دفاع كنند. – البته هنوز هم بسياري همين شيوه رادارند. – اما ازهمان ابتدارويكرد رهبر انقلاب امام خامنه اي،‌ برخلاف اين تفكر هجومي و استراتژيك بوده است.

2-  آ  آخرين اين حمله ها دركنفرانس بسيار باشكوه و استثنايي بيداري اسلامي اتفاق افتاد. به تصاوير كه نگاه مي كردم، واژه ولي امر مسلمين برايم بسيار گوش نواز بود. حالا عرصه فرماندهي فرهنگي انقلاب اسلامي به آفاق دور جهان رفته است و رهبر انقلاب اسلامي مانند يك فرمانده استرات‍ژي حركت بعدي انقلابهاي منطقه اي را تعيين مي كنند. يادداشت برداشتنها، گريه ها،‌خنده ها، روبوسي و دست بوسي هاي مراسم همه گواه اينست كه بخش مهمي ازنخبگان ضد امپرياليست دنيا، تفكر برتر انقلابي شيعه،‌ ذيل تفكر انقلاب اسلامي را با جان و دل قبول كرده اند. كنفرانس بيداري اسلامي ضربه مهلكي به دشمن بود و مدتي طول مي كشد تا گيجي اين ضربه برطرف شود. جاي خوشحالي بسيار دارد. اما به گفته مولايمان اميرالمؤمنين،- نقل به مضمون - ‌ ازهيچ امري بسيار خوشحال و بسيارناراحت نشويد.

  3-   هيچگاه نبايد دشمن را ضعيف و خوار شمرد. تركش هاي اين ضربه گيج كننده بزودي رخ نمود. فرداي سخنان رهبر انقلاب اسلامي،‌ شبكه بي بي سي فارسي اقدام به پخش مستند «خط و نشان رهبر» كرد. مستندي شخصيت پرداز، آرشيوي، بسيار ضعيف و هتاكانه. به گمان من اين مستند آماده بوده و بي بي سي دنبال فرصتي براي پخش آن مي گشته است. تنها نكته اين مستند ت‍أكيد بر نظامي بودن و وجهه اطلاعاتي داشتن رهبر انقلاب است. كه درست همين ها نقطه قوت هرنظام پابرجا و استوار دردنياي امروز است.

  ضربه دوم روز گذشته اتفاق افتاد. يك نفر ازميهمانان مراسم كه درباره بيداري مسلمين و نقش انقلاب اسلامي درانقلاب هاي منطقه اي و ويژگي هاي رهبر انقلاب صحبت كرده بود، مورد ترور ناجوانمردانه عوامل استكبار جهاني قرار گرفت. نثار روح خداجوي برهان الدين رباني فاتحه اي مي خوانيم و درانديشه حمله اي دوباره خواهيم بود.

 مراقب ابراهيم جعفري ها باشيم.

مصاحبه با یکی ازبچه های تخریب لشکر ویژه شهدا و لشکر 5 نصر

بسم الله الرحمن الرحیم

مصاحبه با محمد جواد مشکی باف، یکی ازبچه های تخریب لشکر ویژه شهدا و لشکر 5 نصر

این متن مفصل یکی ازمجموعه مصاحبه های من با رزمنده هاست. و جزو وظیفه ای که من درمصاحبه با رزمندگان فامیلمان برای خود قائلم.- کاش هرکس خاطرات رزمنده های فامیلش را ثبت می کرد - این مصاحبه درشماره 52 مجله امتداد، تیرماه 1389 به چاپ رسید. ازطولانی بودنش عذرخواهم، هرقدرش را که حال داشتید بخوانید! این روزها به شدت درگیر تدوین مستند "هم زبانی و بی زبانی" درباره فرهنگ افغانستان هستم و مدتی است فرصت قلمی کردن افکار وبلاگی دست نداده است

اشاره

دفاع مقدس، تعداد کمی فرمانده و بسیار بیش تر، رزمنده دارد و این که تعداد زنده های جنگ، بیش از ده برابر شهداست؛ می توان فهمید که اهمیت تاریخ شفاهی رزمندگان عادی جنگ  کم تر از خاطره نگاری فرماندهان، شهدا، جانبازان و آزادگان نیست. ازطرفی انجام مصاحبه با رزمندگان بی شمار جنگ، آسان تر و در دسترس تر است از فرماندهانی که بیش ترشان پرمشغله اند و این مهم با نهضت خاطره نگاری جنگ که از دل پایگاه های بسیج بیرون خواهد آمد، میسر می شود؛ ا ن شاءالله. آقای «محمدجواد مشکی باف یزدی»، ازجمله رزمندگان تخریب لشکر ویژة شهدا بوده است و در دوران دفاع مقدس، به عنوان یک تخریبچی عادی حضور داشته است. مصاحبه با ایشان به ما ثابت کرد که هر رزمنده ای می تواند خاطرات ناب و ناشنیده ای داشته باشد که زاویه ای نامکشوف از دفاع مقدس را روشن سازد.

ادامه نوشته

مراقب باشیم، محمد(ص) فرزند صبح نشود

بسم الله الرحمن الرحیم

مراقبت باشیم، محمد(ص) فرزند صبح نشود

با اینکه اعتقاد ندارم آثار هنری که درباره بزرگان ساخته می شوند و خرابکاری می کنند، به آن اندازه مضرِّند که درافواه گفته می شود.( چه بیشتر فیلم سازان بیش ازآنکه آیینه وار شخصیتی را معرفی کنند و خود دیده نشوند، حائلی برای دیده شدن حقیقت اند و نه تنها به آن بزرگ آسيبي نمي رسانند كه ضمیر ناخود آگاه همراه با ناخالصی خود را بازتاب می دهند) اما بهتر دیدم چند به هوش باش برای آقای مجیدی، سازنده مجموعه سینمایی سه قسمتی محمد(ص) قلمی کنم.

1- آقاي مجيدي، دريكي ازمصاحبه هاي شما درباره اين فيلم خواندم كه شما قصد داريد درواكنش به تخريب ها و تهمتهاي سالهاي اخير عليه پيامبر اسلام(ص) و درواکنش به خشن جلوه دادن چهره پیامبر درمحافل رسانه ای غرب، بيشتر جنبه رحمانيت ايشان را درفيلم تان مطرح كنيد. اينرا بدانيد و مي دانيد كه حقانيت وجذابيت پيامبر ما درجامع ديدن ايشان است. او درحقيقت ترجمان آيه 29 سوره فتح است:

«محمد رسول الله، والذين معه اشداء علي الكفار، رحماء بينهم تراهم ركعا سجدا يبتغون فضلا من الله و رضوانا سيماهم في وجوههم من اثر السجود ذلك مثلهم في التوراة و مثلهم فيل الانجيل كزرع اخرج شطأه فآزره فاستغلظ فاستوي علي سوقه يعجب الزّراع ليغيظ بهم الكفاروعدالله الذين آمنو و عملو الصالحات منهم مغفرة و اجرا عظيما»

«محمد فرستاده خداست و كساني كه با او هستند دربرابر كفار سرسخت و شديد و درميان خود مهربانند. پيوسته آنها را درحال ركوع و سجود مي بيني. آنها همواره فضل خداورضاي اورا مي طلبند. نشانه آنها درصورتشان ازاثر سجده نماياناست. اين توصيف آنها درتورات و انجيل است. همانند زراعتي كه جوانه هاي خودرا خارج ساخته،‌ سپس به تقويت آن پرداخته تا محكم شده و برپاي خود ايستاده است و به قدري نمو و رشد كرده كه زارعان را به شگفتي وا مي دارد. اين براي آن است كه كافران را به خشم آورد. خداوند كساني ازآنها را كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام  داده اند وعده آمرزش و اجر عظيمي داده است.»

 ازمحتواي آيه به خوبي برمي آيد كه اسلام مجموعه اي ازحب و بغضهاست. رحمت دركنار غضب. درسيره پيامبر نيز همانطور كه صبر ايشان دربرابر آزار قريش و ناداني هاي تازه مسلمانها را می بینیم؛ قاطعيت دراجرای فرامين الهي مثل دستور ترور و اعدام مشركان و منافقان نيز دیده می شود.[1] هرگونه حذف و تعديل درشخصيت پردازي پيامبر با هر بهانه اي، عواقب ناگواري مانند فرزند صبح به بار خواهد آورد.

2- چرا فرزند صبح؟ به دلايل ذيل :

الف - قرار است بخش اول این فیلم هم مانند فرزند صبح به کودکی پیامبر بپردازد. دوراني كه منابع تاريخي معدودي به آن پرداخته اند. خطراين مسأله، داخل شدن تخيل و نگاه هاي شخصي به آن دوران پيامبر است.

ب – عواملي كه مجيدي براي اين كار برگزيده به دو بخش فني و محتوايي تقسيم مي شوند. انتخاب يكي ازبهترين تصوير برداران سينمايي دنيا دركنار عوامل طراز اول سينماي ايران بسيار خوب و پسنديده است. اما اين تمهيدات فني وقتي به ثمر مي نشيند كه تيم محتوايي دين شناس و سينماشناس همراه كار باشند. متأسفانه عوامل محتوايي كار ازجمله فيلم نامه نويس همكار مجيدي بيشتر ازيك گرايش خاص سياسي انتخاب شده اند و نه تنها دركارنامه شان آثار پرمحتوا و عميق ديني ديده نمي شود كه آثار قبليشان بيشتر ضد دين و غرب گرا بوده است. مشابه چنين تجربه اي را درفرزند صبح با چينش خاصي ازنظر سياسي مشاهده كرديم. البته خوانندگان محترم سطح بحث را به دعواهاي جناحي تنزل ندهند. منظور اين نيست كه بايد فيلم پيامبر را جناح سياسي رقيب بسازد. هدف اينست كه دعواهاي سياسي حضرات، ساحت پيامبر عظيم الشأن اسلام را مانند فرزند خلفش امام خميني آلوده نسازد.

3- خدا رحمت كند مصطفي عقاد را! پس ازشاهكار او خيلي ها سوداي اين داشتند كه درباره پيامبر اثري مانند الرسالۀ بسازند اما موفق نشدند. چرا عقاد تا اين اندازه درارائه تصويري جهاني ازپيامبر مؤفق بود؟ چند دليل را برمي شمارم :

الف – سعي درارائه تصويري جامع ازپيامبر بدون حذف و تعديل بخش يا بخشهايي ازآن.

ب – داشتن روحيه آزاد انديشي و دوربودن ازتعصبات قومي و مذهبي.

ج – ارتباط مستمر و شور با علماي همه مذاهب اسلامي و مراكز مهم علمي جهان اسلام ازجمله الازهر، نجف و قم.

د – توجه به همه مذاهب و تفكرات اسلامي درارائه تصويري درست ازپيامبر.

ه – توجه به وحدت مذاهب اسلامي درمشورت با علماي مذاهب مختلف كه منجر به عدم تصويرسازي علي (ع)، خلفا و عايشه درفيلم شد.

و – بهره گرفتن از عوامل حرفه اي سينماي دنيا كه فيلم را به سطح اول سينماي جهان رساند.

درانتها خالصانه ازآقاي مجيدي مي خواهيم مراقب باشند محمد(ص) فرزند صبح نشود. یعنی مخاطب درانتهای فیلم با روایتی شخصی، انتزاعی و دورازواقعیت ازپیامبر مواجه نشود. نظیر آنچه فرزند صبح با امام عزیزمان کرد و گذشت.  


[1] - دركتاب دولت رسول خدا نوشته بن ادريس موارد متعددي با ذكر نام و سال ازدستورات پيامبربه ترورمشركان و منافقان ازمنابع اصلي تاريخ اسلام ذكر شده است.

زمین خوارِ شاه عبدالعظیم

بسم الله الرحمن الرحیم

زمین خوارِ شاه عبدالعظیم

بدینوسیله به مردم انقلابی و همیشه درصحنه اعلام می شود. روز گذشته بازرسان دادگاه ویژه زمین خواری تهران، شمیرانات و اسلام شهر درعملیاتی رعد و برق آسا یکی اززمین خواران مشهور را دستگیر کردند. طلبه سیرجانی

 

 

 

 

 

 

علیرضا جهان شاهی فردی سیاه چرده، لاغر، ساکت و مرموز که خود را طرف دار ولایت فقیه و نظام اسلامی معرفی کرده و  اقدام به زمین خواری گسترده نموده بود؛ دراقدامی انقلابی دستگیر شد. او ازیک سال قبل درشهر ری ازتوابع تهران و درکنار اماکن مقدسه، اقدام به برپایی داربستی به ابعاد 3 در5 متر نمود و به تدریج، به بهانه بارندگی با کشیدن نایلون هایی شبیه نایلون کشاورزی، اقدام به مسقف نمودن این مکان متصرفه نمود. یاد آور می شود اقدام بعدی این زمین خوار، تجهیز کردن این مکان قصبی به 5 تخته پتو، چهار بالش، بخاری، تلویزیون، وسایل چای، دو زیلو و تعدادی کتاب نمود. این دادگاه پس از شناسایی های گسترده و برقراری گشت شبانه روزی متوجه شد این فرد تصمیم دارد، به بهانه گرما یک  دستگاه پنکه به اقلام موجود اضافه کرده و با ایجاد رفاه نسبی، حلقه زمین خواری هایش را گسترش بخشد. به این ترتیب این دادگاه با گذشت یک سال ازشروع رأفت و رحمت اسلامی، این زمین خوار زمین های شاه عبدالعظیم را دستگیر و به نقطه معلومی فرستاد.

طلبه سیرجانی

 

 

 

 

 

 

 

لازم به ذکر است. این دادگاه درانتها حق اعتراض به دستگیری این زمین خوار را برای همه طلاب عدالتخواه تهران، شمیرانات و اسلام شهر محفوظ می دارد.

دادگاه ویژه زمین خواری ات  

زباله دان مردمی تاریخ

بسم الله الرحمن الرحیم

زباله دان مردمی تاریخ سوپرمن

 

 

 

 

 

 

 

روزی که آقای هاشمی درفیلم تبلیغات انتخاباتی 1384 ریاست جمهوری، ازبنز سیاهرنگش پیاده شد؛ مردم ایران تصمیم گرفتند، مستکبران، کاخ نشینان و مسؤولان متفرعنِ ازدماغ فیل افتاده را یکجا به زباله دان مردمی تاریخ بیندازند. به این خبرهای کوتاه توجه کنید :

آقای شهردار درجلسه با اعضای شورای شهر گفت : فقط درصورتی مسؤولیت شهرداری را قبول می کنم که همه اعضای شورای شهر به من رأی مثبت بدهند. حتی اگر یک نفرتان با آمدن من مخالف باشد، نمی آیم!

عذرخواهی دسته جمعی اعضای شورای شهر ازپژمان!

۵میلیارد ریال هزینه تغییردکور اتاق شهردارمشهد![1]

شهرداری مشهدبرای عقیم کردن گربه ها هرقلاده 500 هزارتومان می پردازد![2]

دستگاه مرده شور مکانیزه درغسالخانه بهشت رضا![3]

نصب یک آکواریوم بزرگ درغسالخانه بهشت رضا![4]

حالا شهردار و شورای شهرِ مکانیزه مشهد! قرار است کسری بودجه شان را با افزایش بلیط اتوبوس، ازجیب مردم مستضعف مشهد بیرون بکشند؛ آنهم با قیافه حق به جانب و نگاه بالا به پایین.

 شهردار مشهد درجواب خبرنگاری که می پرسد : «در تهران براي ۵ کيلومتر ۲۵ تومان دريافت مي شود ولي در مشهد براي ۵ کيلومتر تا الان ۵۰ تومان که ۲ برابر تهران است و با اعمال افزايش ها براي ۵ کيلومتر ۱۰۰ تومان يعني ۴ برابر قيمت تهران دريافت خواهيد کرد» می گوید : «حالا فکر کنيد در تهران دوست دارند مردم را رايگان جابه جا کنند.اين چه ربطي به هم دارد اصلا اين مقايسه غلط است، من دوست دارم رايگان مسافر جابه جا کنم، يکي هم مي خواهد هزينه واقعي را دريافت کند، يکي هم مي خواهد يک درصدي بگيرد و درصد ديگر را نگيرد.»!! و درجواب سؤال : « چرا مانند شهرداري تهران يک دوم را شهرداري و يک دوم را دولت پرداخت نمي کند؟» می گوید : « عجب حرفي مي زنيد به جاي اين که بگوييد چرا مردم نبايد کل پولشان را بدهند، سوال مي کنيد چرا مردم يک سوم پول بليت را بايد بدهند»!! آقای شهردار درآخر مصاحبه، سربلند و پرافتخار می گویند : « هر شهروند در قبال خدماتي که دريافت مي کند بايد هزينه اش را پرداخت کند چطور از گاز و برق استفاده مي کنيد يک بار سوال نمي کنيد که چرا يک دوم يا يک سوم هزينه آن را نمي دهيد به اتوبوس که مي رسد مي خواهيد يک سوم را هم پرداخت نکنيد، بايد بدهند وظيفه شان است، اين منطق غلط است که پروانه ساختماني بفروشيم و درآمد کسب کنيم و آن را صرف جابه جايي مسافر کنيم و پول نگيريم.»!![5]

بله آقای شهردار! وظیفه شان است بدهند تا شما :

5 میلیارد ریال هزینه تغییردکور اتاق بدهید!

300 گربه را عقیم کنید!

دستگاه مرده شور مکانیزه و آکواریوم درغسالخانه بهشت رضا نصب کنید!

و به ریش عدالت اجتماعی و مستضعفین بخندید.



[1] - وبلاگ مهندس سرویها عضو شورای شهر : این‌جانب به عنوان عضو شورای شهر مشهد لازم می‌دانم که در این خصوص گزارشی را ارایه نمایم:

اواخر سال 88 مطلع شدیم جناب شهردار تغییراتی را در حوزه کاری خود شروع نموده است لذا به اتفاق ریاست شورا بازدیدی به عمل آورده واز میزان هزینه‌های در حال انجام جویا شدیم که ایشان عرض کردند دراتاق من کم‌تر از 100میلیون تومان هزینه خواهد شد. بعد از مدتی مطلع شدیم برآورد هزینه‌ها بالغ بر 300 میلیون تومان شده لذا با طرح سوال در جلسه غیر‌علنی از ایشان توضیح خواستیم که ایشان اعلام نمودند برآورد اولیه برای 700 متر مربع اتاق و حوزه ایشان حدود 180 میلیون تومان بوده اما باتوجه به تعویض سیستم‌های سرمایشی و گرمایشی و صوت و نور حدود 500 میلیون تومان هزینه شده است‌. بعدن قراردا‌های دیگری نیز به دستمان رسید که بالغ بر 600 میلیون تومان را گواهی می‌نمود. لذا در تاریخ‌های 14 مهرماه، 11 آبان‌ماه و 28 آذر 89 نامه‌هایی را ریاست شورا جهت شفافیت موضوع به شهردار ارسال داشته‌اند که متاسفانه یا با کلی‌گویی پاسخ داده شده یا به کلی پاسخی ارسال نگشته.

[2] - روزنامه تهران امروز در گزارشی با اشاره به اینکه طرح عقیم کردن گربه‌ها به همین سادگی‌ها نیست، نوشت: عقیم کردن هر گربه 500 هزار تومان خرج روی دست شهرداری مشهد می‌گذارد.

[3] - آخرین نیوز: با ساخت اولین دستگاه مرده شور، شستشوی مکانیزه اموات بزودی در مشهد آغاز می شود. 

[4] - سایت شهرداری مشهد : اكنون ساختمان غسالخانه خيلي زيبا شده مخصوصاً آكواريوم وسط سالن بسيارآرامش بخش است 0

[5] - شماره 17842روزنامه خراسان - ضمیمه خراسان رضوي - دوشنبه 1390/03/02

آزمون احمدی نژادی یا حَسَناتُ الاَبرار سَیِّئاتُ المُقرَّبین

بسم الله الرحمن الرحیم

آزمون احمدی نژادی

حَسَناتُ الاَبرار سَیِّئاتُ المُقرَّبین

1- جریان هفته های اخیر انشاء الله فقط یک اتفاق است که می تواند دلایل، ریشه ها و تبعات مختلفی داشته باشد. البته بر مبنای «َعَسَى أَن تَكْرَهُواْ شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ»[1] در هراتفاقی که به ظاهر تلخ و ناگوار است؛ حکمتی نهفته است. درست مثل فتنه 1388 که درورای ظاهرهولناکش، آتش های موذی زیر خاکستر را بیرون آورد و موجب آرامش مؤمنین شد.

2- جریان مشایی مربوط به این روزها و پس ازانتخابات نیست. ازهمان زمان که تحت مدیریت ایشان، نیمه شعبان کیک دوازده طبقه می پختند و آبش را با هماهنگی آل سعود ازچشمه زمزم می آوردند و میلیاردی به هیئات مذهبی دهن شیرین کن می دادند و ده ها طرح سطحی و بی ثمر دیگراجرا می کردند؛ گفتیم و گفتند دلسوزانی و به خرج برادر احمدی نژاد نرفت. تمنا می کنیم رئیس جمهور محبوب و انقلابی، باردیگر پیام رهبر انقلاب برای عزل مسؤول دفتری مشایی را بخوانند تا هم تعادل دربیان و رفتار و سیاست را یاد بگیرندوهم عمق دلسوزی رهبری نسبت به خودشان را[2]  بازهم تمنا می کنیم به عبارات "اختلاف وسرخوردگی" بیشتر توجه کنید. شما این حالات را دربخش مهمی ازدوستداران و حامیانتان نمی بینید؟ فکر می کنید اگر دوباره انتخابات برگزار شود، همان شورو هیجان وفداکاری را ازطرف مردمی که شما را فدایی ولایت می دانستند؛ خواهید دید؟

3- طیفی ازخواص حزب اللهی درباره رهبر انقلاب مانند یک همانند یا دوست یا آشنای قدیمی یا کارشناس یا مجتهد یا مبارزی استخوان خرد کرده یا... فکر می کنند. با این فکر خیلی ها خودرا نه پیرو ولی که هم عرض او می دانند. دوستان باید تکلیفشان را با مفهوم ولایت روشن کنند. ولایت مطلقة میراث امام، آن چیزی نیست که خیلی ها ازآن تعبیر می کنند.

4- درهمان جریان مشایی درافواه پیچیده بود که رئیس جمهور عقیده دارد اخبار، درست به رهبری منتقل نمی شود و پیام ایشان درپی یک سوء تفاهم است!! شما و ما بهتر ازهرکسی می دانیم که رهبری مسلط ترین فرد حال حاضر کشور به مسائل اند و منابع خبری و اطلاعاتی شان محدود به چند نفر خاص نمی شود. شبکه ارتباطی وسیع رهبری، یادگارروزهای مبارزات پیش ازانقلاب تا انتهای جنگ است و ازاین نظر ایشان یگانه اند.

5- جوگیر شدن درهرشرایط و برای هرکسی مذموم است. چه مصدق باشد و مستظهر به حمایت ملت ایران[3]، چه بنی صدر باشد و مغرور به 11 میلیون رأی مردم ایرانِ پس ازانقلاب و چه احمدی نژاد متکی به 24 میلیون رأی ایرانیان پیروزِ بیرون آمده ازفتنه!

6- چه حزب اللهی های بی خبر ازمتنِ ضد احمدی نژادی شده، چه فتنه انگیزان چپی و راستی با دندان های فشرده و چه رقبای منتظر گرفتن ماهی ازآب گل آلود!

7- آقای احمدی نژاد رئیس جمهور انقلابی ایران، علاقه مندان شما با وجود غبار آلود بودن فضا و هجوم شبهات، با بصیرت انقلابیِ یادگار رهبرشان دریافته اند که نباید موفقیت های کسی را با چوب اشتباهاتش راند. ما همچنان از هریک از نقاط درخشان کارنامه شما درطول این سالها مثل ولایت مداری عملی، حمایت بی دریغ ازمستضعفین، ازبین بردن پز دروغین و خوی استکباری مسؤولان دولت های قبل، سیاست خارجی عزتمند، هدفمندی یارانه ها و ... اعلام می کنیم و به درستی می دانیم؛ دشمنان بدنبال این هستند که به دلیل این اشتباه، همه کارنامه یک دولت ولایی، موفق و انقلابی را زیرسؤال برده تا انقلاب را زیرسؤال ببرند.

8- آقای احمدی نژاد عزیز این جمله معروف را ازیاد نبرید «حسنات الابرار سیئات المقربین»[4]. این اشتباهِ البته بزرگ اما قابل جبران، ازطرف هرفرد دیگری جز شما تبعاتی اینچنین به بار نمی آورد. بدانید کوچکترین عمل ناصوابی ازسوی شما تأثیراتی عمیق و وخیم درپیشبرد اهداف انقلاب اسلامی درسراسر جهان خواهد داشت.


۱ - كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَّكُمْ وَعَسَى أَن تَكْرَهُواْ شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ وَاللّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ - بر شما كارزار واجب شده است در حالى كه براى شما ناگوار است وبسا چيزى راخوش نمى‏داريد وآن براى شما خوب است و بسا چيزى را دوست مى‏داريد و آن براى شما بد است و خدا مى‏داند و شما نمى‏دانيد- (بقره - 216)

۲ - جناب آقای دکتر احمدی نژاد- ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران

با سلام وتحیت، انتصاب جناب آقای اسفندیار رحیم مشایی به معاونت رییس جمهور بر خلاف مصلحت جنابعالی و دولت و موجب اختلاف و سرخوردگی میان علاقمندان به شماست. لازم است انتصاب مزبور ملغی و کان لم یکن اعلام گردد. سید علی خامنه‌ای / 27 تیر1388

۳ -27 مرداد ،1332 آيت الله كاشاني در نامه‌اي به مصدق هشدار وقوع كودتا راداد. مصدق درجواب کاشانی نوشت ‌: « من مستظهر به حمايت مردم ايران هستم‌.» فردای آنروز، کودتای آمریکایی زاهدی و شاه درتهران به پیروزی رسید.

۴ - ممکن است اعمال ثواب انسان های نیکوکار، نزد مقربین درحکم گناه باشد.

گاف آقای وزیر

بسم الله الرحمن الرحیم

گاف آقای وزیر

یادتان هست عنصر معلوم الحال! گفته بود ما بامردم اسرائیل دوستیم و با دولت اسرائیل مخالف؟! بیچاره جوگیر شده بود و فکر کرده بود اگردرجمله " ما با مردم آمریکا سرجنگ نداریم بلکه با دولت آمریکا مشکل داریم" کلمه آمریکا را بردارد و اسرائیل بگذارد، می تواند پز روشنفکری بدهد و خود را متفاوت ازدیگران نشان دهد!

مشابه این حکایت، گاف عجیب و باور نکردنی وزیر ارشاد است :

" سيدمحمد حسيني امروز (سه‌شنبه، ششم ارديبهشت‌ ماه) در جمع خبرنگاران، در پاسخ به پرسشي درباره صدور رواديد عمره، بيان كرد: به ‌دليل اجتماع اعتراض‌آميزي كه براي كنسولگري عربستان در مشهد انجام شد، براي مدت كوتاهي رواديد عمره صادر نشد؛ اما اكنون رواديد‌ صادر مي‌شود و رفت و آمد عمره به‌ خوبي انجام مي‌گيرد. او گفت: به هر حال، اختلاف نظر سياسي وجود دارد؛ اما مسأله عمره مربوط به جهان اسلام است و نبايد اين مسائل با سياست گره بخورد. ما در يك مقطعي از اعزام متقاضيان عمره انصراف داديم و اين فعاليت را متوقف كرديم. اين كار به ‌دليل برخوردهاي نامعقولي بود كه انجام مي‌شد و مشكلي كه براي زایران ايراني در مكه به ‌وجود مي‌آمد، ولی اكنون اين فعاليت ادامه دارد.  حسيني افزود: اكنون سی هزار زایر ايراني در مكه و سی هزار زایر نيز مدينه هستند."

عجبا ازشما آقای حسینی! مسأله کشتارفجیع شیعیان بحرین، تجاوز به زنان و دختران شیعه، خراب کردن مساجد و حسینیه ها، آتش زدن قرآنها و ... مسأله جهان اسلام است و نباید به عمره گره بخورد!!!!1 ازشما سؤال می کنم. فلسفه حج چیست؟ چرا مسلمانها درخانه امن الهی جمع می شوند؟ اگر فلسفه حج جز چرخیدن دور یک خانه سنگی، به زبان آوردن کلماتی عربی، پوشیدن لباسی سفید مثل کفن، خریدن اجناس چینی وسرازیر شدن چند میلیارد پول به جیب کسانی مثل مهاجرانی تا دیگرانی که مانمی دانیم است، به هوش باشید، مراقبت دین به دنیا فروشانی که این جملات شما را به آنها نزدیک کرده باشید، توبه کنید و رسماً ازهمه حق طلبان جهان عذر خواهی کنید.

 برای ذکر مجدد و به خود آمدن شما بخشی ازپیام حج حضرت روح الله به مناسبت سالگرد كشتار خونين مكه و قبول قطعنامه 598را یادآوری می کنم :

« بزرگترين درد جوامع اسلامى اين است كه هنوز فلسفه واقعى بسيارى از احكام الهى را درك نكرده‏اند؛ و حج با آنهمه راز و عظمتى كه دارد هنوز به صورت يك عبادت خشك و يك حركت بيحاصل و بى‏ثمر باقى مانده است.»

«چيزى كه تا به حال از ناحيه ناآگاهان و يا تحليلگران مغرض و يا جيره خواران به عنوان فلسفه حج ترسيم شده است اين است كه حج يك عبادت دسته جمعى و يك سفر زيارتى- سياحتى است. به حج چه كه چگونه بايد زيست و چطور بايد مبارزه كرد وبا چه كيفيت در مقابل جهان سرمايه دارى و كمونيسم ايستاد! به حج چه كه حقوق مسلمانان و محرومان را از ظالمين بايد ستاند! به حج چه كه بايد براى فشارهاى روحى و جسمى مسلمانان چاره انديشى نمود! به حج چه كه مسلمانان بايد به عنوان يك نيروى بزرگ و قدرت سوم جهان خودنمايى كنند! به حج چه كه مسلمانان را عليه حكومتهاى وابسته بشوراند. بلكه حج همان سفر تفريحى براى ديدار از قبله و مدينه است و بس! و حال آنكه حج براى نزديك شدن و اتصال انسان به صاحب خانه است. و حج تنها حركات و اعمال و لفظها نيست و با كلام و لفظ و حركت خشك، انسان به خدا نمى‏رسد. حج كانون معارف الهى است كه از آن محتواى سياست اسلام را در تمامى زواياى زندگى بايد جستجو نمود.»

«مروز مراكز وهابيت در جهان به كانونهاى فتنه و جاسوسى مبدل شده‏اند، كه از يك طرف اسلام اشرافيت، اسلام ابوسفيان، اسلام ملّاهاى كثيف دربارى، اسلام مقدس نماهاى بيشعور حوزه‏هاى علمى و دانشگاهى، اسلام ذلت و نكبت، اسلام پول و زور، اسلام فريب و سازش و اسارت، اسلام حاكميت سرمايه و سرمايه داران بر مظلومين و پابرهنه‏ها، و در يك كلمه «اسلام امريكايى» را ترويج مى‏كنند؛ و از طرف ديگر، سر بر آستان سرورخويش، امريكاى جهانخوار، مى‏گذارند .»

«ان شاء اللَّه ما اندوه دلمان را در وقت مناسب با انتقام از امريكا و آل سعود برطرف خواهيم ساخت و داغ و حسرت حلاوت اين جنايت بزرگ را بر دلشان خواهيم نهاد، و با برپايى جشن پيروزى حق بر جنود كفر و نفاق و آزادى كعبه از دست نااهلان و نامحرمان به مسجدالحرام وارد خواهيم شد .»2 


1 - فروردین 1390،  درتجمع اعتراضی بسیجیان عدالخواه مشهد مقابل کنسول گری عربستان نیروی انتظامی برای جلوگیری ازسیاسی شدن، فریضه الهی - سیاسی حج، 5 نفر ازبرادران مارا دستگیر و مورد اهانت و ضرب و شتم قرارداد. این پنج نفرسه روز پس ازآزادی 17 نفر دستگیر شده دیگر آزاد شدند.

2 - صحیفه امام - جلد21- صفحه100-9 تير 1367/5 ذى الحجه 1408.  

افغانستان مظلوم

بسم الله الرحمن الرحیم

افغانستان مظلوم

سفری داشتیم به افغانستان، 35 روز تولید فیلم، درپی 15 روز سفر تحقیقاتی. فیلمی با موضوع مسائل فرهنگی افغانستان امروز، ازنگاه نخبگان، هنرمندان، متفکران و مسؤولان فرهنگی افغانستان. چند نکته ای را بعنوان برداشت های شخصی ازاین سفر قلمی می کنم وحرف های بیشتر را به دیدن فیلم واگذار می کنم.

1- افغانها مردمی مظلوم، سلحشور، مقاوم، قانع، پرتلاش، باهوش، فرهنگ دوست و دوستدار اسلام و ایرانیها هستند.

2- فضای سوء تفاهم فرهنگی بین دو ملت روز بروز درحال افزایش است. این، حاصل غفلت های فرهنگی مسؤولان ما، عدم تدبیر درست سیاسی، عدم حل صحیح و به موقع مسأله تردد اتباع دو کشور و عدم صدور ویزا برای افغانها، تحقیر و عدم احترام متقابل افغانها ازطرف ایرانیها، رویکرد غلط و وادادگی صدا و سیما و رسانه های ما، حضور پرقدرت، هدفمند وبابرنامه رسانه های غربی، موش دوانی دشمنان، عدم رشد یافتگی فرهنگی و سطح پایین سواد درمیان عامه مردم افغانستان و... است.

3- افغانستان کشوری بسیار نزدیک به ما ازنظر فرهنگی است. زبان مشترک فارسی با تفاوت مختصر لهجه، دین مشترک یعنی اسلام، مرزمشترک هزار کیلومتری، پیشینه تمدنی مشترک چند هزار ساله و...

4- درادبیات عامه مردم ، مسؤولان و رسانه های ایران، واژگان و جملاتی وجود دارد که باعث کدورت و موضع گیری افغانها می شود. - بدون توجه به تحلیل و درست و غلط بودن این جملات - مثل اینها: "افغانستان روزی جزو ایران بوده است" " افغانستان اشغال شده است" "افغانستان کشوری عقب مانده و درحال جنگ است" "افغانیها کارگر ما بوده اند و حالا آدم شده اند" و...

5- مسأله حضور خارجیها درافغانستان جزو مسائل چالش برانگیز دررابطه دو کشور است. ما نیروهای خارجی را دشمن می دانیم و عقیده داریم که حضور آنها درافغانستان باعث ایجاد ناامنی و درگیری درمنطقه است. همچنین ما همه تلاشمان را بکارمی گیریم که نیروهای خارجی ازافغانستان خارج شوند. این تفکر و سیاست رسانه ها و بخشی ازمسؤولان ایران حلقه مفقوده ای درکنار خود دارد که کلید حل سوءتفاهمات دو ملت است. نگاه درست و ایجابی به مسائل فرهنگی افغانستان و توجه به این مسأله که سیاست مقابله گرایانه ما نباید باعث قربانی شدن مردم افغانستان شود.

6- مهاجرت بیش از3 میلیون افغان درسالهای پس ازانقلاب به ایران یک فرصت مغتنم برای نزدیکی دوملت است. فرصتی که به دلیل عدم مدیریت صحیح، به یک تهدید بدل شده است. برخوردهای نامناسب پلیس ایران، تحقیر افغانها بوسیله مردم، جمعیت بسیار زیاد مهاجرین و... عقده ها و شبهاتی را ایجاد کرده و درسالهای اخیر به دلیل نگاه بالا به پایین رسانه های ما تلاشی جهت رفع این شبهات انجام نگرفته است. اعدام افغان های مجرم، مسأله تابعیت کودکان با ملیت دوگانه، تردد مهاجران و اقوام آنها و ... نمونه هایی ازاین شبهات است.

6- افغانستان امروز که حدود 9 سال پس ازسقوط طالبان را تجربه می کند، کشوری نوپا درهمه زمینه هاست. اقتصاد ضعیف، فرهنگ و مدنیت عقب نگه داشته شده، فقر، بی کاری، فساد اداری، غرب زدگی رسانه ها، آزادی بی حد و حصر لیبرالی و ... اما نسل جوان افغانستان جمعی با اراده برای ساختن کشوری برآمده ازجنگ های سالهای گذشته است. به نظر، کلید خروج خارجیها و ایجاد امنیت پایدار درافغانستان و دست یافتن به کشوری مسلمان و مقتدر درهمسایگی ایران، توجه بیشتر به تحصیل و آگاه سازی این نسل مظلوم است.

7- دریکی ازمصاحبه های فیلم که درمسجدی انجام می شد، خادم مسجد که پیرمردی لاغر اندام بود به ما نزدیک شد و سرصحبت را بازکرد" یادم می آید سالها پیش، تهران در کارگاهی کفاشی کار می کردم. صبح که رفتیم سرکار،رادیو خبر فوت امام خمینی را اعلام کرد. همه مادست ازکار کشیدیم و پایین آمدیم. رئیس سراسیمه جلو آمد و گفت چه خبرشده؟ گفتیم امام خمینی فوت کرد است. گفت به شما افغانیها چه مربوط؟! بروید سرکارتان. گفتیم امام ایرانی و افغانی ندارد. او امام همه مسلمان هاست. یک کلمه دیگر بگویی، دهانت را جر می دهیم. کوتاه آمد. یک هفته کار را تعطیل کردیم و درمراسم ارتحال امام شرکت کردیم."

اعضای فتنه

بسم الله الرحمن الرحيم

اعضای فتنه

اتاق تشریح بیمارستان 9 دی به اطلاع مردم ایران می رساند، درکالبد شکافی پیکره فتنه، نتایج ذیل بدست آمد:

پیرمراد، مغز فتنه!

محمد خاتمي لبهاي قیطانی فتنه!

ميرحسين موسوي لُپ گل انداخته فتنه!

زهرا رهنورد دماغ عمل كرده فتنه!

مهدي كروبي آپانديس متورم فتنه!

محمد علي ابطحي ، زیگیل فتنه!

شبكه بي بي سي چشم فتنه!

مهدي هاشمي، ريش پرفسوري فتنه!

حاج خانم مرعشي، آرتروز فتنه!

سروش، روده كوچك فتنه!

اكبر گنجي روده بزرگ فتنه!

مهاجراني كمر فتنه!

دختر پیرمراد، فكل فتنه!

اوباما، ساركوزي و ... ، اوني كه ما بهش ميگيم جيگر فتنه!

 

با تشکر ازهمکاری صمیمانه غسالخانه بهشت زهرا!

 

زنده باد مؤافق من- برای فیلم پایان نامه

بسم الله الرحمن الرحیم

زنده باد مؤافق من

مشکل بزرگ دوستان جنبش سبز ازابتدا این بود که صداقت رارها کردند و با تزویر به جنگ انقلاب آمدند. به ارزشهای دینی توهین کردند و دم ازدین داری و رنگ سبززدند. عکس امام را سوزاندند و دم ازامام زدند. ضد انقلاب عمل کردند و شعار دادند والله اکبر گفتند. ریشه رفتارهای هیستریک تماشاگران فیلم پایان نامه در برج میلاد و سکوت همانها هنگام پخش فیلم سیانس بعد همان سالن یعنی شش نفر زیر باران را باید درهمین مسأله جست. دوستان شعار زنده باد مخالف من سرمی دهند و تحمل یک فیلم 90 دقیقه ای را ندارند. با شروع فیلم نچ نچ کردن ها و کف زدن های بی مورد شروع می شود. یک نفر کنار من است.نسبت به هرپلان فیلم، بدون استثنا واکنش نشان می دهد و صدای انواع حیوانات را تقلید می کند. میو میو، هاپ هاپ، صدای پلنگ و بعضی حیوانات ناشناخته!! شبیه این صداها راازهمه جای سالن می توان شنید. درست مثل شب شمارش آرا که بعضی ها را جو گرفت و خود را برنده قطعی انتخابات دانستند، جمعیت توی سالن هم به شکل سازماندهی شده تصمیم به خراب کردن جو سالن و کاستن ازتأثیر فیلم دارند. شاید هم جو گیر شده اند و فکر می کنند 1000 نفر توی سالن، همه 80 میلیون ایرانی هستند. اما دلیل واقعی این واکنش ها حرص و عصبانیت است وعقده ها و توهم های خود ساخته رهبران این جمع بی نوا. عزیزان یک کارگردان یک فیلم ساخته که ازبیشترآثار احمقانه سینمای ایران قوی تر است. ادعانمی کنم فیلم عالی و بی نقص است. اما مگر اینجا جشنواره اسکار است. یک نفر وسط فیلم با تمام قوت فریاد می زند تصویر فلو است. مگر فیلم های دیگر نماهای فلو نداشتند؟ بیشتر نما های بسته فیلم آقای مهرجويی فلو بود و کمترفیلمی بدون این اشکالات فنی بود. دوستان درده روز60 فیلم می بینند و ککشان هم نمی گزد و انتهای همه فیلم ها کف می زنند. چند ثانیه به پایان فیلم، یکی چند ردیف پشت سر من که همه فیلم فریاد کشیده است، بلند می شود ومثل رهبربزرگ یک جنبش مردمی! با این پز که یعنی فیلم ارزش دیدن ندارد، فریاد می زند: بچه ها بریم بسه دیگه! یک ساعت بعد فیلمی درست مخالف با پایان نامه درحال نمایش است. ضعیف تر، بدون قصه تر، لوس تر و با چند برابر اشکال هایی که پایان نامه داشت. یک کولاژ نامؤفق ازتصاویری کج و معوج با بازیهای بسیار ضعیفتر ازفیلم پایان نامه و دیالوگهای صد برابر شعاری تر ازآن به این چند دیالوگ دقت کنید :

ماخیرخواه بودیم کردنمون معاند وتو انتخابات بستنمون به باتوم و چماق و به ما گفتن دروغ گو

شروفتنه وقتیه که حق رو ناحق کنیم و به دروغ بگیم راست

ما آتیش زیرخاکستریم، خوراکش یه فوت، دم بدی گرفتیم

(سردارنیروی انتظامی فیلم  با لحجه اصفهانی، خطاب به گروگانگیرها) اگر بخوای به فتنه خودت ادامه بدی، ماهم می دونیم چطور با فتنه شما برخورد کنیم

(فرزاد حسنی به سردار) شماسردارا که همتون آن دارین، سردار خاقان، سردار رادان، سردار....

(فرزاد حسنی به سردار) آقای امنیت اجتماعی

(سردار به حسنی) قانون این قابلیت رو داره که بعضی وقتا بنا به مصلحت عوض بشه

اینها بخش کوچکی ازدیالوگهای تابلوی فیلم است. انصافاً این دیالوگها خنده دار تر است یا دیالوگهای پایان نامه؟ روابط احمقانه فیلم شش نفر زیرباران مضحک تر است یا فیلم پایان نامه؟ پس چرا دوستان منتقد منصف قانون گرای مصلح زنده باد مخالف من!!!!!!!!!!!! موقع دیدن این فیلم جیک نزدند و تا آخرش را لم دادندو راحت بلعیدند. آقای باغ وحش کناری من، چند دقیقه پس ازشروع شش نفرزیر باران، شروع به چرت زدن می کند و لحظاتی بعد به خوابی خوش فرو می رود.

ورود فمینیسم ممنوع - درباره فیلم ورود آقایان ممنوع

بسم الله الرحمن الرحیم

ورود فمینیسم ممنوع

بهترین خصوصیت ورود آقایان ممنوع دوربودن ازاداهای روشنفکری و معناگرا و تلاش برای رسیدن به یک فانتزی هدفمند و سر و شکل دار است. ضمن اینکه قصه گوست و فضاهایی که انتخاب کرده عینی و ملموس و فضای دبیرستانش بکر و جذاب است. درانتخاب شخصیتها هم این هوشمندی وجود دارد که همه را همسان ندیده و به لایه های مختلف اجتماعی درعین حفظ طنزِ کاریکاتوری پایبند بوده است. مثلا بین چهار دختر یکی چادری است. یا اینکه همه پولدار نیستند و چند نفری متوسط اند. اما لذت بخش ترازطنز روان و ساده فیلم که با اقبال مخاطب نیز مواجه خواهد شد، کاراکتردارابی است. یک ضد مرد که خودنیز نمی داند فمینیست است. فقط فکر کنید اگر پلان های خانم دارابی را کنار دیالوگ های شعاری فیلم یکی ازمادونفر میلانی بگذاریم، طنزی خواهد شد جذابتر ازاصل فیلم. به دلیل همین تمسخر فمینیسم، فیلم به نهاد خانواده وفادار است و برخلاف خیلی ها که فکر می کنند پایان فیلم حتماً باید مبهم باشد، پایان ورود آقایان ممنوع روشن و شفاف و یک هپی اند به تمام معناست. البته فیلم زیاده رویها و صحنه های زردی هم دارد. مثل سکانس طولانی توی ماشین و دیالوگهای بین دارابی و جبلی که می توانست کوتاه ترومنسجم تر باشد. درمجموع تا اینجای جشنواره یکی ازبهترین فیلم هایی که دیدیم، همین فیلم بود.

سفرروشنفکری - نقد فیلم سفرسرخ

بسم الله الرحمن الرحیم

نگاهي به فيلم سفر سرخ

سفرروشنفکری

سفر سرخ، ضد جنگ شروع و پيش مي رود و با يك ميتينگ سياسي نه چندان باشكوه به پايان مي رسد. به محض شروع فيلم و تركيب بندي شخصيت ها، يك رزمنده اخمو، يك پرستار ، يك بروكرات بريده و چند جانبازخاموش، آدمهايي از مقاومت خرمشهر معرفي مي شوند. اما روند فيلم درست قلب واقعيات جنگ، طرح شك بجاي يقين و ناديده گرفتن جهان بيني، ايدئولوژي، تاريخ و معنويات جنگ است. نماينده بچه هاي جنگ دراين فيلم دو نفرند. يك نفر ميانسال كه ادعاي روشنفكري دارد :«يعني هركي مثل تو ادعا نداره، مسلمون نيست؟» به اضافه مقادير قابل توجهي شعار و نصيحت ديگر. رزمنده ديگر، فردي سرخورده است: «من ازبچگي يه شاكي تنهام، آمدم اينجا يه چاره اي براي تنهاييم پيدا كنم.» اگر قبول كنيم درفيلمنامه يكي ازشخصيتها بيان كننده درونمايه قصه است و بايد اورا نماينده تفكر مستقيم كارگردان دانست، وحيد مي تواند همين نماينده باشد. البته پس ازاين هم بايد منتظر ساخت فيلم هاي تهاجمي زيادي عليه جنگ ازطرف قاعدين رميده ازجنگ، زخم خورده ها و آسيب ديده ها باشيم.

این مطلب در روزنامه کیهان 24 بهمن به چاپ رسید.

 

چه کسی اسب است؟ نقد فیلم اسب حیوان نجیبی است

بسم الله الرحمن الرحیم

چه کسی اسب است؟

منتظر بودیم که مدعیان معنا گرایی مثل اسلافشان، یکی یکی گوش مسؤولان فرهنگی جمهوری اسلامی را ببرند وفیلم پورنو بسازند. البته آقای کاهانی مسیری که مخملباف ازدوچشم بی سو، تا فریاد مورچه ها در25 سال و پس ازیک دو جین فیلم طی کرده بود، درچهارسال پیمودند و ازآدم به اسب... رسیدند. مطمئنم که اگر شرایط فراهم شود وجمهوری اسلامی ظالمی هم درکار نباشد، ازکارگردان چنین فیلمی، پورنوساختن هم برخواهد آمد. به نظر من تشریح قصه و صحنه های فیلم ترویج فحشاست. اما باحیایش این است که یک دزد که لباس پلیس پوشیده، شروع به رشوه گرفتن ازعده ای می کند. دزد بودن پلیس را ما درانتهای فیلم می فهمیم و ازابتدا مجبوریم به این پلیس رشوه گیر، دائم نچ نچ کنیم. پلیس از جوان عرق خوری گیر تقاضای رشوه می کند. مسعود پول ندارد، با پلیس به خانه دوستش می رود تا پول قرض کندو این زنجیر قرض کردن به چند دوست دیگر هم کشیده می شود. اما این نیمچه ماجرا درحاشیه رابطه یک به دو ویک به سه و یک به ... دوستان مسعود و دوست دخترها و همسرانشان، باقی می ماند. گویا این ماجرا خلق شده که تصویرروابط حیوانی خارج ازچهارچوبِ هرعقیده ای را در حلق مخاطب فروکند. جالب اینکه درفیلم آقای کاهانی، رابطه فقط با زنان شوهردار مجاز است وجالبتر جوان هم جنس بازِ دوست مسعود است که شوخیها و لحن صحبتش آنقدروقیح است که دلت می خواهد زیر صندلی سینما پنهان شوی. کاش این دوستان پرده تزویر را کنار بزنند و مردانه عصای بودجه های دولت را اززیربغلشان بردارند و منصفانه به سؤال چه کسی اسب است فکر کنند و کاش مدیران فرهنگی که همیشه دنبال معنی هستند، فقط یک بار این فیلم را ببینند. همینجا اعلام می کنم، اگر هریک ازمدیران فرهنگی جمهوری اسلامی حاضر شدند، با خانواده به تماشای این فیلم بروند، من هم حاضرم اسب حیوان نجیبی است رایک بار دیگر ببینم.

این یادداشت را هیچ رسانه ای چاپ نکرد.

آب گوشت و منار- درباره فیلم برف روي شيرواني داغ

بسم الله الرحمن الرحیم

 آب گوشت و منار

كاش درسينماي ايران هركسي درجاي خود قرارداشت.اكشن ساز اكشن اش را مي ساخت و شبه روشنفكر، تراوشات دروني اش را-البته با پول خودش نه بيت المال- اما وقتي جاي همه چيز عوض مي شود و يك فيلم ساز كاسب كار هوس ساخت فيلم به اصطلاح معناگرا به سرش بزند، نتيجه فاجعه آن «برف روي شيرواني داغ» خواهد شد. كاش آقاي كريمي همان تم «امشب شب مهتابه» را ادامه مي داد. آنجا لااقل عشق يك پدر و فرزند كه درسينماي ايران حكم كيميا را دارد تصوير شده بود.

فيلم بدون قصه است. عده اي از شاگردان استاد چپ سابق و توبه كار امروز بعد از مرگش دور جنازه جمع مي شوند. قصه بيش از اين پيش نمي رود و بقيه فيلم فلاش بك هاي خسته كننده اي است كه قرار بوده به تماشاگر بقبولاند استاد خواب نما و اهل كرامت شده و نشانه هاي اين دين دار شدن، كمي سكوت و تفكر است و بيماري و آش رشته و يك كتاب دعاي محتوم و كمي كار خيريه! سرنوشت سينماي شبه معناگرا كه مي خواست دين كامل را به چند بخش كم خطر تقسيم كند و خود را درسايه آن پنهان كند، بايد هم اين بشود.البته با دقت بيشتر در فيلم مي فهميم اين استاد خواب نما مي تواند نمونه اي درست از هنرمندان شبه روشنفكر اين سرزمين باشد. آنها كه ذات هنر را در قطع رابطه با دين معني مي كردند.

همه اين ها به كنار، هرچه فكر كرديم، فلسفه سوزاندن جسد را نفهميديم. چند نفر از دوستان منتقد چيزهايي مي گفتند كه بماند...

این مطلب در روزنامه کیهان شنبه۲۳ بهمن به چاپ رسید.

نقد فیلم فرزند صبح - بهروز افخمی

بسم الله الرحمن الرحیم

طلا را كه مس كرد، ديگر ندانم

حالا با ديدن فرزند صبح مي توانيم دليل تاخير چند ساله در نمايش فيلم و معناي نامه چند روز پيش افخمي به دبير جشنواره فجر را بهتر درك كنيم. به اين عبارات مغشوش و همراه با دست پاچگي توجه كنيد: «در اخبار منتشره مخصوصا تاكيد شده است كه اين فيلم را من (بهروز افخمي) كارگرداني كرده ام.» يا «اميدوارم ديگران از دروغ هاي حيرت انگيز را از قول آقاي شرف الدين جعل كرده باشند وگرنه بايد از قول حافظ به خودمان دلداري بدهيم كه: تو عمر خواه و صبوري كه چرخ شعبده باز / هزار بازي از اين طرفه تر برانگيزد» و در ادامه مي نويسد: «براي چندمين بار تاكيد مي كنم كه تدوين، صداگذاري، موسيقي و دوبلاژ «فرزند صبح» را تاييد نمي كنم و يقين دارم كه فيلم «فرزند صبح» در تمام جنبه هاي صدا و گفتار و تدوين و تصوير ضايع و خراب شده است. تصوير فيلم هم به دليل فيلم برداري سوپر 35 ميليمتري با قاب كامل قابل چاپ در ايران نيست و هر لابراتوري كه اين فيلم را براي نمايش چاپ كند مسلما قاب هاي ناقض و تركيب بندي هاي مخلوط و زشتي را از آنچه ما فيلمبرداري كرده ايم تحويل خواهد داد» و در آخر نامه به كلي از خود سلب مسئوليت مي كند «من اجازه نمي دهم كه از نامم به عنوان كارگردان در تيتراژ اين فيلم سو استفاده شود و از شما به عنوان دبير جشنواره فيلم فجر درخواست مي كنم در جهت جلوگيري از سرقت نام و آسيب رساندن به حيثيت حرفه اي اينجانب اقدام فرماييد. از طرف ديگر به شما هشدار مي دهم كه شنيده ام نتايج كار آقايان شرف الدين و ارگاني به هيچ وجه در شان امام(ره) نيست چنان كه ممكن است خداي نكرده وهن شخصيت آن عزيز و حتي تمسخر لهجه و رفتار مردم خمين به حساب آيد.»

وقتي نامه را خواندم، فكر كردم همه اينها كه شما در نامه ذكر كرده ايد فقط اشكالات فني است و يك فيلم در صورت داشتن سوژه، درون مايه و به طور كلي محتواي مناسب، با همه اين اشكالات كه مي تواند بعدها رفع شود هم ديدني خواهد بود. آن هم فيلمي كه درباره يكي از بزرگ ترين مردان تاريخ، برپادارنده بزرگ ترين انقلاب بشري پس از پيامبر و يك اسطوره به تمام معنا ساخته شده است. اما آقاي افخمي، سوژه فيلم را هم آقاي شرف الدين در ذهن شما كاشته بود؟ فيلم نامه را هم بدون اطلاع شما، ديگران نوشته بودند؟ شخصيت پردازي امام عزيز ما را هم ديگراني كه ما و شما نمي دانيم انجام داده بودند؟ تراولينگ و گيره سوسماري توي نقطه طلايي تصوير و تيرهاي چراغ برق بك گراند تصاوير را هم آقاي شرف الدين توي فيلم گذاشته بود؟ چرا مخاطب را احمق فرض كرده ايد؟ خود را به ناداني زده ايد يا ... شخصيت امام فيلم شما هيچ ربطي به امام خميني ندارد. مي توانيم با خيال راحت فرض كنيم هنوز هيچ فيلمي درباره امام ساخته نشده است. جواب دو ميليارد تومان هزينه فيلم هم با شما و كرام الكاتبين! اما كاش از اين اتفاق درس مي گرفتيد. كاش قبول مي كرديد كوچك تر ازآن هستيد كه درباره امام فيلم بسازيد. البته در اين گناه نابخشودني، تهيه كننده فيلم هم شريك است. شما و ايشان چه بخواهيد و چه نخواهيد حيثيت عمر كاري تان را با اين فاجعه به باد داديد. در آخر توصيه مي كنم اين شعر شاعر گرانقدر يك محمدكاظم كاظمي را كه وصف حال شماست بارها بخوانيد:

مريز آبروي سرازير ما را

به ما بازده نان و انجير ما را

خدايا! اگر دستبند تجمل

نمي بست دست كمانگير ما را،

كسي تا قيامت نمي كرد پيدا

از آن گوشه كهكشان تير ما را

ولي خسته بوديم و ياران همدل

به ناني گرفتند شمشير ما را

ولي خسته بوديم و مي برد طوفان

تمام شكوه اساطير ما را

طلا را كه مس كرد، ديگر ندانم

چه خاصيتي بود اكسير ما را

این مطلب درروزنامه کیهان 21 بهمن به چاپ رسید.

درباره فیلم سوت پايان نيكي كريمي

بسم الله الرحمن الرحیم

سه درس فيلم خانم بازيگر

زرشك مسين و نه حتي زرين بدترين صدابرداري سينماي ايران را مي توان پيشكش خانم بازيگر كرد. به قول مجيد مجيدي، صداهاي فيلم آنقدر چرك، گوش خراش و از هم گسيخته است كه جز محتوا، از سر و صداي فيلم هم سردرد مي گيري. به اين اضافه كنيد، تصاوير پرتكان و شلخته فيلم كه سردرد را مضاعف مي كند. حالا فكر كنيد فيلمي با چنين صدابرداري و صداگذاري افتضاحي، وقتي قصد پيام سياسي دادن با صدا داشته باشد، چه شاهكاري از آب درمي آيد. دو جا در نئورئاليستي ترين سكانس هاي مثلا اشك آور فيلم، صداي اخبار را مي شنويم كه درباره طرح هدفمندي يارانه ها صحبت مي كند. ما كه فهميديم، نتيجه هدفمندي يارانه ها، زندگي سگي است كه در فيلم مي بينيم. تا كر شود هر آن كه نتواند شنيد. از اين كه بگذريم، فيلم خانم بازيگر سه درس مهم دارد:
درس اول: اين درس را به ما پايين شهري ها مي دهد كه يك روشنفكر وقتي به اجبار ساخت يك فيلم فلسفي توي جامعه مي آيد، از جشن ميلاد يكي از ائمه شيعه، فقط رقص چراغ هاي رنگارنگ را مي بيند و بي سليقه و يا با هدف سياه نمايي رنگي! قصه قتل و تجاوز و نظر سوء و گريه و زاري را با درخشش نورهاي رنگي يك جشن ديني در شيشه ماشين تصوير مي كند. پس ما پايين شهري ها مي فهميم كه جز هدفمندي يارانه ها، دين و مذهب و اعتقادات هم باعث همين هايي مي شود كه در فيلم مي بينيم.

درس دوم: اين درس را به زوج هاي فيلم ساز بالاشهري مي دهد كه اگر مي خواهيد زهر خودرا به دين و اعتقادات مردم بريزيد، در قصه اي كه قرار است براساس احكام همان دين ، مادري دلسوز را به گناه كشتن يك مرد ظالم اعدام كنند، حتما بايد خانواده مقتول بي فرهنگ، متجاوز و ظالم را مذهبي، چادري، ريش دار و پاپتي و فقير و بي فرهنگ نشان دهيد- بدون توجه به اين نكته كه در قصه تان دختر مورد تجاوز و مادرش براي كارگري به خانه همان مقتول فقير بي فرهنگ رفته اند.

درس سوم:حتما و حتما اگر مي خواهيد درانتهاي فيلم تان به كلي پنبه دين را بزنيد، چرا راه دور مي رويد.از هاليوود كه فاخرترين سينما را دارد وام بگيريد و مثل جن گير كه با صداي اذان شروع مي شد و منشأ هرشري را دين اسلام مي خواند، درنماي اعدام مادر بي گناه، صداي ناخوشايند مكبر نماز جماعت زندان را روي نماي زندان بگذاريد كه همه به دين بگويند بد بد بد.

این مطلب درروزنامه کیهان 20 بهمن به چاپ رسید.

درباره فیلم خانه امن است - ناصر رفاعی

بسم الله الرحمن الرحیم

جاي خالي تاريخ و جغرافيا (درباره خانه امن است)

جمله اي از شهيدآويني را به خاطر مي آورم- نقل به مضمون- كه بعضي ها سينما را با ديگر هنرها اشتباه مي گيرند. بعضي فيلم ها، موجوديت كامل يك فيلم سينمايي را به نمايش نمي گذارند. نقاشي هستند يا گرافيك، موسيقي و يا...

مشكل اصلي «خانه امن است» را بايد از اين زاويه بررسي كرد. يك سوژه خوب كه سعي دارد به زور دفاع مقدسي باشد. فيلم بيشتر يك تله تئاتر است تا فيلم سينمايي و اين از ضعف هاي كارگردان و بهتر است بگوييم ضعف هاي سينماي ايران در بازسازي درست فضاهاي تاريخي است. البته اين تنها مشكل فيلم نيست. تئاتر يا تله تئاتر متكي به درام است ولوكيشن محدود، كه عدم تنوعش را با درام، موسيقي، بازي و... جبران مي كند. اما فيلم از اساس مشكل قصه دارد. قصه يك فيلم بايد متكي به شخصيت باشد و يك ماجراي واحد كه خرده داستان ها آن را كامل مي كنند. اما در«خانه امن است» حاشيه جاي متن را گرفته و خرده داستان ها و خرده شخصيت ها جاي اصل را و فيلم نه شخصيت اصلي دارد و نه قصه محوري.

اين خانه... يك فيلم تاريخي است اما تاريخ ندارد. چند ديالوگ توصيفي و چند نشانه سطحي و كليشه اي از درياي تاريخي دهه شصت مثل ممنوعيت ويدئو، دست كاري شناسنامه، آژير قرمز و سفيد و ممنوعيت دختر بازي، كميته اي ها و... نمي تواند بازتاب تاريخي مناسبي براي آن برهه باشد. البته اين ناكافي بودن بيشتر از آن جاست كه فيلم جز تاريخ، جغرافيا هم ندارد. يك مكان بسته، بدون ارائه هيچ نشانه بيروني، درترسيم فضاي دهه شصت. نتيجه البته معلوم است. پلان هاي كشدار انتهايي و بسياري شخصيت ها و اتفاقات مضحك.

این مطلب درروزنامه کیهان 20 بهمن به چاپ رسید.

جشواره فیلم فجر 1389

بسم الله الرحمن الرحیم

ازفردا که جشنواره فجر شروع می شود، امیدوارم بتوانم مطالب بدرد بخوری ازدیده ها و شنیده های

آنراتقدیم کنم. التماس دعا

استراحت پس ازمرگ

بسم الله الرحمن الرحیم

استراحت پس ازمرگ

هیچ حواسمان هست دراین ماههای اخیر، چند نمودار سینوسی سیاسی را برمحور تغییر و تحولات منطقه شاهد بوده ایم؟

روی کار آمدن دولت شیعه نوری مالکی درعراق / اعلام استراتژی دفاعی آمریکا درافغانستان که درآن شروع خروج نیروهای آمریکایی سه سال جلو افتاده است / تحولات سیاسی لبنان و پیروزی حزب الله درکارزار دموکراتیک آن / رسیدن پیروزمندانه کاروان آسیایی به غزه / تجزیه سودان درهمه پرسی که قرار است نتیجه اش روزهای بعد اعلام شود / و ازهمه مهتر انقلاب اسلامی و مردمی تونس و سونامی این انقلاب به دیگر کشورهای آفریقایی و عرب.

همه اینها که یکی به نفع استعمارگران و یکی به نفع مظلومان است؛ نشان دهنده جنگ حق و باطل، فقر و غنا، اسلام ناب و اسلام آمریکایی و ... است. یعنی برادران انقلابی، بدانیم با عبور از 9 دی، فتنه تمام نشده است. با گذشت 30 سال از انقلاب اسلامی، انقلاب بیمه نشده است. با یک پیروزی، همه پیروزی ها بدست نیامده است. وقت خواب و استراحت نیست. به قول یکی ازفرزندان نسل اولی خمینی، پس ازمرگ وقت برای استراحت بسیار خواهد بود. و به قول حاج سعید خدا مارا برای اقدام آفریده است. درراستای این افاضات شورانگیز، چند پیشنهاد برای انقلاب تونس دارم :

به تقاضای جنبش عدالت خواه دانشجویی جهت کمک پاسخ بدهید.

راه انداختن جنبش وبلاگی به زبان ها فارسی، عربی و انگلیسی

امکان سنجی برای راه انداختن تجمع، راه پیمایی، تجمع و هر حرکت علنی دیگر.

تماس چند وب گرد حرفه ای با همکاری چند زبان دان حرفه ای با جریان دانشجویی تونس، جهت انتقال اطلاعات ازدو طرف، انتقال تجربیات انقلابی، روحیه دادن و درصورت امکان و لیاقت، هدایت.

تحت فشار قرار دادن مسؤولان به موضع گیری شفاف، حمایت و تقدیر ازعمل انقلابی - اسلامی تونسیها.

 برگزاری جلسات توجیهی محتوایی برای ایجاد فکر عمیقتر دردانشجویان انقلابی دراین موضوع.

لطف بفرمایید لیست پیشنهادات را کامل نموده، برای دیگران نیز ارسال فرمایید.

جشنواره سبز

بسم الله الرحمن الرحیم

جشنواره سبز

آنروزی که شهید سید مرتضی آوینی هشدار می داد که جشنواره های هنری ما دربند تارهای روشنفکری و اِهن و تُلپ ازما بهتران اسیر هستند، شاید فکر این روزها را می کرد که به مدد همین جشنواره های دست ساز دولتی پرور و مدیران بیلان کاری جمهوری اسلامی، نسل متحجری ازروشنفکران بوجود می آیند که روشنفکرترین شان زیاد که جدید فکر کنند، ما قبل قاجاریه است و توقع دارند فرزند و داماد و دختر خاله و ایل و تبار هرکجا باشی، باید همانجا انتخاب شوی – بیچاره احمدی نژاد که داماد تهران بود و ملکه ای نداشت که ازحقش دفاع کند – سالها بود که نسل هنرمندان انقلاب درهمه فضاهای هنری بایکوت بود. یاباید روشنفکر بودی و یا خنثی که تورا به ساحت روشنفکران راه دهند. ازیاد نمی رود سالی را که درجشنواره سینما حقیقت که بودجه اش را ازوزارت ارشاد دولت احمدی نژاد می گرفت، هرده فیلم سفرهای استانی رئیس جمهور را ازحضور درجشنواره محروم کردند؛ بااینکه لااقل نیمی ازآنها لااقل لیاقت رقابت با دیگر آثار درب وداغان جشنواره را داشتند و همین امسال که همه جشنواره های مستند جمهوری اسلامی، فیلمهایی که باتفکر انقلاب اسلامی درباره اتفاقات مربوط به انتخابات ساخته شده بود را قلع و قمع کردند. بنده خود با یکی ازاعضای هیئت انتخاب یکی از جشنواره ها صحبت کردم. ایشان گفت ما بعنوان هیئت انتخاب چند اثر ازاین میان را انتخاب کرده بودیم، اما مسؤول جشنواره به بهانه اینکه این فیلمها باعث اغتشاش درسالن های جشنواره می شوند، آنها را حذف کرده است. آن لحظه یاد فیلم 444 روز افتادم که به دلیل خود باختگی و توهین به امام خمینی باعث درگیری هایی درسینما فلسطین شده بود. کاش مسؤولان به ظاهر انقلابی ما به اندازه آنها که برباطلشان استوارند، برحقشان پایمرد بودند.

اما این هفته اتفاق مبارکی افتاد که می تواند رخنه ای برای فروریختن دیوارهای نازک روشنفکری جشنواره های ما باشد. جشنواره مردمی فیلمهای ضد فتنه عمارکه قرار است جز درشهرهای بزرگ درروستاها و شهرهای کوچک کشور برگزار شود. البته فضای هنر انقلاب اسلامی علاوه براینکه باید براصول استوار خود یعنی دین، انقلاب و مردم استوار باشد؛ باید به فکر تکثیر و تکثر نیز باشد. این اتفاقی است که ازسالها پیش اروپاییها تجربه اش را دارند. هزاران جشنواره کوچک و بزرگ تخصصی و عمومی که تفکر لیبرالیستی غرب را حتی به روستاها و شهرهای کوچک اروپا برده است و جوایز بیشتر فیلمسازان روشنفکر ایرانی ازجشنواره های اروپایی هم ازدل همین جشنواره های به ظاهر کم اهمیت بیرون می آید.

روز پنج شنبه من درجشنواره عمار مشهد چند فیلم دیدم. بیراهه مستندی تحلیلی درباره حرکت خودجوش دانشجویان حزب اللهی در16 آذر و اتفاقات و برخوردهای با جنبش سبز که براین بستر چند میزگرد دانشجویی درباره مسائل مبتلابه جنبشهای دانشجویی سوار است. نکته مثبت این فیلم استفاده ازروشهای جنبشهای دانشجویی اپوزیسیون درخدمت حرکتهای دانشجویی انقلابی و بدست گرفتن فضاهاییست که پیش ازاین پیراهن عثمان جریان روشنفکری دردانشگها بود. ایران تهران نیست، مستندی کم شناخته، بکر و خودجوش است که باتمی نزدیک به مستند ایران سبز بدنبال اثبات وجود و اهمیت دیگر نقاط ایران جز تهران است. نکته جالب توجه این مستند، استفاده ازراشهایی مربوط به تبلیغات انتخاباتی، رأی گیری و پیگیری همان راشها درروزهای پس ازانتخابات است. اما این مستند نیز مثل بیشتر آثار بچه حزب اللهی ها ازمشکل اطناب و عدم توجه به زمان و ضرب آهنگی کند رنج می برد. البته این مشکل با تدوینی مجدد و کوتاه شدن قابل رفع است. آخرین مستندی که شب گذشته می بینیم؛ دختر لر است. نامی پرمفهوم و طرحی بکر دررد جملات مشعشعانه روشنفکرترین زن ایران درمصاحبه تلفنی با راست گوترین رسانه جهان!! این مستند ترکیبی دیدنی از مصاحبه مذکور، میزگرد مشهور انتخاباتی – فمینیستی سبزها و راشهای فیلمهای ناصرالدین شاه آکتور سینما -  اثر تاته هرچیز بروترین کارگردان قرن – و دختر لر و مصاحبه هایی با زنان و دختران خطه لرستان است. به نظر من دیدنی ترین ویکی ازبه یادماندنی ترین سکانسهای سینمای مستند ایران، آنجاست که دختران لر برنمایی ازکوهها و پهنه آسمان، روبه دوربین می گویند من .... دختر لرهستم و ...

امسال کابل سیاه پوش بود

بسم الله الرحمن الرحیم

امسال کابل سیاه پوش بود

«وقتی می بینم بالای مناره ها أشهد أن علی ولی الله می گویند و توي همه چوكها – ميادين - بیرق امام حسین بلنده، فکر می کنم خواب می بینم» کربلایی این را گفت و ادامه داد : پدرم جزو اولین مؤذنان شیعه کابل بود که نام امام علی(ع) را دراذان می گفت. با کربلایی، راننده کرولا ازخیابانهای تنگ و غبارآلود کابل عبور می کنیم. کربلایی ادامه می دهد. روزی را یادم می آید که توی این کشور جنازه شیعه راهم نجس می دانستند. بعد رو به ما مي گويد : "من خوابم یا بیدار؟ "

 کربلایی بیدار بود. چند روز قبل که وارد کابل می شوم، اولین تصویری که توجهم را جلب می کند؛ نشانه هاي عزاداری درهمه میادین و بسیاری ازخیابانهای کابل است. لحظه ای فکر می کنم دریکی ازخیابانهای مشهد یا قم هستم. جالب تر ازمیادین، داربست های پذیرایی است که دربیشتر خیابانهای محلات شیعه یا اهل تسنن کابل، چای و بیشتر شیرداغ بین رهگذران توزیع می کنند. نقطه مشترک بیشتر این داربستها نوحه کویتی پور یا آهنگران است که ازآنها پخش می شود. هرچه به عاشورا نزدیک می شویم، برتعداد و شور و حال مراسمات افزوده می شود.

وحدت حسینی

فردا عاشوراست. کل یوم عاشورا. اما امسال بهتر می فهمم که اين جمله دنباله اي دارد؛ کل ارض کربلا. یکی ازدوستان خبر ازبرگزاری مراسمی مشترک بین شیعيان و اهل تسنن می دهد. به اتفاق به منطقه شهدای انصار کابل می رویم. راهی خاکی ازمیان قبرستانی بزرگ درسیاهی شب مارا به زیارت گاهی بسیار شبیه امام زادگان شیعیان درایران، می رساند. مایکی ازخیل عزادارانی هستیم که با اتوموبیل یا پای پیاده، بطرف مراسم درحرکتند. مردم عقیده دارند که اینها شهدایی از سلاله سادات هستند. جلوی زیارت گاه، چند نفر آفتابه هایی با آب گرم می فروشند و کامیونی، غذای نذری سفارت ایران برای عزاداران حسینی را توزیع می کند. درکنار امام زاده، حسینیه ای متعلق به اهل سنت، پذیرای ما درشب عاشوراست. حسینیه بسیار شلوغ است. سخنرانی که ازشلوغی به داخل محراب پناه برده، با روشی خاص درحال خواندن است. ردیفی ازدوربین ها که بیشتر نورهایی سیار برفراز دارند می بینیم. به سختی ازلابلای جمعیت جای پایی گیر می آورم و خود را به کنار دوربینها می رسانم. جلوی محراب، سخنران و عده ای ازشیوخ مجلس نشسته اند و جلوی آنها، دوسینی بزرگ پرازشکلات و نقل متبرک چشمک می زند. جوانی نزدیک یکی ازسینیها، چند لحظه يك بار به آرامی یکی ازنقلها را توی دهان می گذارد، اما به هرکس که تقاضای نقل می کند، وعده بعد ازمراسم را می دهد. لحظاتی بعد، سخنرانی تمام می شود. مشغول تصویر برداری درکنار نقلها هستم. مداحی بلندگو را دراختیار می گیرد و شروع به خواندن شعری با آهنگی خاص درباره حوادث کربلا می کند. مرحله به مرحله،‌داستاني و بسيارجانسوز و حماسي. با این خواندن و پس ازرسیدن به ریتمی خاص، يكدفعه جمعيت شروع به تكان دادن سرها و هو هو گفتن به روش خاص صوفیان مي كنند. ناگهان توي هوا معلق مي شوم. چيزي به پشت پايم خورده و مرا به عقب پرت مي كند. برمي گردم. نفر پشت سر كه باسر متحركش مرا انداخته با قيافه اي حق به جانب كه يعني برو مزاحم كارم نشو،‌نگاه مي كند. به چهره اش نگاه می کنم. جوانی با موهای ژولیده و ژل زده امروزی است. – جمعیت بیشتر جوان و با قیافه های متفاوت اند –عقب می آیم و پشت یکی ازدوربینها جایی برای خود دست و پا می کنم که باطری دوربین تمام می شود. عقب می آیم و دل به مراسم می سپارم. ازکربلایی می پرسم این مراسم تا کی ادامه دارد؟ می گوید تا اذان صبح! وتازه بعد ازنماز و صبحانه، تا اذان ظهر!!

عاشورای افغانی

منطقه ای شیعه نشین که درآمارهای آشفته افغانستان، جمعیت آنرا بیش ازیک ونیم میلیون نفر تخمین می زنند. منطقه ای فقیر نشین، درست مثل ضاحیه بیروت، با نام امروزیِ خیابان شهید مزاری. دشت برچی کابل. نرسیده به میدان شهید مزاری، پرچم فروشها جشنواره ای عاشورایی ازرنگ و جملات آشنا بوجود آورده اند. يا مهدي، يا حسين و ... وارد بولوار طولانی شهید مزاری می شویم. اینجا واقعاً قطعه ای ازکربلای جهانی شیعه است. مردم درپهنه خیابان، پیاده عبور می کنندو ازداربستهای آشنای ما چای و شیر، می نوشند. مقصد ما حسینیه الزهراء دشت برچی است. جلوی حسینیه جمعیت زیادی جمع شده اند. برفراز حسنیه، زیر گلدسته ها بنری بزرگ نصب شده " تدارك جمهوري تركيه به مناسبت روز عاشورا براي مردم برادر و دوست افغانستان " نیرو های امنیتیِ جلوی حسینیه، با سربازی که ردیفی ازگلوله های آر پی جی روی دوش دارد، شرایط امنیتی و حضور مقامات کشوری دراین حسینیه را تذکر می دهد. جلوی در، تلاشی – تفتیش – می شویم. حسینیه دردو طبقه بالا مخصوص آقایان و زیر زمین متعلق به خانم هاست. آقای محقق نماینده ولسی جرگه – پارلمان -  و رئیس پیشین کمیسیون فرهنگی مجلس درحال سخنرانی است. عباراتی عمیق و پرمغزدرباره امام حسین و قیام کربلاکه درانتها به مقتل خوانی جان سوزی ختم می شود. شیعیان با اقوام و چهره های مختلف سوزناک گریه می کنند. عزاداری تمام می شود. منتظر اقامه نماز ظهر هستم. اما چنین رسمی هنوز درافغانستان جا نیفتاده است. سریع سفره ها را می اندازند. دیسی برنج زرد رنگ و بسیارچرب که گلوله ای گوشت گوسفند بسیار خوشمزه روی آن گذاشته و دو قاشق برای دو نفری که قرار است ازاین دیس بطور مشترک غذا بخورند. همزمان با همه این کارها، گوینده ای تبلیغاتی، با صدایی کر کننده، ازهمه حتی گنجشکها تشکر می کند. کنار دیسها برای هرنفردو پیاله یکبار مصرف، از نوعی فرنی قهوه های رنگ قرار دارد که داخلش لوبیا، نخود، انجیر و بادام ریخته اند. گوینده اعلام می کند که درکنار غذا ازآش ترکی سفارت ترکیه هم ميل كنيد. درمراسم، مسؤولانی ازسفارت ایران نیز حضور دارند. گوینده اعلام می کند ازمشارکت سفارت ایران درتأمین غذای عزاداران حسینی تشکر می کنیم. پس ازنهاردرپناه حصار امنیتی جلوی حسینیه بیرون می آییم. مردم، موتورسوارهای با پرچمهای حسینی، ماشینهای با رنگ نوشته های حسینی و... همچنان درحال رفت و آمدند.

رسانه های حسینی

شب با هدف، رسانه های افغانستان را دور می زنم. جز شبکه های تلویزیونی تمدن و نور که تلویزیونهای حزب اللهی شیعه و سنی افغانستان هستند، تلویزیونهای دیگر را هم آنچنان جو عزاداری محرم گرفته که تلویزیون طلوع متعلق به رابرت مرداک، آهنگران پخش می کند و شبکه 7 – سون – که شبانه روز فیلم هندی و آمریکایی پخش می کرده، این روزها روز واقعه و سفیر پخش می کنند. دررفت و آمد بین شبکه ها به یک سخنرانی شگفت انگیز برمی خورم. یکی ازمقامات سیاسی افغانستان – که به دلیل عدم ترور خواهران و برادران محترم آمریکایی ازگفتن نامش معذورم – درحال صحبت درباره فلسفه قیام ابا عبدالله و کاربردش درزمانه فعلی افغانستان است. چنان پرشور و عمیق که بدون اغراق بیاد سخنرانی سال 1348 شهید مطهری می افتم. با همان حرارت و همان کاربرد سیاسی – اجتماعی.

 و اين همه درصداو سيماي خواب مانده ما كه دفتر و دستكي دربهترين محله كابل دارد، هيچ بازتابي نمي يابد!!

بادیدن این صحنه ها درمحرم امسال، استراتژی جدید دفاعی آمریکا درافغانستان را بهتر درک می کنم. جلو انداختن سه سالۀ شروع خروج نیروهای آمریکایی ازافغانستان، حاصل گفتمان فرهنگی نوین جامعه افغانستان است. شرایطی که ماندن و رفتنش هردو به ضررآمریکاییهاست.

ساير عكسهاي مربوط را در فتوبلاگ زمبور ببينيد.

www.zambur.propicnet.com